🎞🍃 #استوریجات📱.•°
■دل را ز شرار عشق سوزاند علے
یڪ عمر غریب شهر خود ماند علے
■وقتےڪہ شڪافٺ فرق او در محراب
گفتنـد مگـر نـماز مـے خـواند علـــے ..!؟
-السلامعلیڪ_یاامیرالمؤمنین(ع)-
.
.
.
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
🎞🍃Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا ☘ }
- تو همیشه خود واقعیتی؟
- سعی میکنم.
- به نظرت چی میشه که ما نمیتونیم
خود واقعیمون باشیم؟
- چون فکر میکنیم شبیه یه کس دیگه
بودن قشنگه! چون یادمون میره هرکدوم
ما چقدر قشنگی داریم و میتونیم قشنگترم
بشیم.
- بگو چطوری خودم باشم؟
- به این فکر کن که اوندنیا فقط خودتی و
خودت، از الان خودتو قشنگ وُ واقعی بساز.
.
.
رفیق؛ دل ما، صاحاب داره.. ✨
`🪐Eitaa.com/Heiyat_Majazi
🍃🎐•|
#شـبهاے_بلھبرون✨
اومـدم اینـجا قلـبـ💫ـم رنگ خـدا بگیره
سیـوه عاشـقی رو از شـهـدا بگیرهـ💔
#پلهپلهتاخدا
+شادے روحشـون صـلـوات✨
شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد 🙃👇
🍃🎐•| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
[ #فرصت_مبارڪ 🩵 ]
خدایا ..
برای همه خاطرههایی که
یادِ تو بینِش نیست،
استغفرالله .
#ماه_رمضان
.
.
●🕊 از همین ماه مبارک، پر بگیـر ؛؛
☘ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
《°• #وقت_بندگی 🌙•°》
توی نمازشب امشب میرم به خدا میگم:
« خدایا خیلی مَشتی هستی :) ؛
هیچکی منو گردن نمیگرفت،
ولی تو.. تو توی شبای قدر،
بزرگترین شبای خودت،
منو راه دادی .. »
.
.
میخوانمتـ به مهربانے
ڪه خود مهربان ترینے😇
•°》Eitaa.com/Heiyat_Majazi
سلام و خداقوت به همگی وضو بگیرید قراناتون بیارید ان شاءالله ۱:۴۵ برای محفل باباعلی آماده باشین:)
امشب دست خالیت رو بیار بالا، می دونی برا چی می گم؟ اصبغ بن نُباته ، اصرار کرد به امام مجتبی،گفت: من رفیق سی ساله ی باباتم بذار دم آخر من برم بالا سرش، اسبغ می گه من اومدم دیدم علی رنگ پریده افتاده تو بستر، دیگه خبری از قهرمان خیبر نیست، گفتم یا علی من رو نصیحتم کن، به من این دم آخر یه چیزی بده، میگه اشاره کرد به دستش، گفت: اصبغ دستم رو نگاه کن، گفت:این دست رو می شناسی؟ گفتم: آره آقا این دست خیبر شکنه. گفت: اصبغ دستم رو می خوام بیارم بالا جون ندارم. دست خیبر شکن علی بالا نیومد، چند زراع از زمین بلند شدو افتاد رو زمین. گفت: اصبغ خودت رو برا همچین روزی آماده کردی یا نه؟😭😭😭😭
هر چی داریم باید خرج خدا کنیم که اگه یه روزی دستمون خالی شد،همین دست بالا آوردن ها دست مارو بگیره، لذا شب خداحافظی بچه های علی ِ تو هم تو این خداحافظی سهیم شو😭😭😭
اُم البنین و زینبین خدانگهدار،حسن خدا نگهدار،حسین خدانگهدار
دارم میرم شب وصاله😭😭😭
شب وصال ِ کیه؟ نمی شه شب شهادت مولا بخونی و از فاطمه نگی. چون علی این جوری دوست داره.
دارم میرم شب وصاله
ندیدمش این همه ساله
😭😭😭😭😭
حالا وقتی دید چی گفت؟
بهم میگه:پیر شدی علی،خیلی زمین گیر شدی علی،از زندگی سیر شدی علی
حالا من چی میگم بهش؟
بهش می گم راست میگی ولی،سی ساله پیش مرده بود علی،من و ببر بی مُعطلی
😭😭😭😭
پیر و خسته امُّ،بیار بگیر دیگه دستمُّ
بار سفر هم که بسته امُّ ،نگاه نکن فرق شکسته امُّ
رفتی بی خبر،بدون همراه و همسفر
حالا چشام خشک شده به در،بیا من و با خودت ببر
اُم البنین و زینبین خدانگهدار،حسن خدا نگهدار،حسین خدانگهدار
😭😭😭😭
تو نبودی اُم البنین بود،وقتی علی خونه نشین بود
فاطمه می خوای یه ذره از این سی سال رو برات بگم؟
نبودی فضه می دونه،خونه ی قبرم شد این خونه،چشام هنوز خیس بارونه
کاش می اومد بارون اون روزی،که می دیدم داری می سوزی،مغیره کرد فتنه افروزی
حرمت ها شکست،غرور من زیر پا شکست
😭😭😭😭
ببخشند سادات
وقتی که در بی هوا شکست
دیدم صدات بلند شد:آه…
بگو یا زهرا……
😭😭😭😭
روایت میگه علی هر کی رو می دید صدا می زد. حسنم بیا بابا تو پسر بزرگمی، این جوری نگاه نکن،بقیه به تو نگاه می کنند. وصایا رو گفت، وصیت کرد. هی نگاه می کرد، حسینم تو بیا بابا، تو این جوری گریه نکن جگر بابا رو آتیش نزن، اما میگن بین همه ی نگاها تا نگاش می افتاد به زینب، خود مولا گریه می کرد.😭😭😭
زینب تو کوه پر غرور باش،بودی همش بازم صبور باش
از بعد من سخت ِ می دونم،حرفی نزن سختِ می دونم،داغ حسن سخت ِ می دونم
سختر از اون کربلا زینب،قتلگاه از قفا زینب،سری که میشه جدا زینب
بدترش کجاست،گم میکنی پیکرش کجاست
😭😭😭😭
همچین که روضه ی کربلا برپا شد،یه وقت گفت: بگید عباسم بیاد. امشب شب عباس ِ،همه جای عالم رسم ِ پدر که می خواد بره، بچه ی کوچیک تر رو به بزرگتر میسپارند. اما عباس شانزده سالشه؛ همه نگاه کردند، دیدند علی داره کارو یه جور دیگه جلو می بره بر خلاف قاعده، دست حسین رو تو دست عباس گذاشت، گفت:عباس دست داداشت رو فشار بده، مبادا یه روز تنها بمونه، می خوام بگم امشب عباس دست حسین رو گرفت فشار داد. اما کربلا حسین دست عباس رو گرفت،دید یه دست بریده رو زمین افتاده. امشب شبشه😭😭😭😭
سقای دشت کربلا اباالفضل،اباالفضل
هرکی گرفتاره بگه:
سقای دشت کربلا اباالفضل،اباالفضل
😭😭😭