《°• #وقت_بندگی 🌙•°》
کنار نمازشب امشبتون،
کنار به پای مادر افتادن توی قنوت،
برای دل آقایی که دیگه فقط
چاه، حرفاشو میشنوه هم
قرآن بخونید ..
قرآن بخونید که امشب بهخیر بگذره
برای سکوت خانهی علی'ع .
.
.
میخوانمتـ به مهربانے
ڪه خود مهربان ترینے😇
•°》Eitaa.com/Heiyat_Majazi
اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَه،اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیتُهَا الْحَوْرآءُ الْأِنْسِیه،اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّکیه...
تو زهرایی، تو زهرایِ پیمبر پروری، زهرا
رسول الله را هم مادری، هم دختری،زهرا
نبی را پاره ی تن، روحِ مابینِ دو پهلویی
امیرالمومنین را، رُکن و کُفو و همسری،زهرا
گهی گویم امیرالمؤمنین برتر بود از تو
گهی بینم تو از او در جلالت برتری،زهرا
تو والفجری،تو والشمسی، تو والعصری، تو واللیلی،
تو نوری، هل اتایی،و الضحایی، کوثری،زهرا
روز قیامت رو یه پرده رو کنار بزنم،بی بی واردِ محشر میشه،الله اکبر،قیامتِ اصلی وقتی است که فاطمه وارد میشه،وقتی منادی میگه: "غُضُّوا اَبْصَارَکُمْ " سرهارو بندازید پایین،چشم ها رو ببندید،چه خبره؟ میگن: زهرا میخواد رد بشه...
کجایِ قرآن رو نگاه کنیم اسمی از تو نباشه...
حالا می فهمی چه کسی رو از علی گرفتن؟ که چند روز دیگه وقتی سنگِ لحد رو گذاشت،دستاش رو زد به هم،یعنی علی همه دار و ندارت زیرِ خاک رفت...
چه کسی رو از علی جدا کردن؟
تو از مریم، تو از هاجر، تو از حوا، تو از سارا
نه، تو از انبیا، جز احمدِ مُرسل سَری،زهرا
امیدِ رحمة للعالمین، محبوبه ی داور
پناه انبیا در گیر و دارِ محشری، زهرا
منادی ندا میده:فاطمه! حرف و حاجت و خواسته ات رو مطرح کن، خدا میخواد کاری کنه همه ی قیامت قدرِ تو رو بفهمند،مقامِ تو رو ببینند،الان حاجتت رو بخواه...
علی بالای بسترش گریه میکرد؛
اشک های ایشون رو دید و فرمود:
پروردگارم؛
تو را به غمِ دل
و اشک های علی ام قسم میدهم؛
که گناهان شیعیانم را عفو کنی.....!😭💔
من خدایم، ولی امروز خدایی با توست
حُکمِ آغاز ز تو، حُکمِ نهایی با توست
تو بگو تا همگان را به حُسِینت بخشم
تو بخواه تا همه را بر حَسَنینت بخشم😭
در کنارِ پدر و شوهر و مام و پسرت
تو روی سوی جنان،خلق به دنبال سرت
همه در وحشت میزانند و حسابند و کتاب
همه گویند که یا فاطمه ما را دریاب🙏
بس که از چادر خاکیت کَرَم می بارد
قاتلت هم به تو امید شفاعت دارد
به شرارِ جگر و ناله و سوزت سوگند
به مناجاتِ شب و گریه ی روزت سوگند
یاد داری که چگونه پسرت می لرزید
نَفَسِ شوهر خونین جگرت می لرزید
خاطرت هست که سوزاند دلِ مولا را
خاطرت هست که می گفت بزن زهرا را😭
که به آن جانیِّ قَدار، محبت نکنی
قاتلت را به صفِ حشر شفاعت نکنی
ظلم و جور و ستمِ بی عددش یادت هست
جایِ دست و ضرباتِ لگدش یادت هست😭💔
مدینه کار گره خورد،ورق داشت بر میگشت،همه چی داشت عوض میشد،یه مرتبه نانجیب دید اینجوریِ،سریع گفت: بزن قنفذ...😭
بزن زهرا رو...😭💔
کربلا هم یه جایی دیدن کار گره خورد...
جنگ داره عوض میشه،شمشیرهارو انداختن،ورق داره بر میگرده،نانجیب گفت: بزن حرمله...💔
مدینه با غلاف زدن...
کربلا با سه شعبه زدن...
ای خدا! به اون لحظه ای که...
امام باقر فرمود: ضربه های غلاف، مادرِ ما فاطمه رو به شهادت رسوند...😭😭
به اون لحظه...
خدایا! فرجِ امام زمانِ ما برسان...
نانجیبِ دومی خودش نوشت،گفت: وقتی اومدم پشت در،از افتخاراتش برا معاویه می نویسه،انگار کشور فتح کرده،وقتی اومدم پشت در، صدا نفس کشیدن های فاطمه رو می شنیدم،معاویه! چنان با لگد به در زدم،صدایِ شکسته شدن استخوان های پهلویِ فاطمه رو هم شنیدم...😭😭😭
ای وای مادرم😭😭😭💔💔
اما بمیرم زینب هم صدایِ شكستن استخوان های مادر رو شنید...💔
یه بار اینجا زینب صدای شكستن استخوان هارو شنید،یه بار وقتی بالا تل زینبیه ایستاده بود،دید اسب هارو نعل تازه زدن،بر بدن داداشش حسین...😭
آه حسین.....
بعد از تو ،مدینه و سكوت و حسرت
مدینه و غروب و غربت
آه،علی و روزگار غم ها
علی و خاطرات زهرا😭💔
ای بهار من خدانگهدار
قرار من خدا نگهدار😭
دیگه علی داره خداحافظی میكنه،😭
یكبار خودش خداحافظی میكنه،هی به این بدن نگاه میكنه،جواب پیغمبر رو چی بدم؟هی سر به دیوار میگذاره موقع غسل، های های گریه میكنه،یه وقت هم میگه بچه ها بیایید خداحافظی كنید،دیگه مادر رو نمی بینید...😭😭
فاطمه بی تو بی سپاهم
فاطمه بی تو بی پناهم💔😭
بعد از تو، نه همدمی نه غم گُساری
نه صبر و طاقت و قراری
آه، از آسمون بی ستاره
شب علی سحر نداره😭
خدانگهدارت ای خوشی ز عمر ندیده
خدانگهدارت ای صنوبری خمیده
خدانگهدارت دست علی یارت😭💔