با هزاران هزار سربازش سد
راه نوه پیامبر شد...
امام میشناختتش....
اخه اسمش حُر بن یزد ریاحی بود..
وقتی که دشمن نانجیب حمله کرد
به اهل بیت و یاران امام،
امام فریاد زد..
آیا فریادرسی هست که در راه خدا
به فریاد ما رسد؟!
آیا مدافعی هست که شر این مردم
را از حرم پیغمبر بگرداند؟!
حُر آهسته آهسته به خیمه امام
نزدیک شد...
میلرزید...
میترسید توبهاش قبول نشه...
خودش رو بین دوزخ میدید...
اخه اون سد کرد راه امامو...
رفت و مقابل امام نشست...
گفت اگر میدانستم اینطور میشود
راهتان را سد نمیکردم...
گفت پیشیمانم و توبه میکنم...
آیا برای من توبه ای میبینید؟!
رفقا بیاین امشب،
همین الان اگه گناهی کردیم
توبه کنیم و از خدا طلب بخشش کنیم..😭💔
اخه خودش اول هر سوره گفته
بسم الله الرحمن الرحیم😭
گفته مهربونه😭💔
گفته میبخشه...😭😭
حُر با امام با عشقش که یکی شد
عاقبتش شد شهادت😭💔
بخدا ما هم میتونیمـ....😭
فقط کافیه پشت رهبرمون باشیم😭💔
اخه تنهاست،غربیه...😭😭
هیئت امشب هم به پایان رسید..💔
قبول باشه از همگی.✋🍃
الان یه چایی دم کنید،
دیر وقته ولی مگه میشه چای
روضه رو نخورد؟!☺️☕️
اگر هم حرفی،نظری دارید
به نشونے زیر بفرستید،
ما با جآن و دل خریداریم☺️👇
@DokhtarAbani
شبتون حسینے.
یاحق.