eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امام جواد علیه‌السلام برای اینگونه افراد سه مرتبه قول افزایش مال را داد...!!! 🔰 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
نعمت سلامتی ❣️فردى در پيش حكيمى از فقر خود شكايت مى‌كرد و سخت مى‌ناليد. حكيم گفت: خواهى كه ده‌هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟ ❣️گفت: البته كه نه. دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمى‌كنم گفت: عقلت را با ده‌هزار درهم، معاوضه مى‌كنى؟ گفت: نه گفت: گوش و دست و پاى خود را چطور گفت: هرگز... ❣️گفت: پس هم اكنون خداوند، صدها‌هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شكايت دارى و گله مى‌كنى؟! بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوش‏‌تر و خوش‌بخت ‏تر از بسيارى از انسان‌‏هاى اطراف خود مى‌‏بينى. ❣️پس آن‌چه تورا داده‏‌اند، بسى بيش‌‏تر از آن است كه ديگران را داده‌‏اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيش‏‌ترى هستى...!!! •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🔸تقلا در دریای عمیق 📍روزی یک نفر پای شتر خود را باز می کند و حیوان را از گزند تلف و سرقت دزد ها به خداوند سبحان می سپارد و توکل بر خدا می کند. پیامبر صلی الله علیه و آله که این صحنه را می بیند می فرماید‌: «إعقل و توکل» اول پای شتر را ببند و بعد توکل کن. "عقال" وسیله ای است که پای شتر با آن بسته می شود که در حالت دستوری بصورت "إعقل" در می آید؛ یعنی لازمه ی توکل، پیمودن مسیر و کوشش در آن جهت است. 📍نقش انسان در "إعقل" است و إعقل به معنای تقلا کردن(تلاش کردن و دست و پا زدن) در دریای خروشان است. و نقش خداوند در "اعانت" است که به تقلا کننده کمک می رساند. و لذا یکی از اسماء زیبای خداوند "معین" است و معین به معنای اعانت کننده است و تنها شرط اعانت خداوند سبحان، تقلای آدمی است، از این رو خداوند به ایمان و کفر افراد در کمک رساندن نگاه نمی کند و آن را اولویت قرار نمی دهد. 📍با این حال اگر کسی بخواهد در مسیر ایمان قدم گذارد و از خداوند سبحان از شر نفس خویش کمک گیرد، ابتدا باید محل فرود کمک الهی را مهیا سازد و مهیا سازی آن به "عبد بودن" است. "عبد" یعنی کوبیده شده و عرب به راهی که کوبیده و صاف شده باشد «طریق المعبد» می گوید؛ یعنی راه کوبیده شده، صاف شده، هموار شده و به ماشین هایی که زمین ها را صاف می کند "عابد" یعنی کوبنده می گوید. از این رو "عابد" به کسی گفته می شود که نفس خودش را سرکوب کرده و به این وسیله تبدیل به جاده ی هموار کرده باشد؛ زیرا اگر جاده صاف و هموار نباشد، نمی تواند خود را پذیرای اعانت و لطف خداوند کند. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ» اى بندگان خدا، محبوب ترين بندگان خدا در نزد او بنده اى است، كه خدايش در مبارزه با نفس يارى دهد. 📍وسیله ی عابد برای خراش و هموار کردن زمین وجودی اش" تقوا" است؛ امام کاظم علیه السلام می فرماید: «يا بُنَيَّ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ، قَد غَرِقَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّه» لقمان به پسرش گفت: دنیا، دریای عمیق است که بسیاری در آن غرق شده اند و سفینه ی نجات تو از این دریا، تقوای الهی است. "سفینه" به آن چیزی می گویند که دریای خروشان را می خراشد و راه خود را هموار کند، به همین علت به کشتی "سفینه" گفته می شود. 📍این وضعیت در عصر غیبت سخت تر است چون در عصر غیبت "عَلَم" و کسی که بعنوان نشانه راه را نشان می دهد غایب است تا اینکه مسلمان به مرحله "غریق" یعنی غرق شدن می رسد: «سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَهٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا اِمَامٍ هُدًى وَ لَا یَنْجُو مِنْهَا اِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ» و در اینجا است که مسلمان بیشتر از قبل به امداد و اعانت الهی نیاز پیدا می کند؛ منتهی قبل از آن باید تقلا کند(دست و پا بزند) و تقوای الهی پیشه گیرد تا به عهد خود در این مسیر عمل کرده باشد: «أوفوا بعهدي أوفي بعهدكم». •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅حکایت شنیدنی پاداش عظیم خداوند به تقوای یک دزد 🔰 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
♦️یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از سرکار به خانه باز می‌گشت، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان در برف ایستاده. اسمیت از ماشین پیاده شد و خودش را معرفی کرد و گفت من آمده‌ام کمکتان کنم. زن گفت صدها ماشین از روبروی من رد شدند، اما کسی نایستاد، این واقعاً لطف شماست. وقتی اسمیت لاستیک را عوض کرد و درب صندوق عقب را بست که آماده رفتن شود، زن پرسید: من چقدر باید بپردازم؟ اسمیت پاسخ داد: شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در چنین شرایطی بوده‌ام؛ روزی شخصی پس از اینکه به من کمک کرد، گفت اگر واقعاً می‌خواهی بدهی‌ات را بپردازی، باید نگذاری زنجیر عشق به تو ختم شود. چند مایل جلوتر، زن کافه کوچکی را دید و داخل شد تا چیزی میل کند و بعد به راهش ادامه دهد؛ اما نتوانست بی‌توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمت باردار بگذرد، او داستان زندگی پیشخدمت را نمی دانست و احتمالاً هرگز نخواهد فهمید، وقتی پیشخدمت برگشت تا بقیه صد دلار را بیاورد، زن بیرون رفته بود، درحالیکه روی دستمال سفره یادداشتی گذاشته بود. وقتی پیشخدمت نوشته را خواند اشک در چشمانش حلقه زد؛ در یادداشت نوشته بود : شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این موقعیت بوده‌ام؛ یک نفر به من کمک کرد و گفت اگر می‌خواهی بدهی‌ات را به من بپردازی، نباید بگذاری زنجیر عشق به تو ختم شود.. همان شب وقتی زن پیشخدمت به خانه برگشت، درحالیکه به ماجرای پیش آمده فکر می‌کرد به شوهرش گفت: دوستت دارم اسمیت! همه چیز داره درست میشه. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
❤️امام صادق علیه السَّلام : چون معرفت به خداوند پیدا کردی هر چند کم یا زیاد، از عمل صالح که انجام دهی، انجام ده که از تو پذیرفته خواهد شد. 📚 برگرفته از اصول کافی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🔴 دعوت به همکاری 🔷از فرد و یا افرادی که ترجیحا ساکن قم و در حوزه مجازی با ایده های نو و خلاقانه فعال هستند برای تهیه ی محتوا و مدیریت کانال ها دعوت به همکاری می شود. علاقمندان به همکاری، به آیدی زیر پیام مکتوب و یا صوتی دهند.👇 @rezazadeh_joybari
❓سؤال : کسی که خیلی مشکلات زندگی به او فشار ‌آورده چه‌کار کند؟ 🌷 آیت‌الله بهجت(ره) : ✍️ تا می‌تواند «أستغفرالله» بگوید، «أتوب إلى الله» بگوید ،‌ «صلوات» بفرستد. سلاحی که به‌دست ما داده شده همین‌هاست. 📚 بیانات در درس خارج فقه ، کتاب حج ، ٢٠ فروردین ١٣٨٧ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
± پسری‌‌که‌از قورمه‌سبزی‌‌ میخواست. منکه‌ازاول‌فیلم‌تاآخرفیلم‌فقط‌گریه😭 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
-از آیتﷲبهجت پرسیدند: برای بیماری‌های روحی چه کنیم؟ فرمودند: خداوند کپسولی درست کرده‌است که تمام ویتامین‌ها در آن‌هست و آنهم کپسول است🌱! •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
(هر روز یک داستان از زندگی ویامبران علیه‌السلام از ادم تاخاتم) 💢مکالمه خدا با مردم هنگامی که موسی قوانین را در جریان مکالمه خداوند با خود قرار داد، آنها گفتند؛ ما باور نمی کنیم، مگر آنکه ما بار دیگر آن صدا را بشنویم. پس موسی هفتاد نفر از بزرگان قوم را به دامنه کوه سینا برد و خداوند با ایجاد صوت در میان درختی از هر شش زاویه آن با آنها تکلم نمود اما آنها گفتند؛ تا خدا را نبینیم به او ایمان نمی آوریم در همین لحظه خداوند صاعقه ای بر آنها فرود آورد و همگی را به هلاکت رساند. موسی زنده کردن بزرگان را از خداوند خواست تا بتواند به قوم خود وارد شود و خدا نیز چنین کرد. 💢دشمنی قارون با موسی علیه السلام قارون پسر عموی موسی بود و نام اصلی او (یصهر بن ناهث) بود. او از نظر ثروت بر همه برتری داشت و تورات را بهتر از همه می دانست و به کیمیاگری نیز آشنا بود، او بر جای گنجهای یوسف آگاهی داشت. موسی به هنگام حضور در مصر، قارون را حاکم بنی اسرائیل کرد. ولی قارون بر آنها ظلم می کرد. کلیدهای گنجهای قارون بقدری زیاد بود که با شصت استر آنها را حمل می کرد. سنگینی کلیدهای آهنی بقدری زیاد بود که مجبور می شد آنها را از چوب بسازد. هنگامی که قارون از میان مردم عبور می کرد چهار هزار اسب سوار به همراه سه هزار کنیز سیمین تن او را همراهی می کردند. از طرفی موسی هارون را رئیس کشتارگاه و بیت القربان کرده بود تا قوم هدایای خود را برای قربانی نزد او بسپارند. قارون از این امتیازی که هارون داشت به موسی شکایت کرد و خواست خود رئیس آنجا باشد. موسی گفت؛ این مسئولیت به امر خدا به هارون بخشیده شده است و برای اینکه این گفته را ثابت کند چوبدستی های مختلفی را از دیگران به هم بست و داخل عبادتگاه گذاشت صبح که شد همه دیدند که فقط بر عصای هارون برگهای سبز روییده است. با این وجود قارون موسی را به جادوگری متهم کرد ولی موسی باز با او مدارا کرد و در دادن زکات به او تخفیفات زیاد داد. اما قارون همین مقدار اندک که در مقابل هر هزار دینار یک دینار بود. را هم نپرداخت. روزی موسی بر بالای منبر در مورد قصاص زنا سخن می گفت؛ که قارون از میان جمعیت بلند شد و گفت؛ ای موسی، همه می گویند که تو با زنی هرزه ارتباط داری. موسی که خود را در معرض تهمت بزرگی می دید آن زن را به تورات قسم داد و به لطف خدا زن توبه کرد و حقیقت را فاش کرد. تا اینکه موسی، قارون و همراهانش را نفرین کرد. روزی که قارون در میان قصر خود نشسته بود موسی را در مقابلش دید که می آید، چیزی نگذشت که قصر عظیم قارون منهدم شد و قارون تا زانو در زمین فرو رفت. او موسی را به قرابتی که میانشان بود قسم داد تا نجاتش دهد اما موسی از تصمیم خود بازنگشت و زمین او را بلعید. بعد از مرگ قارون شایع گشت که موسی بخاطر ثروت قارون او را کشته است. بعد از این شایعات تمام ثروتها و کلیدهای قارون در سینه زمین مدفون شد. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•