eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
421 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[• 😎 ] دیدنے | 🔹 ✅ قابل توجه دوستان محترمی که کلید گنجینه ی ذهن شان را به دست چند سلبریتی بیسواد و هشتک سازان ساکن آلبانی سپرده اند.. ؛ هیجانی عمل نکنیم. ⛔️ 🍃 جوان حزب اللهے بصیر باشیم 👇 [•📡•] @Heiyat_Majazi
🕊🍃 [• 🌙 •] . . •/• یعنی مُو بارها شده به خدا گُفتُم خدایا؛ به ما توفیق توبه نده... مُو هَمی رِه دوست دِرُم با هَمی مدلی که هست.. دوست دِرُم موقع شهادت هَمی طوری شُم.. که تو به بقیه ثابت کنی که بابا؛ هر خری می‌تونه درست بشه.. اگر همه قدیس بشن که شهادت دست نیافتنی میشه!... . 📎پ ن: صحبت های با لهجه شیرین مشهدی . . 🌷سربازِ آقا نمےمـــونھ‌ تــــــــا ظهور رو ببینھ‌! بلڪھ‌|شهید| مے‌شھ‌ تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ‌ @heiyat_majazi 🍃🕊
CQACAgQAAx0CVBp6RAACAdBfAwhMFd3xi2895uvWv-odTisQdQACyQYAArZCoFMFd5tyK38QrhoE.mp3
4.91M
【• 🎤 •】 . . منِ بیچاره رو دریاب😭 . . متـفاوت بشنـویـد🙃👇 [•🍃🎧•] @Heiyat_Majazi
[• 💚 •] . . لذت بردن را به یاد فرزندتان بدهید!☺️👌 لذت غذا خوردن، لذت به خواب رفتن، لذت مطالعه کردن، لذت آشپزی، لذت ورزش کردن، لذت حرف زدن، لذت دویدن، لذت بیرون رفتن، لذت خرید کردن و ...در یک کلام "لذت بردن از فعالیتهای روزمره زندگی" امروزه ما نه تنها هیچ لذتی از کارهایمان نمیبریم بلکه اجازه نمیدهیم بچه ها هم لذت ببرند! " بخور، نخور، نریز، بخون، نکن، نپر، بخواب، پول نداریم، مریضی اومده، بدبخت شدیم، خسته ام کردی و ..." 💗 . . نڪات تربیتے خانوادگے😌👇 [•👨‍👩‍👧‍👦•] @heiyat_majazi
12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{• 🌱 •} . . \♡/سیر تحولِ زندگے زهرا سادات میرسلطانے ‌/♡‌‌\دختر نوازنده رپ ڪھ دلایل جالبے براۍ تحولش دارد:) . . •⏱• اولِ راهیآ؛ اینجا تپشے از نو 👇 [°•💓•°] @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_چهل_هشتم از زماني كه به عراق رفت و در نجف ساكن شد، نگرش
【• 📚 •】 ....بعد هم به جهت امر به معروف چند كلامی با ايشان صحبت كردم و اورا توجيه كردم اما انگار اين آقا نمي خواست چيزي بشنود فقط همان جملاتی كه اربابانش براي او ديكته كرده بودند تكرار مي كرد من درباره ي خيانت هاي آمريكاوانگليس، به خصوص در عراق براي او سند آوردم اما او قبول نمي كرد روز بعد و بار ديگر اين آقا شروع به صحبت كرد. دوباره مشغول اهانت شد،نمي دانستم چه كنم. گفتم حالا ديگر وظيفه ي من اين است كه با اين آقا برخورد كنم چون او ذهن طلبه ها را نسبت به حضرت آقا خراب مي كند. استخاره کردم با اين نيت كه مي خواهم اين آقا را خوب بزنم، آيا خوب است يا نه خيلي خوب آمد. وقتي که مثل هميشه شروع كرد به حضرت آقا اهانت کند، از جا بلند شدم و ...حسابي او را زدم. طوري با او برخورد کردم که ديگر پيدايش نشد. از آنجايي که من هيچ گاه با هيچکس بحثي نداشتم و هميشه با طلبه ها مشغول درس بودم وسرم به کار خودم بود. بعد از اين اتفاق، اين موضوع براي همه عجيب به نظر آمد. هر کس من را مي ديد مي گفت:شيخ هادي ما شما را تا به حال اين گونه نديده بوديم. شما که اصلا اهل دعوا و درگيري نيستي؟ چه شد که اينقدر عصباني شدي؟ مگر چه اهانتي به شما کرده بود من هم براي آنها از بحث تفرقه و كارهايي كه برخي عالم نماها براي ضربه زدن به اسلام استفاده مي كنند گفتم. براي آنها شرح دادم كه چندين شبكه ي ماهواره اي وابسته به يك عالم در كشور انگليس فعال است تنها كاري كه مي كند ايجاد وهن نسبت به شيعه و تفرقه بين فرقه هاي اسلامي است. ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محمد هادے ذوالفقارے 😍✋ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_چهل_نهم ....بعد هم به جهت امر به معروف چند كلامی با ايش
【• 📚 •】 مؤسسه اي در نجف بود به نام اسلام اصيل كه مشغول كار چاپ و تكثير جزوات و كتاب بود. من با اينكه متولد قم بودم اما ساكن نجف شده و در اين مؤسسه كار مي كردم. اولين بار هادي ذوالفقاري را در اين مؤسسه ديدم. پسر بسيار با ادب و شوخ وخنده رويي بود. او در مؤسسه كار مي كرد و همانجا زندگي و استراحت مي كرد. طلبه بود و در مدرسه كاشف الغطا درس مي خواند. من ماشين داشتم. يك روزپنجشنبه راهي كربلا بودم كه هادي گفت: داري ميري كربلا گفتم: آره، من هر شب جمعه با چند تا از رفيق ها مي ريم، راستي جا داريم، تو نمي خواي بياي گفت: جدي ميگي؟ من آرزو داشتم بتونم هر شب جمعه برم كربلا. ساعتي بعد با هم راهي شديم. ما توي راه با رفقا مي گفتيم و مي خنديديم، شوخي مي كرديم، سربه سر هم مي گذاشتيم اما هادي ساكت بود. بعد اعتراض كرد و گفت: ما داريم براي زيارت كربلا مي ريم. بسه، اينقدر شوخي نكنيد. او مي گفت، اما ما گوش نمي كرديم. 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محمد هادی ذوالفقاری 😍✋ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علی الحسین و علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین♡