eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• #قصه_دلبرے📚•] #مستند_سیاسی‌_امنیتی_عاکف #قسمت_نوزدهم از کاظمی خداحافظی کردیم بعدش
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• 📚•] بعد از تماس با عاصف، یک ساعتی رو فکر کردم. خوابم نمی اومد. نشستم یه کم قرآن خوندم و یه کم نماز خوندم و با خدا درد دل کردم، راز و نیاز کردم. به توصیه استاد اخلاقی که داشتم حدود صد بار ذکر یونسیه رو در سجده گفتم.. با اون ذکر غرق در آرامش شدم. اذان صبح که شد نمازم و خوندم، بعدش پیام زدم به رانندم که ساعت 5 صبح باشه درب خونمون. خانومم بیدار شد بعد از اینکه نمازش و خوند صبحونه رو برام آماده کرد و منم خوردم، بعد راننده اومد دنبالم و رفتیم اداره. ساعت 6:00 صبح وقتی رسیدم، فوری رفتم دفترم. طبق معمول هر روز بسم الله گفتم و توسلی کردم به حضرت زهرا و امام زمان بعدش کارم و شروع کردم. تیترهای مهم روزنامه ها رو خوندم. بولتن های محرمانه ای که برام اومده بود مطالعه کردم. ساعت 7 و نیم صبح بود که مشغول بررسی پرونده ها بودم، درب اتاقم به صدا در اومد. رفتم اثر انگشت زدم، درب و باز کردم، دیدم بهزاد هست. سلام علیک کردیم، بعدش اومد داخل کاغذ پرینت تماس ها و پیامک های عزتی رو گذاشت روی میزم. محتوا رو بررسی کردم دیدم دقیقا حدسم درست بوده. چیز خاصی نبود که بخواد مارو حساس کنه. اما دلم آروم نگرفت. گفتم بزار یکبار دیگه بررسی کنم، شاید من یه کم تند خوندم، یا بعضی قسمت های متن پیامک ها رو خوب ندیده باشم. همینطور که داشتم بررسی میکردم، لا به لای پیامک ها و تماس های عزتی چشمم افتاد به یک شماره که در این شش ماه اخیر، عزتی به اون خط فقط یکبار، اونم به شکلی خاص فقط یه دونه نقطه فرستاده که در پاسخ هم از شماره مقابلش این کلمه رو دریافت کرده: « 9s » به شماره نگاه کردم دیدم ایرانسله به بهزاد گفتم: +فوری عاصف و برام بگیر.. بهش بگئ که همین الان فوری بیاد دفترم کارش دارم. _چشم. سه دیقه بعد عاصف رسید... _سلااامممم حاج عاکف.. صبحت بخیر. +سلام. عزیز دل. صبح شماهم بخیر. میگم عاصف به این یه نگاه کن. _چی هست؟؟ کاغذ پرینت تماس ها و پیامک های دکتر عزتی رو دادم بهش. گفت: _آها متن پرینت پیام ها و تماس ها هست..درسته؟ _آره. _ برای اونی هست که پیامک زدی دیشب؟ یا...؟؟ +برای دکتر عزتی هست. _خب چی شده؟ +هیچ مورد مشکوکی نداشته. اما بین تموم این پیاما یه پیام خودنمایی میکنه.. _چی هست؟؟ کجاس؟ کدوم صفحه؟ +صفحه 5 دورش و خط قرمز کشیدم.. عاصف ورق زد، رفت روی صفحه مورد نظر، کمی مکث کرد، بعدش گفت: _یعنی ممکنه پیام افشین خان عزتی به اون زن باشه یا یکی که... حرفش و قطع کردم گفتم: +فعلا مشخص نیست که این شخص چه کسی هست. اما باید بررسی کنیم. اما عاصف از اینکه انگار کد فرستادند برای هم دیگه، این برای من مورد سوال هست.. بهش مشکوکم... دقیقا یک بار در همون ساعتی که پیام داده به خط مقابل، تماس میگیره اما طرف مقابل پاسخی نمیده. وقتی پاسخ داده نمیشه به تماسش، سه دقیقه بعد ، از همون خطی که به عزتی پاسخ داده نشد، پیام میاد. پاسخی هم که اومده همینی هست که دورش و خط قرمز کشیدم. متنی که میبینی !! یعنی ! « 9s » . اینکه از حروفی مثل 9 s استفاده میشه برای من سواله.. میخوام ته ماجرارو در بیارم.. ممکنه چیزی هم نباشه.. اما میخوام بازم بدونم. _ بزار این شماره رو در بیاریم ببینیم کیه. +برو ببینم چه میکنی. عاصف رفت، 20 دقیقه بعد مجددا اومد اتاق من. داشتم گزارش های شب قبل و که یکی از بچه ها آورد برام می خوندم.. گذاشتمش کنار گفتم: +عاصف خان بگو ببینم اول صبحی چیکار کردی؟ _عرضم به حضورت این شماره که اون عبارت و برای دُکی جون فرستاده، سه روز بعد از دادن این پیامک سیم کارتش کلا مسدود میشه. +مگه میشه یه سیم کارت ظرف سه روز مسدود بشه؟ فرآیند خاصی باید طی بش برای مسدود شدن یه سیم کارت. یک ماه اول یک طرفه میشه، در ماه دوم به طور کل مسدود میشه. شماره به اسم کیه؟ _ شماره به اسم یه پیر زنه 70 ساله هست. تعجب کردم... گفتم: +مگه میشه؟ _فعلا که شده. +پیگیری این موضوع رو در دستور کار قراربده.. به عهده ی خودته. مشخصات این پیر زنه رو در بیارید تا بفهمیم کیه. منم که انگار خرم و باور میکنم افشین عزتی با اون همه یال و کوپال که اون شب با اون دختره جوون بوده، برای یه پیرزن نقطه میفرسته اونم برای عزتی s9 میفرسته بہ قلــم🖊: ... 🌐 @kheymegahevelayat_ir1 [•🌹•] @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
••🖤•• رُقیه یعنی ڪوچڪ باشی، اما دلِ عالَم را به لَرزه بیندازے! 💔😭 @heiyat_majazi ••🖤••
°💌| |💌° نظر لطف شما بزرگوارانه این ڪانال متعلق به حضرت صاحب الامــره عنایات ایشونه ڪه دلتون احسن الاحوال میشه☺️ 🎯: @DokhtarAbani (پُڵِ ٱِرټڀٱطے٘) •°•°•°•°•° اینجا پاتوق بچه هیئتیا👇 داش مشتیاے مجازے☺️ (هَیئَـ✌ـتِ مَجــاَزے) 🍃▪️: @Heiyat_Majazi
[• 💕 •] . . 💠../ حضرت استاد فاطمے نیا: سحرها را از دست ندهيد؛ ولو دو ركعت هم اگر میتوانيد نماز (نافله شب) بخوانيد. در اين زمانه هم كه به بركت موبايل و تلويزيون و... اكثر مردم تا نيمه شب مشغول و سرگرم هستند! سحرها را نكنيم، اگر نماز مستحبی هم نخوانديم، حداقل ده مرتبه «يا ارحم الرّاحمين» بگوييم! اگر آن را هم انجام ندادي اقلاً رو به قبله بنشين و بگو: «سبحان الله والحمدلله و لا اله الّا الله و الله اكبر» اگر در چند سحر با جانت اين جمله را بگويے؛ عالمت عوض میشود. ❤️✋ . . یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇 [•🍃⏰•] @heiyat_majazi
