فراموش نکنید که هر نفر
خودش یک ستاد تبلیغ برای
گفتمان انقلاب است ..
#سعید_جلیلی
واتساپ
اینستاگرام
بله
روبیکا
سروش
ایتا
توییتر
فعالیتتون رو گسترده تر کنید
فعالیتتون رو ببرید در این پیامرسانها
خصوصا در اینستاگرام و در همه جا
میدونید چطوری میشه رأی
۹ میلیونی سعید جلیلی بشه ،
۲۴ میلیون .. ؟!
یک هفته تمام بچههای
بسیج دانشجویی و تمام
دانشجوها ، طلاب و مردم ،
رفتند توی روستاها و محله ها
و دم در خونه ها ، کار کردند..
پس میشه ..
پس من و توام میتونیم
از همین امروز شروع کنیم 🖐🏼
•᯽🌗᯽•
.
.
•• #شـبهاے_بلھبرون ••
آی مردم ،
هیچکس بیجهت عاقبت به خیر نمیشه ، یه وقت دیدی یه نقطه سفید تو پروندهات، وقت معین به دادت رسید .
|•استاد فاطمی نیا•|
.
.
᯽شھـادتتسنگرابوسیدنےکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌗᯽•
•᯽📖᯽•
.
.
•• #قصّه_بشنو ••
•ڪتاب: #جنگ با دشمنان خدا
•قسمت:(هفدهم)
چشمی همه رو زیر نظر گرفتم ... موقعی که برمی گشتن یواشکی چکشون
می کردم ... همه سالم برمی گشتند و کسی زخمی و خونی مالی نبود. ...
روز سوم، چند تا از بچه ها دور هم جمع شده بودند و درباره سخنرانی شب
گذشته صحبت می کردند ... سخنران درباره جریان های فکری و سیاسی
حاضر در عاشورا صحبت کرده بود ... خیلی از دست خودم عصبانی شدم ...
می تونستم کلی مطلب درباره عاشورا و امام حسین یاد بگیرم که به خاطر یه
فکر احمقانه بر باد رفته بود. ...
همون شب، لباس سیاه پوشیدم و راهی حسینیه شدم. ...
هر شب یک سخنران و مداح ... با غذای مختصر حسینیه ... بدون خونریزی و
قمه زنی. ...
با خیال راحت و آرامش می نشستم و مطالب رو گوش می کردم و تا شب
بعد، در مورد موضوع توی منابع شیعه و سنت مطالعه می کردم ... سوالاتی
که برام مطرح می شد و موضوعات جانبی رو می نوشتم تا در اسرع وقت
روشون کار کنم ... بدون توجه به علت کارم اما دیگه سراغ منابع وهابی ها
نمی رفتم. ...
همه چیز به همین منوال بود تا شب سخنرانی درباره علی اصغر ... اون شب،
یک بار دیگه آرامشم طوفانی شد ... خودم تازه عمو شده بودم ... هر چی بالا
و پایین می کردم و هر دلیلی که میاوردم ... علی اصغر فقط شش ماهه بود
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!📌
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📖᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽📞᯽•
.
.
•• #ازخالق_بهمخلوق ••
هیچگاه از رحـمـت و بخشش خداوندِ
یکتا نا امید نشو و پیوسته دعا کن و
از او بخواه گـشایـش زنـدگی ات را !
یقینا خداوند دعای خالـصانه ی تو را
می شنود،همانطورکه دعای زکریا (؏)
را شنید و در سن پیری به او یحـیـیٰ
را عطا کرد! 🤍🕊
◗┋ســوره أنـبـیا،آیـات 89 و 90 ┋◖
--------------------------------------•❄️🌧•
#چند_ثانیه_آرامش_باخدا 🎧
᯽چهکسےماراشنیـدالاخدا᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📞᯽•
•᯽🍃᯽•
.
.
•• #دل_آرا ••
هروقتخواستیکاریانجامبدی،
هر کاری‼️
اینو یادت باشه که ،
"خدا میبینه"
-کارینکنیمکهشرمندهبشیم:))
.
.
᯽دلتورامیطلبد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍃᯽•
' ⃟'🔖؛ #کتابچه
.
.
