•᯽🧪᯽•
.
.
•• #خانواده_درمانے ••
*یکی از نیازهای همسر توجه به اوست ؛🥰
* توجهی همه جانبه و در همه شرایط اعم از خانه ، مهمانی ، سفر و...😍
💝به ویژه در مناسبتهای خاص مثل سالگرد ازدواج ، روز زن ، روز تولد سعی کنید برای همسرتان شرایط متفاوت با روزهای قبل به وجود آورید تا در زندگی تنوع لازم پدید آید🤗🤩
و همسرتان توجه شما را احساس کند.😇
اگر به همسرتان توجه کنید ،
بسیاری از تنشها و ناراحتیهای روحی او برطرف میشود.💖❤️
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
᯽درسـاحلامنخانوادھ᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🧪᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽🎞᯽•
.
.
•• #استوریجات ••
توی دنیایی که
علی کریمی
لیدر سیاسیه و
مریم رجوی
کاندیدای ریاست جمهوری؛
چه اشکالی داره
اســرائیل
مظلوم باشه!؟
.
.
᯽بدونِاستورےنمونے᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🎞᯽•
الله اکبر نحن ابنا الحیدر.mp3
13.97M
•᯽🎺᯽•
.
.
•• #دل_صدا ••
الله اکبر نحن ابنا الحیدر
الله اکبر جئنا من حرب خیبر
ای قدس در راه توییم
ما جِیش الله توییم
#طوفان_الاقصی
#فلسطین_آزاد_خواهد_شد
#یا_منصور_امت
.
.
᯽چوندیدمخوشتر از آواز تو᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🎺᯽•
•᯽🍬᯽•
.
.
•• #نسل_مهدوے ••
🔰#نکات_تربیتی
💠 ازدواج به موقع (۲)
🔆وقتی بچهها به سن ۱۸-۱۷ سالگی
رسیدند، مــــــا میتوانیم با آنها صحبت
کنیم که میخواهیم برایت زن بگیریم.
❌گاهی از خوف اینکه از درس و
مشقشان میافتند این صحبتها
انجام نمیگیرد، اما این تصور
درستی نیست.
🔎اگر ما تحت مدیریت خودمان با آنها
این موضوع را مطرح نکنیم، وقتی
دانشگاه میروند خیلی بیشتر
ذهنشان مشغول میشود.
✅ این قاعده را مد نظر داشته باشید که
❤️🔥تا بچهها عاشق نشدهاند آنها را
به ازدواج درآورید.
🌀عاشق که شوند از مدیریتتان خارج
شده و به هیچ صراطی مستقیم
نخواهند بود.
📢اصلاً عشق یک اختلال روحی_روانی
است که فرد عاشق به هیچ صراطِ
مستقیمی نیست!
📝«استاد تراشیون»
🚨ادامه دارد ...
#عشق
#خانواده
#فرزندان
#ازدواج_به_موقع
.
.
᯽ایرانـم،جـوانـ بمـان᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍬᯽•
•᯽🌗᯽•
.
.
•• #شـبهاے_بلھبرون ••
«علا»ی شاد و بشاش به هنرهای
عکاسی،فوتوشاپ، بازیگری و کارگردانی
علاقه داشت و عکس بسیاری از شهدا را
به مناسبتهای مختلف، طراحی و در
صفحههای مجازی قرار میداد.🌿
به خاطر سیمای زیبایش بارها برای
بازیگری در تلویزیون دعوت شده بود
اما او راه و رسم دیگری در پیش گرفته
بود؛ باید میرفت تا به گونه ای دیگر
بدرخشد و ستاره باشد؛ همچون نام
خانوادگی اش: «نجمة».✨
.
.
᯽شھـادتتسنگرابوسیدنےکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌗᯽•
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️کتاب #طنزِفریبرز بهقلم ناصر کاوه 《 قسمتهجدهم 》 میگفــت: ســال شــصت و دو در عـ
•᯽📖᯽•
.
.
•• #قصّه_بشنو ••
•ڪتاب: #طنزِفریبرز
•بهقلم: ناصر کاوه
•قسمت: 《 قسمت نوزدهم 》
شهردار شدن، فریبرز
هر روز نوبت یکی بود که توی چادر شهردار باشد. شهردارِ چادر میبایسـت هر روز صبح قبل از اذان بلند میشد، لباس گرم میپوشید و میرفت برای وضو گرفتن بچهها آب گرم میکرد بعــد از نماز هم صبحانه بچهها را از
تدارکات میگرفت و میآورد. یک بار که نوبت فریبرز بـود که شهردار باشـه، تصمیم گرفت یک حال اساسی بـه بچههای چادر بدهد و برای صبحانهشان اشکنه درست کنه. فریبرز سـیب زمینی، پیاز و... همین جوری ریخت توی قابلمه و گذاشت روی چراغ تا آب پز شود. کمی آب به قابلمه اضافه کرد به جای روغن، سـیب زمینی و پیازها یخ زده بود و وقتی داشت باز میشد، بوی گندش تمام چادر را برداشته بود. بچهها سرشان را میکردند زیــر پتــو تا بوی تعفن بـه مشام شان نرسد؛ اما صبرشان که تمام شـد، فریاد زدند که: فریبرز! کی گفته تو برای خودت آشپز بشی؟ ما که اشکنه نمیخوایم.
