°| #ازخالق_بہمخلوق (78)☎️ |°
پیامبــر اڪـــرمـ (صل الله علیہ و آلہ)😃👇
♡ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا
♡ وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ
•😍• مـا ٺو را ڪه سـزاوار
هسٺے به رسالـٺ فرستادیمـ
•👌• تا مژده دهے و بیم دهے
•😊•ٺو مسئول دوزخیـان نیستے
📖منبع←قرآن ڪریمـ
🌺سوره عشق←بقــره
✨آیہ زیبـا←119
.
.
.
الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇
|•💚•| @heiyat_majazi
°| #حرفاے_خودمـونے(611) 😊✋ |°
چقدر سخت استـ(😥)
حال عاشقے ، که نمےداند محبوبش نیز ،
هواے او را دارد یا نه؟!
اے شهیدانــ(🌹)،
خاطرههاي دنیاے پاک شما امید حیاتمان
گشتهــ(☺️) . . .
ما به عشق شما زندهایم و به امید وصل
کوے شما زندهایمــ(😇)
چه بگوییمــ(😔)؟
راستے چگونه حرف دلمان را فریاد کنیم
که بدانید بر ما چه مےگذرد(💔) ؟
.
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°⏳| #منبر_مجازے(586) |⌛️°
#یارسولالله_صلاللهعلیہوآلہ😇
{😍}•گل بوے بهشٺ را ز احمد دارد
{💐}•این بوے خوش از خالق سرمد دارد
{💫}•گویند ڪه گل عطـر محمد دارد
{👑}•نور و شعف از وجود احمد دارد
#عید_مبعث__مبارک🎊
#برمحمد_وآل_محمد_صلوات
پاتوق [ #منبر_مجازے👳🎙: 👇]
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
•| #جینگولے_جاتے (38)🍭 |•
میتونید ڪدو تنبل رو داخلشو خالے ڪنید و بعد با یه عالمه سنگ و یا شن پر ڪنید و بذارید پوستش خشڪ بشه
زیرش یه سوراخ ڪوچیڪ براے نفوذ هوا ایجاد ڪنید
و بعد با اسپری رنگ رنگشون ڪنید
و به عنوان گلدون ازشون استفاده ڪنید...😍👌
#هشتڪ_تولیدےاست
بفرمایین بہ ـڪارِتون میادا😉👇
|•🍬•| @Heiyat_Majazi
°| #حرفاے_خودمـونے(612) 😊✋ |°
🍃🌸 خب خب خب
😁 عیدتـــون مبــــــــارڪ باشہ
من امروز و بے خیال حرفــ هاے
خودمونے شدم .
😍 فقط اومـــــــدم بگم شاد باشین😍
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [220] °
🎊بازم عیدمون مبارک🎊
✨ بہ نام خــــــداے علے✨
😉 خاله؟ خاله؟
😊 بله! بله
😉 یه دقیقه بیا؟؟
😊 بفرمایید:
😉 نتیجه #بعثت چی بود؟؟
😊 از سر #نعمت بعثت و لطف
#خداوند مسلمونا به #مقامی
رسیدن که حتی #کنیزاشون هم
گرامی میشن. و به #همسایه های
مسلمونا هم #محبت می کنن.
😊 کسایی به ما احترام می کنن
که ما بر اونها #برتری نداریم و
#حقی هم بر اونها نداریم و کسایی
از ما می ترسن که ترس از #حکومت
ما ندارن و ما هم حکومتی بر اونها
نداریم..
😇 پس لازم #پیامبر رو #دعا
کنیم؟؟!!
😊 بله شما برای پیامبر دعا کن
البته تو مجلس خانما.
😇 من که بلد نیستم می خواستم
از شما بپرسم
😊 این کتاب رو بخون.
اینم آدرس دعا!
📚|• #نهج_البلاغه. خطبه ۱۰۶
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
🎉🍃
#عیدانه
نامٺ محمـّد ص اسٺ و(😍)
در اعماق میم تو
باران و عشـ(💚)ـق و
قافیہ آغاز مےشود
#عیدتونمبارڪ🎈
@heiyat_majazi
🍃🎉
11.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°| #فتوا_جاتے(13) 👳 |°
بارها 📢گفتیم و میگیـم:
جنگ امروز در خاورمیـانه،
جنگ بر سر آمدنِ منجےِ ولاغیر.
مسیحیت و یهود🇳🇮 و صهیونیسـ🇺🇸ـت سالهاست که بقاے خودشــون رو
با اومدن منجــ💚ـے در خطر دیدند.
#مهدیار💚
#ڪپے ⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
.
.
.
─═┅✫✰💎✰✫┅═─
این ڪانال دیگه هیچ شبهـهاے رو
بے پاسخ نذاشته؛ بدو جوــین شو😉👇
🍃🌹| @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•° رمان : #دل_آرام_من قسمت 3⃣1⃣ قرار بود پدر و مادرم برای تاسوعا
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
•°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•°
رمان : #دل_آرام_من
قسمت 4⃣1⃣
و به او گفتم:«به من میگویند شوهرت شهید شده😥خدا کند امین زنده باشد و تمام بنرها و تابلوهای شهادت او جمع شده باشد.»
جلوی در که رسیدم دیدم هیچ بنر و پلاکاردی نیست!گفتم:«پس شوهرم شهید نشده!»
به سمت مسجد که احساس میکردم خانه ما است رفتم.در را که باز کردم دیدم شوهرم نشسته!😦
دویدم و با رسیدن به امین،بوسیدمش!
گفتم:«وای امین😦اگر بدانی این چند وقت چ خواب های بدی دیده ام
همانجا نشستم و با ناباوری به پدرم گفتم:
«بابا شوهر من شهید شده؟»😢
گفت:«هیچ نگو!مادر امین چیزی نمیداند.» مادر شوهرم ناراحتی قلبی داشت💔
مراعات مادر را میکردند..
فقط یادم است به سمت مادرم دویدم و گفتم «مامان شوهرم شهید شده»و بیهوش شدم.. دیگر هیچ چیز را به خاطر نمیآورم..😔
سریعاً مرا بیمارستان شهید چمران رساندند.
فشارم به شدت بالا رفته بود..😢
صداها را میشنیدم که دکتر به برادرم میگفت:«چرا فشارش بالا رفته؟برای خانمی با این سن چنین فشاری بعید است!»
رضا گفت:«شوهرش شهید شده!»😔
حالم بدتر شد با گریه و فریاد😭
میگفتم:«نگو شوهرم شهید شده رضا،امین شهید نشده😭فقط اسمش مشابه شوهر من است😭چرا حرف بیخود میزنی؟»
رضا کنارم آمد و آرام گفت:«زهرا من عکس امین را دیدهام!»😔
با این حرف دلم به هم ریخت..منتظر بودم شوهرم برگردد اما..
خیلی خیلی سخت است که منتظر مسافر باشی و او بر نگردد..😔
قرار بود اعزام دوم امین به سوریه 15روزه باشدبه من اینطور گفته بود..
روز سیزدهم یا چهاردهم تماس گرفت📞
گفتم:«امین تو را به خدا 15 روزحتی 16روز هم نشود دیگر نمیتوانم تحمل کنم!»
📝هر روز یادداشت میکردم که"امروز گذشت.."
واقعاً روز و شبها به سختی میگذشت.
دلم نمیخواست بجز انتظار هیچ کاری انجام دهم.هر شب میگفتم:«خدا را شکر امروز هم گذشت»
باقیمانده روزها تا روز پانزدهم را هم حساب میکردم گاهی روزهای باقیمانده بیشتر عذابم میداد..😣
هر روز فکر میکردم«10 روز مانده را چطور باید تحمل کنم؟ 9 روز،8 روز..انشاءالله دیگر میآید،دیگر دارد تمام میشود..
دیگر راحت میشوم از این بلای دوری!»
امین خبر داد«فقط 3 روز به مأموریتم اضافه شده و 18 روزه برمیگردم.»
با صدایی شبیه فریاد گفتم:«امین!به من قول 15 روز داده بودی. نمیتوانم تحمل کنم..»😡
دقیقاً هجدهمین روز شهید شد..😔
حدود 6 روز بعد امین را برگرداندند معراج شهدا..😔
این فاصله زمانی هیچچیز را به خاطر ندارم،هیچچیز را..
وقتی به معراج رفتیم سعی کردم خودم را محکم نگه دارم..
میترسیدم این لحظات را از دست بدهم و نگذراند کنارش بمانم..😔
قبل از رفتن به برادر شوهرم گفته بودم: «حسین؛پیکر را دیدهای؟مطمئنی که امین بود؟»
گفت:«آره زنداداش.»😔
قلبم شکست💔گفتم:«حالا بدون امین چه کنم؟ما هزار امید و آرزو با هم داشتیم.
قرار بود کارهای زیادی باهم انجام دهیم.
با خودم میگفتم حالا باید بدون او چه کنم؟»
پیکر را که آوردند دنبال امین میدویدم🏃نگذاشتم مادرم متوجه شود،فقط گفتم بگذارید با امین تنها باشم..😔
مکانی در معراج شهدا با هم تنها ماندیم.
گفتم:«امینم؛ این رسمش نبود!تو راضی نبودی حتی دستهایم با چاقوی آشپزخانه زخم شود😭یادت هست وقتی دستم کمترین خراشی برمیداشت روی سینهات میزدیی و میگفتی شوهرت بمیرد زهرا جان!😢
توکه تحمل ناراحتی من را نداشتی چطور دلت آمد که مرا تنها بگذاری؟»😢
خیلی گریه کردم😭انگار که از کسی خیلی ناراحت و دلگیر باشی برایش گلایه میکردم و میگفتم این رسمش نبود بیمعرفت!
خدا شاهد است دیدم از گوشه چشمش یک قطره اشک بیرون زد..😭
تا قطره اشک را دیدم با خودم گفتم:
«از کجا معلوم امین برای شهادت رفته بود که بخواهم او را سرزنش کنم؟🤔او رفت تا دِینَش را ادا کند.حالا اگر گلچین شده و خدا دوست داشته او را با شهادت ببرد امین مقصر نیست»
گفتم:«امین عزیزم،شهادت مبارکت باشد😔اما آن دنیا هوای مرا داشته باش و شفاعتم کن.»
آخرین تلاشها و التماسهایم بود«امین؛ مواظبم باش،مثل همان موقعها که پشتم بودی و همیشه میگفتی فقط من و تو هستیم که برای هم میمانیم.»😔
با دیدن اشک امینم مطمئن شدم دل امین با من است که من با این همه وابستگی حالا قرار است بدون او چه کنم..😔
گفتم:«حلالت کردم به جز خوبی هیچچیز از تو ندیدم.»
چند روز بعد از شهادتش انتظار داشتم حداقل بیاید با من حرف بزند.دائماً گلایه داشتم از خدا،از اطرافیانم،از همه آدم و عالم!
دائم از خودم میپرسیدم:«چرا
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم: #زندگےنامهشهیدامینڪریمے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است...🍃
🌹| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
✍°•| #مغزبانے (981) |•°✍
مــگــهـ میشه معظم لهـ
دیدار داشتهـ باشــن✋
و مــــا #تحلیل نــداشتهـ باشیم✋
پــس بــا #مجـله_شبانگاهے بـا ما همراه
باشید.
معــظم لهـ صبح امــروز در دیدار جمعے از
مسئــولان نــظام و قشرهای مختلف مــردم اذعان داشتنــد:
#جوان_های امــروز مــا انگــیزه و معرفت و آمــادگے شان از قبــل بیشتــر است.
اینڪه جــوانان را خطاب مےڪنم برای همــین است.
جــوان ها امــروز آمــاده ی حــرڪت در جبهـ های مختلفے هستند.
مجــاهدت فقط به معنای #تفنگ دست گــرفتن نیست. مــا معمولا با هیڇڪس جنگ نمےڪنیم تا #حمــله_نڪند، امـا در جبهـ های دیگــر مثل #علم، #اخلاق و
#سبڪ_زندگے، پــیشرفت و حرڪت مےڪنیم✋
در مسائل #اقتصادی،در جبهـ های فرهنگے در حرڪت های #سیاسے همه علے الخصوس #جـوانان باید #فعال باشند.✋
✋✋✋ فــــردا متعلق بهـ #جوانهای
#مـــومن و #پــرانگـــیزه ای است ڪه با اراده ی #قاطع و #ابتڪار مےتوانند این ڪشور را بهـ اوج اعتــلا برسانند.
جــــووونـــا آمــاده ایــد✋✋
فـــرمان هم صادر شد✋
ســـال ڪاری و تحصیلے 1398
از شنــبه 1398/1/17 آغاز مےشود☺️
بـــاید امـــسال و پــرقدرت ڪار ڪنیم و درس بخــونیم✋
آینـــده ایران و انقلاب بـــا #تلاش، #همــت ، #پشتڪار و #دویدنهای
مــاست ڪه ساختهـ مےشه✋
پـــس
یــــــاعلـــے✋
#مجـله_شبانگاهے(11)
•|✍|• @heiyat_majazi
°| #ازخالق_بہمخلوق (79)☎️ |°
هُــــوَ(او)😊👇
♡ وَهُوَ الَّذِے يَقْبَلُ التَّوْبَةَ
♡ عَـنْ عِبَادِهِ وَيَعْـفُو عَـنِ
♡ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَاتَفْعَلُونَ
•{😍}•و اوست ڪه توبه بندگانش را مےپذیرد
•{😃}•و از گناهان عفوشان مےڪند
•{😊}•و هر چه مےڪنید مےداند
📖منبع←قرآن ڪریمـ
🌺سوره عشق←شوري
✨آیہ زیبـا←25
.
.
.
الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇
|•💚•| @heiyat_majazi