•᯽🪞᯽•
.
.
•• #دل_آرا ••
✍ از عالمی پرسیدند: برای خوب بودن
کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود: یک روز قبل از مرگ‼️
گفتند: ولی روز مرگ را هیچکس نمیداند !
عالم فرمود: پس هر روز زندگی را
روز آخر فکر کن و خوب باش
شاید فردایی نباشد ...🙂
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
.
.
᯽اےآرامِ دلم᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🪞᯽•
•᯽🌗᯽•
.
.
•• #شـبهاے_بلھبرون ••
یک روز آمدم میرحسینی را ببینم.👀
ظهر شده بود، و همه داشتند میرفتند
مهدیه نماز بخوانند. دیدم بد موقعیاست.
گفتم اول بروم نماز بخوانم، و بعد به دیدار
او بروم. نماز خواندم، و پس از نماز، توی
مهدیه دنبالش گشتم. پیدایش نکردم. همه
داشتند میرفتند ناهار بخورند. دنبالشان
به سالن غذاخوری رفتم.🥘
بسیجیها و نیروهای مشمول، به صف
ایستاده بودند؛ من هم رفتم ته صف.
غذایم را گرفتم، گوشهای نشستم و
شروع کردم به خوردن. همهی فکرم این
بود که فرماندهان لشکر، غذا را توی ستاد
میخورند. با خودم گفتم: طوری بروم که
غذا خوردنش تمام شده باشد. ناگاه چشمم
به او افتاد. توی صف ایستاده بودم، تسبیح
در دست داشت و مرتب ذکر میگفت. تند پا
شدم و رفتم جلو. سلام و احوالپرسی کردیم. گفتم: حاجی، شما بنشین، من غذا میگیرم
و میآورم. قبول نکرد. چند نفر دیگر هم
اصرار کردند؛ ولی اجازه نداد. ایستادم،
غذایش را گرفت، و رفتیم همانجایی که
نشسته بودم، مشغول خوردن شدیم. انگار
نه انگار که قائممقام لشکر است. 😇
میرحسینی، مثل بسیجیها بود.🌿
شهید قاسم میرحسینی
.
.
.
᯽شھـادتتسنگرابوسیدنےکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌗᯽•
•᯽📖᯽•
.
.
•• #قصّه_بشنو ••
•ڪتاب: #طنز فریبرز
•بهقلم:ناصرکاوه
•قسمت:(سی وهفتم)
فریــرز را بــا اون لهجــه و صحبتهــای شــیرینش را فرامــوش منــی کنــم. آنقــدر از
بچههایــی کــه در اوج نگرانــی و اســرس دیگــران، شــوخ طبعیشــان گل میکنــد و
ارزش کلـات را میداننـد خوشـم میآیـد، کـه همیشـه دمل میخواسـته در اوج فاجعـه
اطرافــم، بتوانــم ببوسمشــان. لهجــهاش بیــن رشــتیها و سیســتان و بلوچســتانیها
و عربهــا چرخــش داشــت! میگفــت "مــن اگــه اون کســی کــه کلمــه باباخشــید
ِ )ببخشــید( و مــاذرت میخــام )معــذرت میخواهــم( رو اخــراع کــرد رو پیــدا کنــم
میدونــم چــکارش کنــم!... میپرســیدیم چــرا؟... میگفــت هــر غلطــی میخوایــم
میکنیـم بعـدش میگیـم باباخشید.درسـنگر از فـرط خسـتگی خوابیـده بـود، طبـق
معمـول کسـی رد میشـد و اشـتباها پایـش را لگـد میکـرد، باچشـمهای ورم کـرده
مینشســت، نگاهــی بــه طــرف میکــرد و میگفــت: مــاذرت میخــوام، بابخشــید،
پــام کــور بــود ندیــدت... شــام کــه ســیب زمینــی و تخــم مــرغ آبپــز میآوردنــد
مینشســت بــاالی رس قابلمــه و روضــه ســوزناکی میگرفــت و بــا آنهــا درد دل
میکـرد، مـن اگـه بفهمـم مرغایـی کـه تخـاش رو بـرا مـا میفرسـن، خودشـون رو
کــی میخــوره میدونــم چــهکارش کنــم. وقتــی مجــروح شــد و گذاشــتیمش عقــب
آمبوالنـس، پـدر راننـده را درآورده بـود. راننـده میگفـت آنقـدر رس صـدا کـرد کـه
زدم کنـار ببینـم چـه شـده، بـه راننـده گفتـه بـود داداش یـک کـم بـده مـن رانندگـی
کنـم تـو بیـا عقـب بشـین ببیـن چـه خـره اینجـا، مـن دسـتم مجـروح شـده، سـتون
فقراتـم رو شـکوندی المصب...فریـرز بعـد از مجروحیتـش هـم کـه برگشـت، توصیـه
میکــرد بچههــا هیشــکی مجــروح نشــه... میگفــت اپنجــا، منظــورش درمانــگاه
صحرایـی بـود، پاراستاراشـم )پرسـتارهاش هـم( همـه سـبیل کلفـن!...ای خمپاره ها مرا دریابید!
