eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
421 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
°| (78)☎️ |° پیامبــر اڪـــرمـ (صل الله علیہ و آلہ)😃👇 ♡ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا ♡ وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ •😍• مـا ٺو را ڪه سـزاوار هسٺے به رسالـٺ فرستادیمـ •👌• تا مژده دهے و بیم دهے •😊•ٺو مسئول دوزخیـان نیستے 📖منبع←قرآن ڪریمـ 🌺سوره عشق←بقــره ✨آیہ زیبـا←119 . . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇 |•💚•| @heiyat_majazi
°| (611) 😊✋ |° چقدر سخت استـ(😥) حال عاشقے ، که نمے‌داند محبوبش نیز ، هواے او را دارد یا نه؟! اے شهیدانــ(🌹)، خاطره‌هاي دنیاے پاک شما امید حیاتمان گشتهــ(☺️) . . . ما به عشق شما زنده‌ایم و به امید وصل کوے شما زنده‌ایمــ(😇) چه بگوییمــ(😔)؟ راستے چگونه حرف دلمان را فریاد کنیم که بدانید بر ما چه مے‌گذرد(💔) ؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°⏳| (586) |⌛️° 😇 {😍}•گل بوے بهشٺ را ز احمد دارد {💐}•این بوے خوش از خالق سرمد دارد {💫}•گویند ڪه گل عطـر محمد دارد {👑}•نور و شعف از وجود احمد دارد 🎊 پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| #جینگولے_جاتے (38)🍭 |• میتونید ڪدو تنبل رو داخلشو خالے ڪنید و بعد با یه عالمه سنگ و یا شن پر ڪنید و بذارید پوستش خشڪ بشه زیرش یه سوراخ ڪوچیڪ براے نفوذ هوا ایجاد ڪنید و بعد با اسپری رنگ رنگشون ڪنید و به عنوان گلدون ازشون استفاده ڪنید...😍👌 #هشتڪ_تولیدےاست بفرمایین بہ ـڪارِتون میادا😉👇 |•🍬•| @Heiyat_Majazi
°| (612) 😊✋ |° 🍃🌸 خب خب خب 😁 عیدتـــون مبــــــــارڪ باشہ من امروز و بے خیال حرفــ هاے خودمونے شدم . 😍 فقط اومـــــــدم بگم شاد باشین😍 ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° (ع)☀️📖 [220] ° 🎊بازم عیدمون مبارک🎊 ✨ بہ نام خــــــداے علے✨ 😉 خاله؟ خاله؟‌ 😊 بله! بله 😉 یه دقیقه بیا؟؟ 😊 بفرمایید: 😉 نتیجه چی بود؟؟ 😊 از سر بعثت و لطف مسلمونا به رسیدن که حتی هم گرامی میشن. و به های مسلمونا هم می کنن. 😊 کسایی به ما احترام می کنن که ما بر اونها نداریم و هم بر اونها نداریم و کسایی از ما می ترسن که ترس از ما ندارن و ما هم حکومتی بر اونها نداریم.. 😇 پس لازم رو کنیم؟؟!! 😊 بله شما برای پیامبر دعا کن البته تو مجلس خانما. 😇 من که بلد نیستم می خواستم‌ از شما بپرسم 😊 این کتاب رو بخون. اینم آدرس دعا! 📚|• . خطبه ۱۰۶ مطابق با ترجمه 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
🎉🍃 نامٺ محمـّد ص اسٺ و(😍) در اعماق میم تو باران و عشـ(💚)ـق و قافیہ آغاز مےشود 🎈 @heiyat_majazi 🍃🎉
11.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°| (13) 👳 |° بارها 📢گفتیم و میگیـم: جنگ امروز در خاورمیـانه، جنگ بر سر آمدنِ منجےِ ولاغیر. مسیحیت و یهود🇳🇮 و صهیونیسـ🇺🇸ـت سالهاست که بقاے خودشــون رو با اومدن منجــ💚ـے در خطر دیدند. 💚 ⛔️🙏 🍃 . . . ─═┅✫✰💎✰✫┅═─ این ڪانال دیگه هیچ شبهـه‌اے رو بے پاسخ نذاشته؛ بدو جوــین شو😉👇 🍃🌹| @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•° رمان : #دل_آرام_من قسمت 3⃣1⃣ قرار بود پدر و مادرم برای تاسوعا