پاشو برو تدارکات همون کره و مربای خودمون رو بگیر و بیار! به جای تشکر داشتند توی سرش میزدنــد. فریبرز چـراغ و قابلمـه رویـش را برداشــت و رفت دم در چادر جایی که بچههـا پوتینهاشــان را درمیآوردنــد نشست. کمی که گذشــت دیدم حال خودش هم داره بــه هــم میخـورد. بچههــا دوباره گفتند:
پاشو، وقت رو تلف نکن برو کره و مربا رو بگیـر. ناچـار بلنـد شـد و دوبـاره راه افتـاد بـه سـمت تدارکات. دویسـت متر بیشتر نرفته بود که دید تحمل سرما را ندارد.انگار از سر پنجههای پاش داشت خون بیرون میزد. اشک توی
چشمهایش جمع شده بود و برگشت. بچههای تــوی چادر که حال زارش را دیدنـد، دل شـان بـه رحـم آمـد و بـه خـوردن هـمان اشـکنه رضایـت دادنـد. یکـی از بچههـا بلنـد شـد و یـک پلاستیک تـوت خشـک را کـه همراهـش بـود خالـی کـرد تـوی قابلمـه اشـکنه. یکـی دیگـر هـم کیسـه آرد را آورد و بهـش اضافـه کـرد. نفـر سـومی هـم آمـد و شیشـه مربـای هویـج تـوی سـاکش را برداشـت و آورد. مرباهـا را هـم ریختیـم تـوی قابلمـه. خالصـه هـر کسـی هـر چـی داشـت بـه قابلمـه اشـکنه
اضافـه کـرد. فریبرز هـم ظـرف آب گوشـه چـادر را برداشـت و قابلمـه را تـا لـب لـب
پرکـرد و فیتیلـه چـراغ را داد بـاال. بعـد از چنـد دقیقـه کـف از تـوی قابلمـه مـیزد
بیـرون. بـا خنـده بـه خودمـان میگفتیـم: آهـان! وقتـی اشـکنه کـف میکنـه یعنـی
اینکـه درسـت و حسـابی جـا افتـاده و آمـاده خـوردن شـده!
لگـن گوشـه چـادر را کـه بچههـا تـوش لبـاس میشسـتند آوردیـم و گذاشـتیم وسـط
چـادر. کارتن نـان خشـک را خالـی کردیـم تـوی لگـن و بعـد هـم سر قابلمـه اشـکنه
را کـج کردیـم روی نـان خشـکها و شروع کردیـم بـه خـوردن. هـر کـس بـه نیتـی
میخــورد. یکــی میگفــت: مــن بــه نیــت مربــاش میخــورم!...آن یکــی میگفــت:
مـن هـم بـه نیـت سـیب زمینیـش!... یکـی دیگـر هـم گوشـه چـادر فریـاد مـیزد و
چیـز دیگـری میگفـت.آن روز صبـح بـه انـدازهای کـه گشـنگی اذیتمـان نکنـد غـذا
خوردیـم؛ امـا ظهـر کـه فریبرز رفـت ناهـار را بگیـرد عـلاوه بـر عـدس پلـو، دوازده
تـا تـن ماهـی هـم روی رابطـه و رفاقـت بـا بچههـای تـدارکات گرفـت و آورد تـوی
چــادر. میخواســت یــک جــوری جبــران صبحانــهای را کــه بــه بچه.هــا داده بــود کــرده باشــد. بــا ایــن حــال تــا مدتهــا بچههــای اردوگاه تــا فریـبـرز را میدیدنــد، دســتور پخــت اشــکنه را ازش میپرســیدند...
یکبـار دیگـر فریبرز کـه شـهردار شـده بـود، موشـی را گرفتـه و بـا یـک نـخ، آن را
از سـقف آویـزان کـرده و ایـن زبـان بسـته هـم بـرای نجـات از دسـت ایـن شـهردار
بــی رحــم خــود را بــه در و دیوارمــی کوبــد!... از کار فریــرز خنــده ام گرفتــه بــود
امـا چـون بـرای رسـیدگی بـه اعتراض بـر و بچـه هـا بـه آنجـا آمـده بـودم، خـودم را
کنترل کـردم و خیلــى جـدی گفتـم: ایـن چـه وضعـی اسـت؟...
مگر این زبان بسته چه گناهی کرده؟آزادش کن بره.