شـام دیـر شـده بـود و نیامـده بـود. همـراه بـا فریـرز بـرای گرفـن شـام بـه عقبـه,
تـدارکات لشـگر رفتیـم و غـذا را گرفتیـم و آوردیـم. موقـع برگشـن، دشـمن دیوانـهوار
منطقــه رو زیــر آتــش گرفــت. بــه مقرمــان, پایــگاه موشــکی کــه رســیدیم بچههــا
رو بـرای گرفـن غـذا صـدا زدیـم... چنـد نفـری کـه مـا را مـی شـناختند کنـار سـنگر
خودشـون نشسـته بودنـد و کارهـای مـا را نظـاره مـی کردنـد. همـه بـا قابلمـه هـای
خودشــان بــه خــط جلــوی ســنگر تــدارکات ایســتاده بودنــد. دوبــاره دشــمن رشوع
کـرد بـه خمپـاره زدن...فریـرز بـرای اینکـه بـه بچههـا "روحیـه" بدهـد رفـت بـاال
و پشـت تویوتـای تـدارکات و بـا صـدای بلنـد فریـاد زد:»اگـر بـا کشـته شـدن مـن،
پایـگاه موشـکی پـا بـر جـا میمانـد و فـاو حفـظ میشـود، پـس ای خمپـاره هـا مـرا
دریابیـد!«... در همیـن لحظـه یـه خمپـاره 120 زوزه کشـان در کنارمـان منفجـر شـد!
همگـی خوابیدنـد. فریـرز هـم از پشـت ماشـین خـودش رو بـه کـف جـاده پـرت
کردوگــرد وخاکــی شــد...بلند شــد و خــودش رو تکانــد و گفــت:
ِ زبون نفهم! شوخی هم رست منیشه؟...
ِ »آهای صدام االغ
شوخی کردم بی پدر مادر!« وهمه زدند زیر خنده...
****
بعضـی اوقـات بـه مـا سـهمیه کمپـوت و کنـرو میدادنـد. مـن همیشـه روی متـام
وســایل خــودم عالمــت میگذاشــتم. یــک روز کــه بــه مــا ســهمیه کمپــوت دادنــد،
رویـش عالمـت همیشـگی را گذاشـتم »هوالباقـی«....
کمپـوت را گذاشـتم کنـار سـنگر. فـردا رفتـم رساغـش و دیـدم سـبک اسـت و از زیـر
خالـی شـده اسـت. رویـش هـم نوشـته شـده بـود، »هـو الخالـی«!!!! کار فریـرز بـود.
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!📌
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📖᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽🕌᯽•
.
.
•• #الفبایجنون ••
≼كربلاء جنه قي قلوب العاشقين≽⇣
کرببلا در قلب های عُشاق بهشت است:)♥️
.
.
᯽شبجمعهاستهوایتنکنممیمیرم᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🕌᯽•
•᯽🪴᯽•
.
.
