eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 ياران برزخى ✍ در روايات مى خوانيم: بعضى از انسان مانند نماز، زكات، حج و روزه و همچنين علاقه هاى قلبى و روابط سياسى انسان (ولايت و رهبرى) در قيافه هاى بسيار زيبا نزد انسان حاضر شده و مى گويند: ما همان اعمال صالح تو هستيم، و بدين وسيله انسان را در عالم برزخ شاد مى نمايند. امّا اگر كافر بميرد، انواع تاريكى ها، فشارها، شياطين و گزندگان همدم او هستند. 📚 کتاب معاد، استاد قرائتی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✍درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند . کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟ درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم . آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟ درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت . ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . . ‌ ‌ ‎ ‎ ‎ ‌ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌍 ظهر در مسجد پخش شد خیلی ها منقلب شدند گفتم شما هم استفاده کنید. گوش کنید😭😭😭😭 انتشار حداکثری با شما ✅@twonoor
جرعه‌ای از معرفت 💠 حجت‌الاسلام ؛ 🔸 حدیث مى فرماید: «واى به حال کسى که دروغ مى گوید، تا مردم را بخنداند!» یعنى خودش را به جهنم مى اندازد که مردم شاد باشند. یک نفر را دست مى اندازد که مردم را بخنداند، یعنى خودش را به جهنم مى اندازد. باید سرور و شادى تا جایى باشد که خودت به جهنم نروى و دیگران را تحقیر و سرزنش نکنى و جامعه را به فساد نکشى. 🔸گاهى وقت ها سرور است؛ اما جامعه را به فساد مى کشاند. موتورش را ویراژ مى دهد. وقتى اگزوز ماشین اش خیابان را پر از دود مى کند، راننده در آینه نگاه مى کند و مى خندد. اصلاً کیف مى کند و از اینکه خیابان را پر از دود کرده است لذت مى برد. همین که سطل آشغالش را در جوى آب مى ریزد، لذت مى برد. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
چایی و قند از ما منبر از شما.... استادی می فرمود: ما را برای مجلس و هیئتی دعوت کردند که بانی جلسه مایه دار بود! همان لحظه که زنگ زدن برای دعوت با خودم گفتن به به عالی شد چون صاحب مجلس پولداره حتما پاکت خوبی میده. روز آخر جلسه رسید بالاخره یه پاکتی دادند با عجله به سمت ماشین آمدم پاکت را باز کردم دیدم داخلش در یه کاغذی نوشتند : چایی و قند از ما، منبر از شما خدا از هر دو قبول کند. 😂😂 ر•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾
🔺ظرفیت به اندازه مسئولیت! ▫️شیخ محمدرضا نعمانی: 🔹یکی از طلاب از شهید سیدمحمدباقر صدر، وقت خصوصی گرفت و از نیاز شدید خود برای عمل جراحی همسرش سخن به میان آورد. شهید صدر با عذرخواهی صد دینار (که آن زمان پول زیادی محسوب می شد)، به آن طلبه داد. 🔸آن طلبه بعدها در جلسه ای برای اثبات بخشش و کرم شهید صدر، داستان خود را گفته بود، یکی از اشخاص حاضر در مجلس، به طمع افتاده بود، با همین بهانه از ایشان پولی بگیرد. 🌀وی وقتی با پاسخ منفی و عذرخواهی ایشان مواجه شد، زبان به ناسزا و تهمت باز کرد و گفت: «شما وجوه شرعی را خرج طلای زنان و دخترانتان می‌کنید و برای خودتان قصر می‌سازید و ماشین می‌خرید. دو روز قبل فلانی آمد و شما به او صد دینار دادید، اما امروز که من آمدم چیزی به من نمی دهید». ⚡️من از صبر شهید به جوش آمدم و می خواستم موقع خروج از منزل از خجالت آن طلبه برآیم. 🍁اما شهید صدر که متوجه قصد من شده بود، متوقفم کرد. وقتی رفت به من گفت: «ما باید به اندازه مسئولیت مان، صبر و تحمل خودمان را بالا ببریم. من از حرف های این شخص ناراحت نمی شوم، زیرا اگر شرایط مرا می فهمید طور دیگری عمل می کرد و روزی فرا می رسد که با فهمیدن حقیقت پشیمان خواهد شد». 💢راست می گفت. روزی رسید که این طلبه با فهمیدن حقیقت برای عذرخواهی آمد و دست و پای ایشان را بوسید. 🌱آن روز شهید صدر با یاداوری داستان گذشته به من گفت:«ما باید با مردم اینطور رفتار کنیم». 📚شهید الأمة وشاهدها، ج ۱، ص ۱۷۷. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚
حتما مطالعه بفرمایید👇 فیض الاسلام دانش آموخته ی نجف بود ولی اواخر عمر به تهران‌ آمده بود پسرش می گفت: پدرم به هیچ وجه از وجوهات شرعی استفاده نمی کرد تهران که آمد در بازار اول یک دکّان حبوبات فروشی زدند و بعد از مدتی تبدیل به پتو فروشی کردند صبح با هم به مغازه می رفتیم و یکی دو ساعت که می گذشت و چند نفر پتو می خریدند، می گفت ببندیم بریم خونه! می گفتم هنوز که تا ظهر مانده است. می گفت: نه دیگه خرج امروزمان درآمد. و می رفتیم منزل و ایشان مشغول نوشتن کتاب هایش می شد همسرشان هم در مصاحبه گفت: ایشان که می خواست ترجمه نهج البلاغه را چاپ‌ کند، پولی نداشت. من چون پدرم متمول بود، دو منزل به ارث برده بودم، یکی چهارصدمتر و دیگری ششصد متر. به من گفت حاضری منزل چهارصد متری را بفروشی تا سه جلد از ترجمه ام را چاپ‌ کنم؟ من هم حاضر شدم و را فروختیم. برای چاپ سه جلد بعدی هم دوباره به من گفت: حاضری منزل ششصد متری ات را بفروشی؟ در عوض قول می دم خود حضرت امیر برایت منزلی برسانند. من هم حاضر شدم و تمام ۶ جلد چاپ و منتشر شد بعد از مدتی، همسایه ای یهودی داشتیم که با همسرش اختلاف داشت و مرتب بگو مگو و دعوا می کردند. روزی درب منزل ما آمد و به شوهرم گفت: حاج آقا من زنم را طلاق دادم و دارم می رم آمریکا. این منزل من برای شما منزل آن یهودی هزار متر بود !!! نقل از استاد وافی روایت ها و حکایت ها @حکایتهای_شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از نهج البلاغه
41.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علت حمایت‌های رهبری از پزشکیان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💥انتقاد شدیدحجت‌الاسلام‌والمسلمین مجتبی روحانی راد، امام جمعه بابل از سخنان رییس جمهور و تخریب فراجا : 💥لاهیجان مگر دادستان و استان گیلان مگر بازرسی انتظامی ندارد که رییس جمهور دستور بررسی ویژه بدهد! چرا برای قتل روحانی مظلوم در همان استان این دستور داده نشد؟! 💥در روزهای اخیر خط جریانی به دنبال فتنه علیه نیروی انتظامی در کشور به راه افتاده است و متاسفیم که رییس جمهور محترم هم حرف غیرکارشناسی درخصوص نیروی انتظامی بیان نموده تا عده‌ای افراد بخواهند برای او کف و سوت بکشند. شهرستان لاهیجان مگر دادستان و دادگستری ندارد؟ نیروی انتظامی استان گیلان مگر بازرسی ندارد؟ که شما بخواهید به صورت ویژه این قضیه را بررسی کنید! ماه گذشته در همین استان گیلان یک روحانی مظلوم را به قتل رساندند اما صدایی از احدی در نیامد آن وقت برای فوت یک متهم دستگیر شده در نزاع بدون مشخص شدن جوانب موضوع این طور موضع گیری می‌کنید؟ آیا فقط این شخص شهروند است؟! 💥در آستانه ۳۱ شهریور سالروز آشوب‌ها هستیم. در این زمان بجای حمایت از نیروی انتظامی که در سراسر کشور میدان‌دار امنیت است و اگر زحمات این نیرو نبود خدا می‌دانست چه بر سر کشور در می‌آمد، جای شرمساری است بخواهیم اقتدار آن را بشکنیم. هشدار می‌دهیم اگر بخواهید در این خصوص مانند رفقای خود افرادی را به کف خیابان بکشانید مجدداً همان سیلی گذشته را از مردم دریافت خواهید کرد. 💥جمعه ، ۹ شهریور ۱۴۰۳ ‌‌‌‌┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
هدایت شده از صدای مردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشدار دست از تخریب پلیس بردارید! 💥پلیس چه گناهی کرده که هم باید در مواجهه با اشرار و سارقین و تروریست ها شهید بدهد و هم در رسانه ها توسط سیاستمداران تخریب و تحقیر شوند؟ 💥وقتی رئیس جمهورکشور به پلیس عناوینی چون تخریبگر و عامل تاریکی و... میدهدچه انتظاری است که درکف جامعه اراذل واوباش اجیر شده ازپلیس خوفی داشته باشند؟! 💥امام خامنه ای بارهانسبت به خطرتخریب پلیس و هدف قرار گرفتن اقتدار پلیس به مسئولان و آحاد جامعه هشدار داده اند. آقای پزشکیان! 💥سخن امام خامنه ای درمورد وزرایتان اگر درحدمشورت بود،آنچه در مورد حفاظت از جایگاه نیروهای انتظامی و حفاظت از حیا و عفت عمومی خطاب به مسئولان گفته انددستور است نه یک مشورت. 💥به تعبیر امام خامنه ای، نیروی انتظامی یکی از ارکان امنیت کشور است؛ آقای پزشکیان شما رئیس شورای عالی امنیت ملی هستید لطفا متوجه اهمیت سخنان و مواضعان باشید و با امنیت کشور بازی نکنید. 💥مسئله حجاب وعفت عمومی یکی ازمسائل مهم فرهنگی است.طبیعتاً بخشی از مسائل نیزنیازبه ورود ونظم بخشی انتظامی دارد که پلیس در آن ایفای نقش می‌کند. 💥انتظار میره بیش از این مراقب مشاورنماهای اطراف خودباشید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