🖤🍃 (58) موضوع: شب سوم محرم الحرام. @heiyat_majazi 🖤🍃
🖤🌿 سلام به همه به همه عشاق حسین بن علی به همه اونایی که با شنیدن اسم حسین هم دلشون میلرزه و اشک تو چشاشون جمع میشه هم دلشون قُرص میشه به بودن حسین 🖤🌿
🖤🌿 عاشق حسین بودن آسونه ها عاشقش موندن و تو راهش قدم برداشتن سخته 🖤🌿
🖤🌿 تو فقط کافیه همین الان دلتو صاف کنی و از امام حسین ع بخوای یار و یاورت باشه دستت رو زمین نمیزنه مخصوصا اگه به سه ساله اش قسمش بدی 🖤🌿
🖤🌿 اسم سه ساله ارباب اومد بانو رقیه خاتون س امشب شب سوم محرمه شبی که به اسم این بانوی عزیزه 🖤🌿
🖤🌿 میخوام دلاتون رو ببرم دمشق پیش بانوی دمشق و عمه جان زینب آماده اید؟ پس بسم الله 🖤🌿
🌿 این عکسو ببینید تا دلاتون هوایی بشه پر بکشه بره توی این صحن و سرا 🌿
🖤🌿 اسم رقیه که میاد ناخودآگاه فکرا میره سمت خرابه شام سمت غریبی عمه زینب و دست تنهاییشون بین نامحرم ها امان از دل زینبـ 🖤🌿
negash-be-asemon-karimi.mp3
2.67M
حتما گوش کنید...💔 دلتون شکست التماس دعا😓
🖤🌿 همه اونایی که دلاتون واسه حضرت گرفته میخوام یه چیزی بگم که اشکتون هم بریزه 🖤🌿
🖤🌿 میدونین چیه اصلا اشکی که واسه حسین واسه رقیه حسین و کلا واسه شهدای کربلا ریخته میشه حرمت داره مقدسه پاکه از ته ته دله 🖤🌿
🖤🌿 خدا به حرمت این اشکای پاک هم که شده گناهامون رو میبخشه نه؟! 🖤🌿
🖤🌿 هرحاجتی که داری اگه میخوای توبه کنی مریض داری مشکلاتت زیاده از گناهات خسته شدی دیگه دنبال اروم شدن دلتی بعد از حرفای من یه سر برو دم خونه خدا درش به روت بازه امشبـ 🖤🌿
🖤🌿 میگن وقتی داشتن کاروان اسرا رو میبردن سمت خرابه شام حضرت رقیه از کاروان عقب می‌مونن 🖤🌿
🖤🌿 کوچیک بودن دیگه بانو پاها پر از آبله لبا تشنه دلش تنگ بابایی که سرش رو نیزه هاس حتما خسته بودن میخواستن استراحت کنن شایدم از شتر افتادن یا شایدم از شدت آبله ها نتونستن راه برن... 🖤🌿
🖤🌿 اونوقت اون از خدا بی‌خبر نانجیب به سربازش میگه برو بچه رو پیدا کن 🖤🌿
🖤🌿 سرباز میگه خستم راه زیادی رو اومدیم دوباره برگردم نانجیب میگه باید بری این یه دستوره سرباز باعصبانیت میره عقب کاروان 🖤🌿
🖤🌿 دنبال بانو میگرده و کاش که پیداشون نمیکردن هیچوقت 🖤🌿
🖤🌿 میگن سربازه دید یه بوته خار داره میلرزه حضرت پشت اون بوته بودن 🖤🌿
🖤🌿 وا حسیـــنا کجایی ببینی که دخترت پاره تنت از ترس رفته پشت بوته خار قایم شده میگن بانو هم خودش میلرزید هم بوته همه از ترس بوده ها حسین ...😢 🖤🌿
🖤🌿 نا نجیب ها چشم تو و عمو عباس رو دور دیدن وگرنه کی جرئت میکرد با دختر حسین این کارو کنه حضرت التماس میکردن تو رو خدا نزن از صبح همه زدنمون تو دیگه نزن بلند از ته ته دلت بگو 🖤🌿