فریبرز گفت،آخـر داشـت بـه مـال مـردم خیانـت مـی کـرد کـه مـن اون رو گرفتـم.
گفتـم: چـه جـوری خیانـت مـی کـرد؟ پاسـخ داد: رفتـه بـود داخـل سـاک آقـا مهـدی و
مشـغول خـوردن آجیـل بـود. همان آجیلـی کـه همـه مادرهـا همـراه بچـه هـا همـراه
مــی کننــد تــا تــو جبهــه بــا دوستاشــون بخورنــد. مــن از تــق تــق پســته خوردنــش
متوجـه شـدم. ایـن بـود کـه گرفتمـش تـا تنبیـه اش کنـم. آخـر ایـن آجیـل هـا حـق
همـه ماسـت، نبایـد او تنهایـی مـی خـورد... گفتـم: خـوب دیگـه کافیـه، ببخشـش. او
هـم نـخ را بـاز کـرد و مـوش را بـرد پشـت خاکریـز، رهـا کـرد و برگشـت...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!📌
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📖᯽•
•᯽🪴᯽•
.
.
•• #وقت_بندگی ••
🌱افسوس میخوری؟ خب یه کاری کن
ما براے اوقـات خـواب خـود افسـوس
میخوریم ڪه چرا برای نماز شب بیدار
نمےشویم،در صورتے ڪهاوقات بیدارے
را به غفلت می گذرانیم!🚫
زیرا اگر در بیدارے به تـوجه و بـندگے
مشغول بودیم، توفیق بیدارے شب را
نیز براے تهجد و خواندن نافلهےشب
و تلاوت قرآن پیدا مےڪردیم.💜
آیت الله بهجت (ره)
.
.
᯽خوبشدشمارا دارم...خدا᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🪴᯽•
•᯽📞᯽•
•• #ازخالق_بهمخلوق✨ ••
«چرا از اینکه مردم بدونن و بفهمن
می ترسیم ، ولی از فهمیدن خدا
نمی ترسیم!
-آیا انسان نمی داند که خدا او را
می بیند؟!🤔»
📚•• سوره علـق، آیه۱۹ ••
᯽چهکسےماراشنیـدالاخدا᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📞᯽•
•᯽🍃᯽•
.
.
•• #دل_آرا ••
هر معتاد حداقل سالے یڪ نفر
رو با خودش همراه مےڪنه . .
ما مسلمونهاے مسجدے
سالے چند نفر رو
مسلمونِ مسجدي مےڪنیم...؟!⚠️
+حاجآقاقرائتی🌱
.
.
᯽دلتورامیطلبد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍃᯽•
•᯽📿᯽•
.
.
•• #سر_به_مهـر ••
ستمڪارے و ظلمپذيرے مردود است
بنابراين، بايد از خداوند متعال براے
دورے جستن از آن دو طلب اعانت و
يارے ڪرد.💚
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_چهاردهم
#فراز۷
.
.
᯽سجادّهعشقتوتماشاگهراز᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📿᯽•
•᯽🍊᯽•
.
.
•• #طبیب ••
سلااام و نور🌿
امروز قراره در مورد عصبانیت و
تأثیراتی که روی بدن داره با هم
صحبت کنیم.💚
❌ فوران خشم ، مقصر اصلی
بیماریهای قلبی!💉
✅ برای محافظت از قلب ، بهتره
قبل از عصبانی شدن متوجه عواطف
و احساستون بشین. وقتی مستقیماً
با فردی که از دستش عصبانی هستین
حرف میزنین و برای حل مشکل با احساس
نا امیدی کنار میآین، بیماری قلبی در کار نخواهد بود.
❌ ویروسِ خاموشی که به رایانهی
ایمنی بدن شما ، حمله میکنه!🖥
دانشمندان دانشگاه هاروارد متوجه شدن
که فقط یادآوری تجربه ی عصبانی شدن
در افراد سالم باعث میشه تا شش ساعت
میزان ترشح اولین خط دفاعی سلول
دربرابر عفونت، کاهش پیدا کنه!
🌸 پیامبر اکرم ﷺ هم میفرمایند:
بدانيد كه بهترين انسان ها كسانى
هستند كه دير به خشم آيند و زود راضى شوند.
منبعش: نهج الفصاحه ، صفحهٔ ۲۴۳، حدیث ۴۶۹✨
پس لطفاً بیشتر ببخندید و از این
قاتل سریالیِ خاموش ، دوری کنید👀✨
.
.
᯽اےآنکهطبیبدردِمایے᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍊᯽•
10.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•᯽🎞᯽•
.
.
•• #استوریجات ••
اگه دست من باشه
ملافه های خونی روی
زخمی هارو جمع میکنم
میبرم روی پشت بوم آویزون میکنم؛
که اونا بدونن بیمارستان
منطقه بی طرفـیه!
.
.
᯽بدونِاستورےنمونے᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🎞᯽•