‹‹ داستان زن فقیر و حضرت داوود ›› /// عدالت خدا ///🌱 زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام) آمد و گفت: "اى پیامبر خدا! پروردگار تو ظالم است یا عادل؟" داوود(ع) فرمود: "خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟" زن گفت: "من پیرزنی هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم. ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم." هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه داوود(ع) را زدند. حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد. ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود(ع) آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: "این پول ها را به مستحقش بدهید." حضرت داوود(ع) از آن ها پرسید: "علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به این جا آورده اید چیست؟" عرض کردند: "ما سوار کشتى بودیم که طوفانى برخاست. کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم. ناگهان پرنده اى را دیدیم که پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت. آن را گشودیم و در آن شال بافته ای دیدیم. به وسیله آن، محل آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم. ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى صدقه بدهى. حضرت داوود(ع) به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاه تر از دیگران است. و اوست آن کس که براى شما گوش و چشم و دل پدید آورد. چه اندک سپاسگزارید. سوره مؤمنون - آیه 78
💠 حدیث روز 💠 💎 آثار و برکات صله رحم 🔻امام محمد باقر عليه السلام: صِلَةُ الرَّحِمِ تُزَكِّى الاَعمالُ وَ تَدْفَعُ البَلْوى وَ تُنْمِى الاَمـوالَ وَ تُنسِى ءُ لَهُ فى عـُمْرِهِ وَ تُوَسِّعُ فى رِزَقِهِ وَ تُحَبِّبُ فى اَهْلِ بَيتِهِ فَلْيَتَّقِ اللّه َ وَ لْيَصِلْ رَحِمَهُ ✳️ ، اعمال را پاکیزه می کند، بـلا و گرفتارى را بر طرف میكنـد، امـوال را فـزونى مى بخـشد، مـرگ را به تـأخير مى افكـند، و مايه وسعت روزى و محبوبيت خانوادگى مى شود. پس بـايد [انسان] تقـوا پيشه كـند و بـه خويشان نيـكى نمـايد. 📚 اصول كافى، ج ۳، ص ۲۲۳ دانستنی و عجایب👇 https://eitaa.com/joinchat/2133196802C196b13ea0b
هدایت شده از صلوات
تسلیت میگم بهتون شهادت آقا رسول الله و آقا امام حسن مجتبی و آقا امام رضا علیهم السلام را. امیدوارم به حق امروز مزد عزاداری هممون شفاعت حضرت رسول و فرزندانش صلوات الله علیهم اجمعین باشه و به برکت این بزرگواران یک زندگی دنیایی سالم داشته باشیم و اون دنیا هم همنشین اهل بیت علیهم صلوات الله باشیم... ذکر صلوات یادت نره ...🌷 @FAZILAT_SALAVAT 🌷
هدایت شده از صلوات
هدایت شده از  شوق پرواز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت ▪️فرارسیدن سالروز رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت باد▪️ کاش تو مدینه داشتی صحن حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها برا تو بارونی میشد چشم همه دنیا… آه رسوال الله 😭😭
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️چه کسی پیامبر(ص) را مسموم ساخت؟ ✍️نظر شیخ حسن فرحان المالکی(محقق عربستانی): 👈 پیامبر توسط طلقاء قریش (ابوسفیان و معاویه و دیگر طلقا) با فریب برخی همسران پیامبر، مسموم و شهید شد! (ص)🏴 ♨️