•• #وقت_بندگی ••
🦋هرگاه وقت نمازت رسید آماده آن شو وگرنه شیطان تو را سرگرم می کند.
همه ترفندهای شیطان برای به تأخیر انداختن نماز است، نمازت را اول وقت بخوان...
| پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم |
📚 بحار الانوار ج۷ ص۲۹
#نماز_اول_وقت 📿
.
.
᯽خوبشدشمارا دارم...خدا᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🪴᯽•
•᯽🍃᯽•
.
.
•• #دل_آرا ••
مےگفت:
یہ جوری زندگے ڪن حداقل
بتونی تو چشای خودت نگاھ ڪنے!...
چشمهای #حضرت_زهرا {سلام الله علیها} ڪه دیگه بماند..!(((:💔💔💔
.
.
᯽دلتورامیطلبد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍃᯽•
•᯽📿᯽•
.
.
•• #سر_به_مهـر ••
خدایا؛ اجابت کننده دعایم باش
و به ندایم نزدیک و به تضرع و
زاریم مهربان و به صدایم شنوا باش.💚
#صحیفه_سجادیه
#دعایسیزدهم
.
.
᯽سجادّهعشقتوتماشاگهراز᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📿᯽•
•᯽🌍᯽•
.
.
•• #مھدییـار ••
برای این روزهای ما میگفت که:
لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی؛
اگر امام زمان(عج) را درک میکردم،
تمام عمر به او خدمت میکردم...!
بحارالانوار،ج۵۱،ص۱۵۸📚
#امام_صادق(ع)
#جمعههاےامامزمانے
#السلامعلیڪیااباصالحالمهدےعج
.
.
᯽همهـجامےبینمرخزیباےتـورا᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌍᯽•
a3eacd90a0614284b55d9b4bcc7fadf333302895-360p.mp3
6.04M
•᯽🎺᯽•
.
.
•• #دل_صدا ••
انشاالله بزودی نابودی اسرائیل خواهد بود
نابودیت نزدیک است اسرائیل 🤲
#شکست_سخت_اسرائیل
#نصر_من_الله_و_فتح_قریب🇵🇸🇮🇷✌️
#آتش_بس_موقت
#امام_زمان_عج
#الحمدالله_علی_کل_نعمه
.
.
᯽چوندیدمخوشتر از آواز تو᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🎺᯽•
•᯽🌱᯽•
.
.
•• #شکرانه ••
خدای حکیم و دانا🌻
شکر کہ دلمون بہ
حکمتت گرمہ💛
و میدونیم کہ
هیچوقت، هیچچیز
بیدلیل نیست :)
کُلش سراسر خِیرھ
و بعد از هر سختی،
البتہ آسانیست ✨
.
.
شڪرانههاتون رو میشنویم...👀
••📬•• @Daricheh_khadem
.
.
᯽منبےتودمےقرارنتوانمکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌱᯽•
•᯽🪞᯽•
.
.
•• #دل_آرا ••
کاش میونِ این جنگها
یهو یه صدایی بیاد
الا اهل العالم أَنا مهدی :))
همهی غمارو بشوره ببره . .
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
.
.
᯽اےآرامِ دلم᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🪞᯽•
•᯽🌗᯽•
.
.
•• #شـبهاے_بلھبرون ••
بعد از جنگ علی با برادرش مغازه کابینت
سازی زدند. کار و بارشان خوب بود. در آمد
خوبی هم داشت ، بی درد سر. اما ول کرد
و رفت منطقه. زن و بچه را هم با خودش
برد. با حقوق ناچیز. توی آن گرما بدون
هیچ امکاناتی. آن هم با ان بچه مریض.😳
بهش گفتم” چرا با این وضعیت جسمی و
بچه مریض آمدی تفحص؟” گفت” یک وقتی
به دستور فرمانده مجبور بودم عقب نشینی
کنم و رفقایم را جا بگذارم.
اما الان دست خودم است.
می خواهم همسنگرهایم را به خانوادههای
شان برسانم.🌿
شهیدعلیمحمودوند
.
.
.
᯽شھـادتتسنگرابوسیدنےکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌗᯽•