-گفتم آقا...
شما به من گفتید گریه نکنم بچههای زهرا دلشون کبابه... بعد خودتون...
یه جا دیگههم من سراغ دارم داشتن یه بدنو میشستن دست از غسل کشید...
گفت زینب بدنشو نمیشورم...هرجای لباسو کنار میزنم کبوده، مرض واگیرداره داره منم مریض میشم من نمیشورمش😭💔
یهو دید زینب نشست رو خاک خرابه
نترس مریضی نداره...
هرجا گفت بابا کتکش زدن😭💔
امروز هرچقدر بچههای علی آروم گریه کردند... هرچقدر آستین به دهن گرفتن تو گریه کن...
علی زود از کنار قبرم نری
علی شب غسل بده شب کفن کن
پیراهن خود در غم خود چاک نکن
جز نیمهی شب مرا خاک نکن💔😭
غسلش داد... کفنش کرد... و آنگاه در گوشش زمزمه کرد
خدا نگهدارت تمام علی... خدا نگهدارت وجودعلی...
چون فاطمه بود و... هُمفاطِمَهُوَاَبوها وَ بَعلُها و بَنوها... به محوریت فاطمه... محور که بشکند همه آسیب میبینند
و پس از فاطمه دنیا به هم ریخت
مادر ساداتم..
هرچے داریم..هر چی داریم
هرچے..رزقشو شما میدید..
سر سفرھی شما دست خالے برگردم؟!
مگه شدنیه؟!از ڪرم شما خیلی دورهها..
من سر این سفرھ نمڪ گیر شدم..
همه دنیامه...
میشه منو هم راه بدید؟
میشه راھ منتهی به خــدا رو نشونم بدید؟
میشه فانوس راهم بشید؟
دست بچتون رو بگیرید گم نشه؟!..💔
میشه ڪمڪ کنید بشم سربازِ لشڪر پسرتون؟!
اصلا فرماندھ لشڪرش..یارِ نزدیڪش..من که میدونم اگه شما بخواین حتے برای منِ رو سیاهم این شدنیه..
زمینه سازِ ظهورش؟!💔🌱