سلـام عزیزهیئتـ ـ ـی
وقت و عاقبتتون بخیـر 🌻✨
کتـ ـ ـ ـاب [ دخیلعشــــــــــق ]
نویسنده [ مریم بصیری ]
🌿/ نویسنده در «دخیل عشق»، داستانش را با سرگذشت جانبازی به نام رضا پیش میبرد که پاها و یکدست خود را در جبهه از دست داده است.
جانباز شدن رضا باعث اختلاف بین پدر و مادر او میشود.
پدر آن ها را ترک میکند و بعد از گذشت ده سال از پایان جنگ رضا به دلیل فوت مادر به آسایشگاه منتقل میشود.
🌿/داستان از یک آسایشگاه جانبازان جنگی آغاز میشود و خواننده وارد حال و هوای رزمندگان و عوالمی که آنها این روزها در آن سیر میکنند میشود.
حوریه، دختری که زندگی و جوانی خود را وقف خدمت به جانبازان کرده، نذری دارد که با یک جانباز ازدواج کند،
شخصیت محوری و اصلی این داستان است که آرام آرام مخاطب با وی ارتباط برقرار میکند و در فراز و فرودهای داستان پا به پای وی پیش میرود
🌿/ خطزمانی داستان در «دخیل عشق» یکزمان خطی و مستقیم است
و در قسمت هایی که کاراکترهای داستان در حال بازگو کردن خاطرهای هستند زمان شکستهشده که این نیز در مسیر کلی داستان روی می دهد و خدشهای به مجموع روایت وارد نمیکند.
🌿/پایانبندی داستان و سیر منطقی آن در اتمام قصه، بسیار عقلانی و باورپذیر است
و خواننده از زمانی که برای مطالعه «دخیل عشق» صرف کرده پشیمان نخواهد شد.
.
.
-گاھ نسیم بسیار ملایمے
برگھاۍ کتاب را میجنبانَـد :)🎈
'♢ ⃟'📖 - Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 من خودم دور اول به دکتر پزشکیان رای دادم...
#مثل_رئیسی
#یک_جهان_فرصت_یک_ایران_جهش
#دکتر_جلیلی
http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽💝᯽•
.
.
•• #خادمانه | #عیدانه ••
مباهله روز اثبات حقانیت اسلام و فضائل اهل بیت علیه السلام
روز مباهله گرامی باد🌺
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽💝᯽•
•᯽🧪᯽•
.
.
•• #خانواده_درمانے ••
📍به فرزندانمان «نه» بگوییم!🤷♂
✳️ هربار که برای خرید به بیرون از خانه میروید، برای کودکتان خوراکی یا اسباب بازی نخرید.❌
🔅 ارزش پول را برای فرزندتان تشریح کنید.
⚠️در صورتی که با خواست کودکتان مخالفت ورزیدید، نظرتان را ساده تشریح کنید.👌
📛 هنگامی که جواب منفی میدهید، سر حرفتان بایستید.💯
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#تربیت_فرزند
.
.
᯽درسـاحلامنخانوادھ᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🧪᯽•
هدایت شده از رصدنما 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
《 #خرده_روایت 🗳 》
▪️گفتم : کی اهل نمایشه
#جلیلی یا #پزشکیان
▫️گفت: جلیلی رد مهر داره ، اهل نمایشه.
▪️گفتم : [🎥👆] حتما تا انتها ببینید...
._________دکترجلیلی:_________
«یک جهان فرصت، یک ایران جهش؛ هر ایرانی یک نقش باشکوه»
#نشردهید،در معرفی دکترجلیلی شریک شوید.
#بانشر = #صدقهجاریه
#مثل_رئیسی | #امتداد_ابراهیم
#یک_جهان_فرصت_یک_ایران_جهش
#دکتر_جلیلی | #بعلاوه_یک
.
.
چکیده تحلیلی انتخابات۱۴۰۳ •👇🏼•
🇮🇷 eitaa.com/Rasad_Nama
هدایت شده از رصدنما 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
【 #دیپلماسی_خنده 】
.
.
••😂
حقترین محتوایی که بعد از انتخابات ۸ تیر دیدم:)
دست ادیتورش رو باید بوسید 😘😂🙏
نبینی از دستت رفته😬🥺
متفاوتترین😉😌👌
#انتخابات
#رأی_ما_جلیلی
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
••👻
.
.