محمدِ امین که درود خدا بر او همیشه لبخند بر لب داشت متواضع ترینِ مردم بود آن قدر مهربان و نازک دل بود که همه مردم مشتاق زیارتش بودند نگاه به چهره اش غم را از دلها می زدود در امانت داری سرآمد همه بود خشنودی و خشمش به خاطر رضایت پروردگارش بود فقیر و غنی در محضرش هیچ فرقی نداشتند آنقدر راستگو و امانت دار بود که از دوران جوانی لقب امین به او داده بودند در زیبایی سیرت و صورت همتایی نداشت به قول و پیمانش وفادار بود عفت کلام آن حضرت سر مشق همه ی نیکان بود سهل گیر و نرمخو بود خشونت و تندخویی نداشت هرگز عیبجویی نمیکرد از کسی هم بیهوده تعریف نمیکرد از آنچه نمی پسندید تغافل می فرمود و در عین حال کسی را از خود مایوس نمی ساخت و دیگران را که بدان مایل بودند ناامید و مایوس نمی کرد پیامبر زمانی مبعوث شد که دختران را زنده به گور میکردند آنقدر به زن ها ارزش و بها بخشید که گویی فرشته ای از فرشته های الهی اند او روی زمین می نشست و غذا می خورد با دست خود کفش خود را وصله می زد و جامه ی خود را می دوخت هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه می‌رفت هرگز به مردم خیره نگاه نمی‌کرد وقتی با کسی دست می‌داد دست خود را زودتر از دست او بیرون نمی‌کشید با مردم چنان معاشرت می‌کرد که هرکس گمان می‌کرد عزیزترین فرد نزد آن حضرت است هدیه را قبول می‌کرد اگرچه به اندازه یک لیوان شیر بود هرکه عذر می‌آورد عذر او را قبول می‌کرد از بیماران عیادت می‌کرد اگرچه دور افتاده‌ترین نقطه مدینه بود همه را به بهترین نام هایشان صدا می‌زد اگر در حال نماز بود و کودکی گریه می‌کرد نمازش را کوتاه می‌کرد کسی نبود که بتواند در خوبیها از او پیشی بگیرد غریبی نبود که پناهش ندهد و گناهکاری نبود که از خدا برایش آمرزش نطلبد رسول خدا که درود خدا بر او به همه توصیه میکرد خوش اخلاق باشند و میفرمود دوست‌داشتنی‌ترین شما برای من و نزدیک‌ترین شما به من در روز قیامت، خوش‌اخلاق‌ترین و متواضع‌ترین شماست... اینگونه بود که رحمت‌للعالمین خطاب شد❤️ ✔️
🔸 بعضی ﭼﻚﻫﺎ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ نقد ﻧﻤﻲﺷﻮﻧﺪ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻭﻡ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨﻨﺪ، ﻫﻴﭻ ﻓﺎﻳﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ ﺑﺎﻧﻚ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻣﻀﺎ ﺭﺍ ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﺪ... 🔸 ﺣﺎﻝ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻔﺘﺪ، ﻣﺜﻞ ﭼﻚ دﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ؛ ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﺧﻮﺍﺳﺖ خدﺍﺳﺖ ... ﺗﺎ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﻴﭻ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ... •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
حاج احمد عابد معروف به مرشد چلويى پيرمردى بود كه در بازار تهران مغازه چلوكبابى داشت... او به اندازه وسعِ خود به نيازمندان وجه نقد ميداد و به شاگردانِ مغازه‌هايى كه از طرف صاحبكار خود ميامدند تا براى آنان غذا بخرند به طور رايگان غذا ميداد... به مرور اطرافيان، كراماتى از او ديدند و متوجه شدند او از اولياى خداست؛ كم‌كم اين خبر پيچيد و به يكى از علماى شهر رسيد؛ آن عالم تصميم می‌گيرد تا به چلوكبابى مرشد برود و او را از نزديک ببيند... آن عالم وارد مغازه مرشد كه شلوغ هم بود شد، سر ميزى نشست و غذايى سفارش داد و مرشد را زير نظر گرفت... او مرشد را ديد كه خود با ملاقه‌اى از روغن، ميان ميز مشتريها می‌رود و براى هر كس كه ميخواهد روغن اضافه بر روى برنجش می‌ریزد... آن عالم با خود انديشيد كه مگر می‌شود شخصى اينقدر سرش شلوغ باشد و از اوليای خدا هم باشد! در اين فكر بود كه مرشد از كنار ميز او رد شد و در گوش او گفت: «مهم نيست كه سرت شلوغ باشد، مهم اين است كه دلت شلوغ نباشد...» •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
گفت: بهشون توجه نکن من بعد از سال‌ها زندگی کردن با این مردم فهمیدم که خطرناک تر از آدم‌هایی که هیچ کتابی نخوندن، آدم‌هایی هستن که فقط چندتا کتاب خوندن. اونها دیگه خودشون رو از روشنفکرها می‌دونن و می‌خوان در مورد هرچیزی اظهار نظر تخصصی کنن. هراتفاق و داستانی رو به اون کتاب‌ها ربط می‌دن و از سطر به سطرش نقل قول می‌کنن. - ازکتابِ : قهوه سرد آقای نویسنده - روزبه معین✨ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•