eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
421 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
یه روزی که رفت بود برای عمل بیماریش دکتری که عملش کرده بود وپرستارایی که توی بیمارستان زاهدان سعید رو دیده بودن
همه مطمئن بودن این پسرسربه زیر که باپای خودش اومده برای درمانش چندروز دیگه دم خونشون باید حجله بزنن💔
بیچاره مادرش... که همین الانم حال زاری داشت؛ چه برسه بخواد بشینه بالای سرقبر بچه اش.
همسایه هاوفامیل خوب یادشون هست که سال۱۳۷۲بود که سعید بیماری سختی گرفت.
اونقدرکه شبها وقت خواب باخودشون فکرمیکردند یعنی سعید چندروزدیگه زنده میمونه؟
ولی تو دلشون میگفتن: -چه حیف پسربه این خوبی! چقدکم زندگی کرد.
ازشب تولد عیسی مسیح که به دنیا اومد تا همین روزایی که داره نفسای آخرشو میکشه فقط دوازده سال گذشته،خیلی سخته... اونم سعید که بین خواهروبرادراش خواستنی تربود
سعید پسرمؤدب ومهربونی بود؛از اون بچهایی که هیچکس ازبودنش اذیت نمیشد ووقتی هم نبود جای خالیش احساس میشد.
بی سروصدا درسشو میخوند البتهه حواسش به بقیه هم بود، مخصوصا پدرومادرش
کارهای خونشون زیادبود وسعیدآدمی نبود که بیخیال باشه میرفت کنار دست مادرش وکمکش میکرد
برای پول توجیبی روش نمیشد به پدرش حرفی بزنه! برای همین دنبال کارمیگشت
وتوی خیال قبل خوابش،دستمزدش را خرج خانواده میکردوهرچه میماند میشد برای خودش و آرزوهاش