◞خَـنـدِه بَــر هَــر دَرد بـے دَرمـان دَواسـت◟
Eitaa.com/Rasad_Nama
•᯽🌗᯽•
.
.
•• #شـبهاے_بلھبرون ••
مےگفت :
اخم ڪردن،
توی محیطی کہ
پر از نامحرمہ،
خیلی ھم خوبہ:)
#شهید_مصطفی_صدرزاده
.
.
᯽شھـادتتسنگرابوسیدنےکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌗᯽•
•᯽📖᯽•
.
.
•• #قصّه_بشنو ••
•ڪتاب:#جنگ با دشمنان خدا
•قسمت:(هجدهم)
.فقط شش ماه. ...
حتی یک لحظه از فکر علی اصغر و حضرت ابالفضل خارج نمی شدم ... من
هم عمو بودم ... فقط با دیدن عکس برادرزاده ام توی اینترنت، دلم برای
دیدنش پر می کشید ... این جنایتی بود که با هیچ چیز قابل توجیه نبود. ...
اون شب، باز هم برای من شب وحشتناکی بود ... بی رمق گوشه سالن نشسته
بودم ... هر لحظه که می گذشت ... میان ضجه ها و اشک های شیعیان، حس
می کردم فرشته مرگ داره جونم رو از تک تک سلول هام بیرون می کشه ...
این اولین احساس مشترک من با اونها بود... و
اون شب، من جان می دادم ... دیگران گریه می کردند. ...
محرم تمام شد اما هیچ چیز برای من تمام نشده بود ... تمام سخنرانی ها و
سیرهای فکری - اعتقادی نهضت عاشورا، امام شناسی، جریان شناسی ها و ...
باب جدیدی رو دربرابر من باز کرد. ...
هر کتابی که درباره سیره امامان شیعه به دستم میومد رو می خوندم ... و
عجیب تر برام، فضایل اهل بیت و مطالبی بود که درباره اونها در کتب اهل
سنت اومده بود ... سخنرانی شیخ احمد حسون درباره امام حسین هم بهش
اضافه شد. ...
کم کم مفاهیم جدیدی در زندگی من شکل می گرفت ... مفاهیمی که با
اطاعت کورکورانه ای که علمای وهابی می گفتند زمین تا آسمان فاصله داشت
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!📌
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📖᯽•
•᯽🍃᯽•
.
.
•• #دل_آرا ••
-میگفت↓
بزرگترینحسرتقیامتاینهکه
میفهمیبانماز
تاکجاهامیتونستیبالابریونرفتی..💔!
ازهرجهنمیبیشترآدموعذاب
میده..
+رفیق!هنوزدیرنشده..
نمازترودریاب🙂✋🏽
.
.
᯽دلتورامیطلبد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍃᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽🌍᯽•
.
.
•• #مھدییـار ••
آن لحظــہ کــہ
احسـاسِ تنهایـے مـےکنید ،
تنها چیـزے کـہ شـما را آرام میـکند ،
«مـن» هستـم ..🧡🌱
💌| امام مهـدے(عج)
.
.
᯽همهـجامےبینمرخزیباےتـورا᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌍᯽•
' ⃟'🔖؛ #کتابچه
.
.
سلـامسلـام
الهی حالواحوالتون ، احسنالحـال باشـه😍
کتـ ـ ـ ـاب [ زخمی لبخند ]
نویسنده [ زهرا یوسفیان ]
✨/ کتاب زخمی لبخند روایتی از زندگی شهید علی خلیلی مربی جهادگر به قلم خانم زهرا یوسفیان است
✨/ قاچخوشمزه از کتـ ـ ـابـ🍉 :
برای همین بود که با بیمیلی جواب سؤالهایم را میداد و میگفت:
«هیچکس نمیتونه برام کاری کنه. مادرش رضایت نمیده.»
نمیدانست من حالم هزار بار بدتر از اوست که صدایش را میشنوم و میبینمش، نفسکشیدنش را، جانداشتنش را.
دلم رضا نمیداد، علیجان.
پیشتر هم بارها حرفش را پیش کشیده بودی؛ ولی ته دلم راضی نبود.
حتی حرفها و خواهشهایت هم نتوانست دلم را راضی کند.
ولی خب، از تو چه پنهان، این جملهات که بار آخر گفتی
«هر تصمیمی خواستی بگیری، حضرت زهرا رو در نظر بگیر»، مدام توی ذهنم بود و دلآشوبهام را بیشتر میکرد.