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| (4) 📚 |•° رمان : قسمت 4⃣1⃣ و به او گفتم:«به من می‌گویند شوهرت شهید شده😥خدا کند امین زنده باشد و تمام بنرها و تابلوهای شهادت او جمع شده باشد.» جلوی در که رسیدم دیدم هیچ بنر و پلاکاردی نیست!گفتم:«پس شوهرم شهید نشده!» به سمت مسجد که احساس می‌کردم خانه ما است رفتم.در را که باز کردم دیدم شوهرم نشسته!😦 دویدم و با رسیدن به امین،بوسیدمش! گفتم:«وای امین😦اگر بدانی این چند وقت چ خواب های بدی دیده ام همانجا نشستم و با ناباوری به پدرم گفتم: «بابا شوهر من شهید شده؟»😢 گفت:«هیچ نگو!مادر امین چیزی نمی‌داند.» مادر شوهرم ناراحتی قلبی داشت💔 مراعات مادر را می‌کردند.. فقط یادم است به سمت مادرم دویدم و گفتم «مامان شوهرم شهید شده»و بیهوش شدم.. دیگر هیچ چیز را به خاطر نمی‌آورم..😔 سریعاً‌ مرا بیمارستان شهید چمران رساندند. فشارم به شدت بالا رفته بود..😢 صداها را می‌شنیدم که دکتر به برادرم می‌گفت:«چرا فشارش بالا رفته؟برای خانمی با این سن چنین فشاری بعید است!» رضا گفت:«شوهرش شهید شده!»😔 حالم بدتر شد با گریه و فریاد😭 می‌گفتم:«نگو شوهرم شهید شده رضا،امین شهید نشده😭فقط اسمش مشابه شوهر من است😭چرا حرف بی‌خود می‌زنی؟» رضا کنارم آمد و آرام گفت:«زهرا من عکس امین را دیده‌ام!»😔 با این حرف دلم به هم ریخت..منتظر بودم شوهرم برگردد اما.. خیلی خیلی سخت است که منتظر مسافر باشی و او بر نگردد..😔 قرار بود اعزام دوم امین به سوریه 15روزه باشدبه من این‌طور گفته بود.. روز سیزدهم یا چهاردهم تماس گرفت📞 گفتم:«امین تو را به خدا 15 روزحتی 16روز هم نشود دیگر نمی‌توانم تحمل کنم!» 📝هر روز یادداشت می‌کردم که"امروز گذشت.." واقعاً روز و شب‌ها به سختی می‌گذشت. دلم نمی‌خواست بجز انتظار هیچ کاری انجام دهم.هر شب می‌گفتم:«خدا را شکر امروز هم گذشت» باقیمانده روزها تا روز پانزدهم را هم حساب می‌کردم گاهی روزهای باقی‌مانده بیشتر عذابم می‌داد..😣 هر روز فکر می‌کردم«10 روز مانده را چطور باید تحمل کنم؟ 9 روز،8 روز..ان‌شاءالله دیگر می‌آید،دیگر دارد تمام می‌شود.. دیگر راحت می‌شوم از این بلای دوری!» امین خبر داد«فقط 3 روز به مأموریتم اضافه شده و 18 روزه برمی‌گردم.» با صدایی شبیه فریاد گفتم:«امین!به من قول 15 روز داده بودی. نمی‌توانم تحمل کنم..»😡 دقیقاً هجدهمین روز شهید شد..😔 حدود 6 روز بعد امین را برگرداندند معراج شهدا..😔 این فاصله زمانی هیچ‌چیز را به خاطر ندارم،هیچ‌چیز را.. وقتی به معراج رفتیم سعی کردم خودم را محکم نگه دارم.. می‌ترسیدم این لحظات را از دست بدهم و نگذراند کنارش بمانم..😔 قبل از رفتن به برادر شوهرم گفته بودم: «حسین؛پیکر را دیده‌ای؟مطمئنی که امین بود؟» گفت:«آره زن‌داداش.»😔 قلبم شکست💔گفتم:«حالا بدون امین چه کنم؟ما هزار امید و آرزو با هم داشتیم. قرار بود کارهای زیادی باهم انجام دهیم. با خودم می‌گفتم حالا باید بدون او چه کنم؟» پیکر را که آوردند دنبال امین می‌دویدم🏃نگذاشتم مادرم متوجه شود،فقط گفتم بگذارید با امین تنها باشم..