-گفتم آقا...
شما به من گفتید گریه نکنم بچههای زهرا دلشون کبابه... بعد خودتون...
یه جا دیگههم من سراغ دارم داشتن یه بدنو میشستن دست از غسل کشید...
گفت زینب بدنشو نمیشورم...هرجای لباسو کنار میزنم کبوده، مرض واگیرداره داره منم مریض میشم من نمیشورمش😭💔
یهو دید زینب نشست رو خاک خرابه
نترس مریضی نداره...
هرجا گفت بابا کتکش زدن😭💔
امروز هرچقدر بچههای علی آروم گریه کردند... هرچقدر آستین به دهن گرفتن تو گریه کن...
علی زود از کنار قبرم نری
علی شب غسل بده شب کفن کن
پیراهن خود در غم خود چاک نکن
جز نیمهی شب مرا خاک نکن💔😭