باور کن سخت است.
بخشیدن سختترین کار این دنیا بود برایم. برای منی که تو را آن شب و در آن حال دیدم.
نمیتوانستم، علیجان.
آن شب، تو در عالم دیگری بودی و من روی زمین و بین آدمها و مقابل جسم نیمهجانت، لحظاتی را گذراندم که هرگز نمیتوانم زخمش و سوز آتشش را فراموش کنم.
حالا هر لحظه نبودنت نمکی است به این زخم کهنه...
.
.
-گاھ نسیم بسیار ملایمے
برگھاۍ کتاب را میجنبانَـد :)🎈
'♢ ⃟'📖 - Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🧪᯽•
.
.
•• #خانواده_درمانے ••
📍نمیدانم چرا آدمها با یکدیگر حرف نمیزنند؟ چرا هنگام ناراحتی سکوت یا قهر میکنند؟!😶😔
👈 باور کنید تمام سوء تفاهمها، از همین حرف نزدنها شروع میشود...!❌
👈 به یکدیگر اجازهی حرف زدن بدهیم. بگذاریم مشکلمان را کلمهها حل کنند...!🤗😇
👈 باور کنید هیچ چیز به اندازهی حرف زدن روی قلب و احساس و فکر ما تاثیر ندارد...!🦋🌱
👈 کلمهها قدرتی دارند که میتوانند کوههای درون فکر ما را جا به جا کنند و دیوارهای بین ما را از بین ببرند...!🌸✨
✅ به یکدیگر اجازه حرف زدن بدهید؛ در این روزگار، افسردگی و سکوت فقط ما را از یکدیگر دور میکند!😍🥰✌️
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
᯽درسـاحلامنخانوادھ᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🧪᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽🎞᯽•
.
.
•• #استوریجات
-
امیدم از اول و آخر تو بودی
یا ابا صالح المهدی 💚
.
᯽بدونِاستورےنمونے᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🎞᯽•
•᯽🌗᯽•
.
.
•• #شـبهاے_بلھبرون ••
حاجی
شما قهرمانِ مایی..
حواست بهمون باشه لطفا(:
خصوصا تو این روزا..
.
.
᯽شھـادتتسنگرابوسیدنےکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌗᯽•
•᯽📖᯽•
.
.
•• #قصّه_بشنو ••
•ڪتاب: ##جنگ با دشمنان خدا
•قسمت:(نوزدهم)
.دیدگاه و منظرم به آیات قرآن هم تغییر می کرد. ...
شروع کردم به مطالعه نهج البلاغه و احادیث امامان شیعه ... اونها رو در کنار
قرآن می گذاشتم ... ساعت ها روی اونها فکر و تحقیق می کردم ... گاهی
رسیدن به یک جواب یا نتیجه، چند روز طول می کشید. ...
سردرگمی من روز به روز بیشتر می شد ... در تقابل اندیشه ها گیر کرده بودم
...و هیچ راه نجاتی نداشتم ... کم کم بی حال و حوصله شدم ... حوصله
خودم رو هم نداشتم ... کتاب هام رو جمع کردم ... حس می کردم وسط
اقیانوسی گیر افتادم و امواج هر دفعه منو به سمتی می کشه ... من با عزم
راسخی اومده بودم امادیگه نمی تونستم حتی یه قدم جلوترم رو ببینم. ...
من که روزی بیشتر از 3 ساعت نمی خوابیدم و سرسخت و پرتلاش بودم ...
من که هیچ چیز جلودارم نبود ... حالا تمام روز رو از رختخواب بیرون
نمیومدم ... هیچ چیز برام جالب نبود و هیچ حسی برای تکان خوردن نداشتم
...دیگه دلم نمی خواست حتی یه لحظه توی ایران بمونم ... خبر افسردگیم
همه جا پیچید ... بچه ها هم هر کاری می کردن فایده نداشت ... تا اینکه. ...
اون صبح جمعه از راه رسید..
اون جمعه هم عین روزهای قبل، بعد از نماز صبح برگشتم توی تخت ... پتو
رو کشیدم روی سرم و سعی می کردم از هجوم اون همه فکرهای مختلف فرار
کنم و بخوابم.
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!📌
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📖᯽•