😔 مکانی در معراج شهدا با هم تنها ماندیم. گفتم:«امینم؛ این رسمش نبود!تو راضی نبودی حتی دست‌هایم با چاقوی آشپزخانه زخم شود😭یادت هست وقتی دستم کمترین خراشی برمی‌داشت روی سینه‌ات می‌‌زدیی و می‌گفتی شوهرت بمیرد زهرا جان!😢 توکه تحمل ناراحتی من را نداشتی چطور دلت آمد که مرا تنها بگذاری؟»😢 خیلی گریه کردم😭انگار که از کسی خیلی ناراحت و دلگیر باشی برایش گلایه می‌کردم و می‌گفتم این رسمش نبود بی‌معرفت! خدا شاهد است دیدم از گوشه چشمش یک قطره اشک بیرون زد..😭 تا قطره اشک را دیدم با خودم گفتم: «از کجا معلوم امین برای شهادت رفته بود که بخواهم او را سرزنش کنم؟🤔او رفت تا دِینَش را ادا کند.حالا اگر گلچین شده و خدا دوست داشته او را با شهادت ببرد امین مقصر نیست» گفتم:«امین عزیزم،شهادت مبارکت باشد😔اما آن دنیا هوای مرا داشته باش و شفاعتم کن.» آخرین تلاش‌ها و التماس‌هایم بود«امین؛ مواظبم باش،مثل همان موقع‌ها که پشتم بودی و همیشه می‌گفتی فقط من و تو هستیم که برای هم می‌مانیم.»😔 با دیدن اشک‌ امینم مطمئن شدم دل امین با من است که من با این همه وابستگی حالا قرار است بدون او چه کنم..😔 گفتم:«حلالت کردم به جز خوبی هیچ‌چیز از تو ندیدم.» چند روز بعد از شهادتش انتظار داشتم حداقل بیاید با من حرف بزند.دائماً گلایه داشتم از خدا،از اطرافیانم،از همه آدم و عالم! دائم از خودم می‌پرسیدم:«چرا 🍃 بھ قلم: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است...🍃 🌹| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
✍°•| (981) |•°✍ مــگــهـ میشه معظم لهـ دیدار داشتهـ باشــن✋ و مــــا نــداشتهـ باشیم✋ پــس بــا بـا ما همراه باشید. معــظم لهـ صبح امــروز در دیدار جمعے از مسئــولان نــظام و قشرهای مختلف مــردم اذعان داشتنــد: امــروز مــا انگــیزه و معرفت و آمــادگے شان از قبــل بیشتــر است. اینڪه جــوانان را خطاب مےڪنم برای همــین است. جــوان ها امــروز آمــاده ی حــرڪت در جبهـ های مختلفے هستند. مجــاهدت فقط به معنای دست گــرفتن نیست. مــا معمولا با هیڇڪس جنگ نمےڪنیم تا ، امـا در جبهـ های دیگــر مثل ، و ، پــیشرفت و حرڪت مےڪنیم✋ در مسائل ،در جبهـ های فرهنگے در حرڪت های همه علے الخصوس باید باشند.✋ ✋✋✋ فــــردا متعلق بهـ و ای است ڪه با اراده ی و مےتوانند این ڪشور را بهـ اوج اعتــلا برسانند. جــــووونـــا آمــاده ایــد✋✋ فـــرمان هم صادر شد✋ ســـال ڪاری و تحصیلے 1398 از شنــبه 1398/1/17 آغاز مےشود☺️ بـــاید امـــسال و پــرقدرت ڪار ڪنیم و درس بخــونیم✋ آینـــده ایران و انقلاب بـــا ، ، و مــاست ڪه ساختهـ مےشه✋ پـــس یــــــاعلـــے✋ (11) •|✍|• @heiyat_majazi
°| (79)☎️ |° هُــــوَ(او)😊👇 ♡ وَهُوَ الَّذِے يَقْبَلُ التَّوْبَةَ ♡ عَـنْ عِبَادِهِ وَيَعْـفُو عَـنِ ♡ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَاتَفْعَلُونَ •{😍}•و اوست ڪه توبه بندگانش را مےپذیرد •{😃}•و از گناهان عفوشان مےڪند •{😊}•و هر چه مےڪنید مےداند 📖منبع←قرآن ڪریمـ 🌺سوره عشق←شوري ✨آیہ زیبـا←25 . . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇 |•💚•| @heiyat_majazi