khoda ba shomast.wav
483.8K
📱🍃
•[ #ڪد_عاشقــے☎️ ]•
💞🍃 خـــدا با شماست . . .
همــراه اول ⬅️
ارسال کد 87091 به شماره ۸۹۸۹
ایراݩــسل⬅️
ارسال کد 4415127 بہ شماره۷۵۷۵
رایتــل⬅️
ارسال کد on4002097 بہ شماره ۲۰۳۰
📱🍃 @heiyat_majazi
[🕋]ختم قران امروز
ارسال تعـداد #صفحات به آے دی☺️👇
•🙋♀• @F_Delaram_313
تعداد صفحات
• ۴۷۱ •
هر روز میزبان فرشته ها😇👇
[🌈🍃••] @Heiyat_mazaji
[• #مغزبانے😎 •]
.
.
فڪر کنم همه چیو به خدا گفته☝️🙃
.
.
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇
[•📡•] @Heiyat_Majazi
[• #ترکش_خنده 😂 •]
کرونا که تموم شه...
فقط برای "موارد ضروری"
برمیگردم خونه 😂😂😂
سیاست طنز رو اینجا بخون😂👇
[•🎈•] @heiyat_majazi
[• #منبر_مجازے📿 •]
آیٺ الله جـاودان مےفرمـودند✨: ↓
°• اگہ کسےدرجنگ
شهـیدبشہ یڪبارشهـیدشده
اماکسے اگہ
باهواےِ نفـس خودش بجنگه
هرروزشهـیدمیشہ •°
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi
[• #فتوا_جاتے👳🏻•]
.
.
#شبهه❌:
اخیراً کلیپی منتشر شده که نشون میده گربه برای گرفتن غذا از دست صاحبش از روی قرآن رد نمیشه!
#پاسخ ✅ شبهه:
باطن و حقیقت ماجرا اینه که انتشار این دست مطالب سبب اضمحلال عقاید افراده.
بارها دیدیم گربه ها در اسباب کشی و..از روی قرآن رد شدند،پس این متبادر میشه که گربه ای از روی قرآن رد نشد چون مقدسه گربه ها ی دیگری رد شدند پس قرآن مقدس نیست.‼️
1⃣- قرآن برای هدایت و نجات انسان ها نازل شده ، نه تست عبور حیوانات..
2⃣- حیوانات فهمی ندارند. عملکرد اونها نمیتونه اثبات کننده چیز خاصی باشه.
3⃣- اگر در آینده، حیوانی از روی قران رد شد باید بگوییم قران حق نیست؟ استفاده از این مسائل برای اثبات یک حقیقت مقدس به نظر می آید وجهی ندارد.
4⃣ اغلب، اینگونه کلیپها ساخته و پرداخته افرادی مجهول با نیات نادرست است.
فردی میگفت:
چند سال قبل در مکه بودم وهابیت تبلیغ می کردند که فردی می خواسته قبر پیامبر را خراب کنه و به سنگ تبدیل شده.
بسیاری از طلاب هم باور کرده بودند و به دنبال این فرقه منحرف افتاده بودند و با آب و تاب موضوع را نقل می کردند. من به دنبال نیت وهابیت بودم تا اینکه یک روز در قبرستان بقیع یکی از کلاه قرمزی های وهابی توضیح داد که این ائمه بقیه تقدسی ندارند و الا مانند پیامبر از قبر خود دفاع می کردند.
اینها قبرهایشان ویران شد ولی کاری از دستشان برنیامد. تازه فهمیدم اهداف مجهول و نیات پلیدشان چه بوده.. یادمان باشد پیکر مقدس شهدای کربلا و تاختن اسبها..
5⃣. حتی در صورت صحت کلیپ هیچ چیز پیچیده و مبهم و عجیبی نیست و به فرمان الهی همه چیز میسره..
اما برای اثبات قدرت خداوند نیازی نیست به چنین مصادیقی رجوع کرد.
.
.
#مهدیار
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
هیچ شبهـهاےبے پاسخ نمونده😉👇
[•📖•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_چهل_و_پنجم😍🍃 چهل شب با هم عاشورا خوندیم.🙏 گاهی می رفتیم بال
[• #قصه_دلبرے📚•]
#اینڪ_شوڪران¹ ↯
#قسمت_چهل_و_ششم😍🍃
روزای آخر منوچهر بیشتر حرف می زد🗣 و من گوش می دادم.👂
می گفت: "همه ی زندگیم مثل پرده ی سینما جلوی چشمم اومده"👁
گوشه ی آشپزخونه تک مبل🛋 گذاشته بودم. می نشست اونجا. من کار می کردم و اون حرف می زد. خاطراتش رو از چهار سالگی👦 تعریف می کرد....
《منوچهر هوس کرده بود با لثه هاش بجود. سالها غذاش پوره🍚 بود. حتی قورمه سبزی را که دوست داشت فرشته برایش آسیاب می کرد که بخورد. اما آن روز حاضر نبود پوره بخورد.
فرشته جگرها🍖 را دانه دانه سرخ می کرد و می گذاشت دهان منوچهر.
لپش را می کشید و قربان صدقه ی هم می رفتند...😍
دایی آمده بود بهشان سر بزند. نشست کنار منوچهر.
گفت: "اینها را ببین عین دوتا مرغ عشق می مانند "》
از یه چیز خوشحالم و تاسف نمی خورم، اینکه منوچهر رو دوست داشتم❤️ و بهش گفتم. از کسی هم خجالت نمی کشیدم.
منوچهر به دایی گفت: "یه حسی دارم اما بلد نیستم بگم. دوست دارم به فرشته بگم از تو به کجا رسیدم اما نمیتونم"
دایی شاعره...📝
به دایی گفت: "من به شما میگم. شما شعر کنید سه چهار روز دیگه که من نیستم، برای فرشته از زبان من بخونید "📖
دایی قبول کرد...
گفت: "میارم خودت برای فرشته بخون "
منوچهر خندید😄 و چیزی نگفت. بعد از اون نه من حرف رفتن می زدم نه منوچهر.
اما صبح🌤 که از خواب بیدار می شدم آنقدر فشارم پایین میومد که می رفتم زیر سرم.💉 من که خوب می شدم، منوچهر فشارش میومد پایین....
ظاهرا حالش خوب بود.🙄 حتی سرفه هم نمی کرد. فقط عضلات گردنش می گرفت و غذا رو بالا می آورد.🤑
من دلهره و اضطراب داشتم.😟 انگار از دلم چیزی کنده می شد. اما به فکر رفتن منوچهر نبودم....
•
•
ادامھ دارد...😉♥
•
•
🖊:نقل از همسر شهید
منوچهر مدق
#مذهبےهاعاشقترنـد😌🖐
⛔️⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...⛔️
[•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_چهل_و_ششم😍🍃 روزای آخر منوچهر بیشتر حرف می زد🗣 و من گوش می د
[• #قصه_دلبرے📚•]
#اینڪ_شوڪران¹ ↯
#قسمت_چهل_و_هفتم😍🍃
ظهر سه شنبه غذا خورد🍲 و خون و زرد آب بالا آورد. به دکتر شفاییان زنگ زدم.📞
گفت: "زود بیاریدش بیمارستان"🏥
عقب ماشین🚗 نشستیم.
به راننده گفت: "یه لحظه صبر کنید "
سرش روی پام بود. گفت: "سرمو بگیر بالا"
خونه رو نگاه کرد.🏡
گفت: "دو سه روز دیگه تو بر می گردی"
نشنیده گرفتم....
چشماش و بست.😑
چند دقیقه نگذشته بود که پرسید:❔ " رسیدیم؟ "
گفتم: "نه، چيزی نرفتیم "
گفت: "چقدر راه طولانی شده. بگو تندتر بره "🚗
از بیمارستان نفرت داشت.😠
گاهی به زور می بردیمش دکتر.
به دکتر گفتم: «چیزی نیست. فقط غذا توی دلش بند نمیشه.🤑 یه سرم بزنید بریم خونه"💉
منوچهر گفت: "منو بستری کنید "🛌
بخش سه بستری شد، اتاق سیصد و یازده.1⃣1⃣3⃣
توی اتاق چشمش که به تخت افتاد، نفس راحتی کشید و خدا رو شکر کرد🙏 که رو به قبله است.
تا خوابوندیمش رو تخت🛌 سیاه شد. من جا خوردم.
منوچهر تمام راه و توی خونه خودش رو نگه داشته بود.
باورم نمیشد آنقدر حالش بد باشه....🤕
انگار خیالش راحت شد تنها نیستم. شب🌙 آروم تر شد.
گفت: "خوابم میاد😴 ولی انگار یه چیز تیز فرو میره تو قلبم"💔
صندلی رو کشیدم جلو.
دستم✋رو بالای سینش گرفتم و حمد خوندم تا خوابید.
《هیچ خاطره ی خوشی😄 به ذهنش نمی آمد. هر چه با خودش کلنجار می رفت، تا می آمد به روزهایی فکر کند که می رفتند کوه،⛰ با هم مچ می انداختند، با عصا دور اتاق دنبال هم می کردند و سر به سر هم می گذاشتند، تفال دایی می آمد در دهانش...
منوچهر خندیده بود،😃 گفته بود: "سه چهار روز دیگر صبر کنید "
نباید به این چیز ها فکر می کرد. خیلی زود با منوچهر بر می گشتند خانه ....》🏡
از خواب که بیدار شد، روی لباش خنده بود.🙂 ولی چشماش رمق نداشت....👀
گفت: "فرشته، وقت وداعه"👋
گفتم: "حرفش رو نزن"😣
گفت: "بذار خوابم رو بگم، 🗣
خودت بگو، اگه جای من بودی می موندی توی این دنیا؟"🏘
روی تخت🛌 نشستم. دستش رو گرفتم...👊
گفت: "خواب دیدم ماه رمضونه🌙 و سفره ی افطار پهنه.🍞🍲🍚
رضا، محمد، بهروز، حسن، عباس، همه ی شهدا🌹 دور سفره نشسته بودن.
بهشون حسرت می خوردم که یکی زد👍 روی شونم.
حاج عبادیان بود. گفت: "بابا کجایی؟ ببین چقدر مهمون رو منتظر گذاشتی"
بغلش کردم و گفتم: "منم خسته ام "😞
حاجی دست🖐 گذاشت روی سینم...
گفت: "با فرشته وداع کن.👋
بگو دل بکنه.
اون وقت میای پیش ما... 🚶ولی به زور نه "
•
•
ادامھ دارد...😉♥
•
•
🖊:نقل از همسر شهید
منوچهر مدق
#مذهبےهاعاشقترنـد😌🖐
⛔️⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...⛔️
[•📙•] @Heiyat_Majazi
[• #نوستالژے 📺 •]
.
.
پیشرفته ترین
اسباب بازی دهه هفتاد
.
.
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
ڪلےشادابیجاتِـ باحالگونہ
از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد😎👇
[•📻•] @Heiyat_majazi
[• #وقت_بندگے💕 •]
.
.
👆🏻••
#نماز_شب_نهم_ماه_شعبان
#ماه_شعبان 🌙
#منبع: اقبال الاعمال
#بسماللهمومن💚
#یاعلی💪
.
.
یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇
[•🍃⏰•] @heiyat_majazi
[• #حرفاے_خودمـونے☺️ •]
°°|🌺|°°الهی تو که بـــاشى
تمام دورها نزدیک
وتمام ناممکن ها ممکن مى شوند...
.
خــدا رو احساس ڪن👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
【• #خانمےڪه_شماباشے👒•】 ๑ ○ 0🐠 🐟 من دنبال #آزادے✌️ هستم... #آزادے_جنـســــے😎..... #تســـــــاوی حقو
【• #خانمےڪه_شماباشے👒•】
๑
○
0🐠 🐟
من دنبال #آزادے✌️ هستم...
#آزادے_جنـســــے😎.....
#تســـــــاوی حقوق زن👱🏻♀ و مرد👨🏻. . .
گفتم :
شما گفتین #جامعه_اسلامے و خود ما، به لحاظ «ایجابـے» باید بررسے ڪنیم، و گرنه طیف فڪرے معاند براے ما این مسائل را حل کرده و میڪند.... یعنے چه جورے⁉️🙄
گفت :
متأسفانه ڪمپین هایی تحت عنوان #maidenhead توسط جریان فڪرے معاند به راه افتاده حتے در جامعه اسلامے ما.
گفتم : 😕
این ڪمپین براے چه منظورے هست⁉️
گفت :
اگر لغت رو در دیڪشنرے جستجو ڪنین، متوجه میشین و در واقع این ڪمپین به ظاهر در مخالفت با محدودیت هاے بانوان ست‼️
در واقع جامعه ما بصورت بسیار #افراطے به مسائل #فیزیڪال و جسمے بانوان اهمیت میدهد ڪه
باعث میشود «ازدواج موقت» براے بانوان ممنوع باشد‼️
گفتم : 😓😑
گفت :
اگرچه شاید مسأله مهمے باشد ولے وقتے #اسلام نه تنها به بانوان، بلڪه به
#دوشیزگان و دخترخانمها هم این #اجازه را داده است(ازدواج موقت)، چــرا فرهنگ ما اینگونه رفتار میڪند⁉️‼️
در واقع فقها و #اندیشمندان_اسلامے ما از دید اجتماعے به
موضوع "sexual organ" بانوان اصلا نپرداختند و حتے #حقوق_جنسے_بانوان هم در فقه باز نشده است‼️
๑
○
0🐠 🐟
✅ #ڪـپــے_مورد_رضایــت_نیست
یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇
[•🌈•] @heiyat_majazi