حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
پارت هشتاد و ششم ........
سریع پیامم سین شد و یه پیام برام اومد : باشه هر وقت خودت دوست داشتی در مورد استرست حرف می زنیم ..... الانم بهتره استراحت کنی ..... حالم منم خوبه . مرسی از اینکه حالمو پرسیدی . شب بخیر .
گوشی رو گذاشتم سر جاش و دوباره رفتم زیر پتو تا بخوابم .
بالاخره زمان گذشت و موعد مقرر برا اونشب رسید .
مامان ارین گفته بود ساعت ۹ میان تا قرار هامون رو بذاریم .
کتایون و میثم حسابی سنگ تموم گذاشته بودن و تو کارا ها مثل پروانه دور مامان ملیحه می چرخیدن .
معده ام هم خوب شده بود و درد نمی کرد .
در حال مرتب کردن اتاقم بودم که کتایون اومد داخل : چیکار میکنی کیانا ..... الانه که مهمونا برسن .... چرا لباست رو نپوشیدی .
در اتاق خواب رو بست و رفت سمت کمد و لباسم رو اورد بیرون و اومد سمتم : نمی خواد بیاد اتاقت رو ببینه که داری مرتبش می کنی ...... داره میاد خودتو ببینه .
کمکم کرد تا لباسم رو کامل بپوشم و روسریم رو مدل کج زیر گلوم گره ای زدم و نگاهی به خودم در اینه کردم . لباس تو تنم خیلی قشنگ شده بود .
کتایون در اینه نگاهی بهم کرد : به چرخ ببینم ....... لباس خوب به تنت نشسته .
کیانا منو نگاه کن ..... هر کاری داری میکنی فقط جان من استرس نداشته باش . عادی باش .
کتایون رفت و من دوباره نگاهی به خودم در اینه کردم .... صورتم حتی یه ذره هم ارایش نداشت و توی اون کت و دامن اب فیروزه ای حسابی جذاب شده بودم .
داشتم از در اتاق می رفتم بیرون که کتایون دوباره سر رسید و چند پیس از ادکلنی که تو دستاش بود رو زد رو لباسم .
بعد دستم رو گرفت و از پله ها رفتیم پایین .
وای چه خبر بود اینجا......
مریم و مامانش و باباش هم اومده بودن .
نسترن خانوم دوباره کل کشید و بقیه دست زدن . اونقدر خوشحال شده بودم که حد نداشت . مریم گلی یه پیراهن بلند کار شده به رنگ بنفش پوشیده بود که خیلی بهش می اومد .
همگی در حال دست زدن بودن و مامان ملیحه اسپند دود می کرد برامون که ایفون خونه به صدا در اومد .
همگی ساکت شدیم که اقاجون گفت : فکر کنم مهمون ها از راه رسیدن .
کامران دکمه ایفون رو زد و به سرعت راهی بیرون شد . مامان ملیحه اومد جلو و صورتم رو بوسید: عزیزم تو همین جا بین مریم و کتایون بمون تا خودش بیاد پیشت مثل دفعات قبل .
خودش هم بدو بدو رفت دم درب ورودی حال ایستاد .
مهمونا یک به یک داشتن از پله ها می اومدن بالا و دوباره استرس لعنتی نشسته بود به جونم . در واقع به خاطر یه چیز ساده رعشه به تنم افتاد .
اول از همه پدر ارین اقا محمود اومد داخل و با همه سلام و احوال پرسی کرد بعد از اون فروزان خانوم زنش اومد داخل و مستقیم اومد سمتم : سلام عروس خوشگلم ..... هزار الله اکبر .... ایشالله خوشبخت بشی فدات شم .
بعد از مامان ارین برادرش اریا و زنش نادیا اومدن داخل و اونا هم خیلی خوب با بقیه سلام علیک کردن اما انگاری اریا یه جور خاصی بود و اینو میشد از پوزخند های وقت و بی وقتش به زنش فهمید . انگاری مشکل داشتن .
بعد از اونا اناهید و استاد صمدی اومدن داخل که اناهید هم حسابی با همه گرم گرفت و یه مهمان دیگه هم که داشتیم خاله ارین فرزانه خانوم بود که خیلی زن خوبی بود .
اخر از همه ارین اومد داخل ...... حسابی به خودش رسیده بود ته ریش انکادر و یه دست و کت و شلوار ابی کم رنگ که خیلی بهش می اومد و موهای حالت دار نیمه خاکستریش رو به یه طرف حالت داده بود .
تا رسیدن ارین بهم مریم اروم در گوشم پچ زد : خدا از خوشگلی در و تخته رو خوب جور کرده .
ارین رسید بهم و البته سرش به زیر بود و احساس می کردم داره مراعات حالم رو میکنه و دسته گل رز های قرمز رو گرفت سمتم ولی اونقدر لرزش دستام زیاد بود که فهمید و دسته گل رو نزدیک تر اورد و اروم لب زد : سلام کیانا خانوم ... بفرمایید .... قابل شما رو نداره .
تو چشماش داشتم میخوندم که میگفت : نگران نباش .
دسته گل رو گرفتم و همه کل کشیدن و دست زدن .
بعد منو و ارین هم کدوم سر یه مبل تک نفره که کنار هم بود نشستیم .
از امروز تا پایان روز مادر تخفیف داریم، رمان رو با ۳۰ هزار تومن تا اخر بخون😍
@AdminAzadeh
نظرتو به نویسنده بگو:
https://harfeto.timefriend.net/16706082802920
۴۰۰ پارت کامل رمان در وی ای پی کیانا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8
🌿 ادامه دارد ...
🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید.
دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
وقتی قاتلین عجمیان رو شجاع دل لقب میدی، بدون که عجمیان برای باز کردن ترافیک اومد کمک کنه و این شجاع دلان، چهل نفری افتادن روی بدن نیمه جان او و وی را شهید کردن
قوه قضائیه کمی لیاقت نشون بده و این آشغالهارو ادب کنه / البته اگر دوباره سکته نکنه
#لبیک_یا_خامنه_ای
┄┅═🔹☫جهاد تبیین☫🔹═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 من به شدت اعتقاد دارم خداوند به حرمت برخی از بندگان پاکش هنوز عذابی درخور انسان سرکش را نازل نکرده، بندگانی که بودنشان مانع عذاب الهی میگردد،بندگانی که قطعا هیچ اکانتی در توییتر ندارند،بندگانی مثل این هموطن.
┄┅═🔹☫جهاد تبیین☫🔹═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این فیلم را باید دید و گریست به حال جامعه ای که بدلیل انفعال نهادهای فرهنگی عده ای این چنین فخر فروشی کرده و گوی سبقت را از جوامع جاهلی مدرن می ربایند.
در این فیلم خانواده ای را می بینیم که برای سگ خانگی خود زنجیر طلا چند صد میلیونی خریده اند.
فروشنده ضمن تبریک گویی تاکید میکند که باید حواستان باشد این را در خیابان گردنش نیندازید.
قطعا سبک زندگی هرکس تا یک جایی به خودش ربط دارد.
اما از یک جایی به بعد چنین چیزی اسمش غوطه ور شدن در تجمل گرایی، اشرافی گری با مقادیری زیاد از چشم و هم چشمی تهوع آور است.
آن هم در زمانه ای که در بیشتر مناطق کشور بسیاری از مردم برای رفع بدیهی ترین نیازهای خود آه در بساط ندارند و محتاج یک تکه نان برای سیر نمودن شکم های خالی فرزندان خود هستند.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حاج_قاسم
#جان_فدا
┄┅═✧☫جهاد تبیین☫✧═┅┄
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معنای #حجاب
🔶 چه زنانی که ذلت بی حجابی را دیدند و قدر گهر حجاب را دانستند
و چه زنانی که تعجب میکنند از زنانی که این گهر وعزت را نفی میکنند.
هر چه هست حجاب جز عزت زن نیست، بدون حجاب زن باید تلاش کند تا جایگاهی کسب کند تا عزت خود را اثبات کند . اما زن محجبه بدون هر جایگاهی هم عزت دارد. چون او مثل یک پیام آور از نیکی ها و حیا وخوبی ها در جامعه شناخته میشود.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#حجاب
┄┅═✧☫جهاد تبیین☫✧═┅┄
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
پارت هشتاد و هفتم .........
اول همه ساکت بودن ولی بعد از چند لحظه اقا محمود شروع کرد به صحبت : انشاءالله به میمنت و مبارکی .... میدونستم این وصلت خیلی خیلی فرخنده هست .
اقاجونم متعاقبا جواب داد : لطف داری شما .... چه کاری بهتر از امر خیر .
خب بهتره تعارفات معمولی رو بذاریم کنار و بریم سر اصل مطلب والله خود ارین جان تصمیم داره مهریه رو ۳۰۰ سکه انتخاب کنه . دیگه به گردن خودش هم هست و باید پرداخت کنه .
۳۰۰ تا سکه نه ما موافق هستیم و نه فکر می کنم کیانا دخترم راضی باشه . بهتره هرچیزی که عرف الان انتخاب می کنند به عنوان مهریه باشه . البته کی مهریه رو داده و کی گرفته .... انسان باید تو زندگی خوشبخت باشه و خوش زندگی کنه .
اقاجونم نفس عمیقی کشید و ادامه داد : ما برای دختر بزرگمون کتایون خانوم با صلاح دید خودشون ۱۱۰ تا سکه طلا مهر معین کردیم ... حالا دوست دارم مهریه ازدواج این دو تا زوج هم همین مقدار باشه اگر خودشون قبول کنند .
بعد رو کرد سمت من و ارین : حالا نظرتون رو بی رودربایستی بفرمایید .
ارین خیلی اروم و موقر به حرف اومد : هرچی خود کیانا خانوم بگن بنده راضی هستم .
از خجالت داشتم اب میشدم ولی همه منتظر حرف من بودن : من ...... هم با این مقدار که اقاجونم گفتن موافقم .
همه دست زدن و خانوما که نمی دونم کدومشون بودن شروع کردن کل کشیدن .
خب حاج اقا فرهمند بی زحمت بفرمایید قلم و خودکار بیارین تا صورت این مراسم نوشته بشه به مبارکی .
کامران بابا جان بلند شو بی زحمت اون دفتر رو بیار بده به اقا میثم که خط خوبی داره هر چیزی که جناب مجد میگن یاد داشت بشه .
تا کامران دفتر رو بیاره بابای ارین دوباره شروع کرد : راستش من میخواستم تا زمانی زمان عقد دائم بچه ها برسه یه عقد موقت بینشون خونده بشه تا موقع خرید و بیرون رفتن به مشکل نخورن .
عیبی نداره جناب مجد .... اتفاقا ما هم روی این قضیه تاکید داریم که باید یه عقد موقت و محرمیتی تا زمان عقد دائم باشه . که هم فردا انشاءالله با هم برن گروه خون و هم اینکه بقیه کار ها رو انجام بدن .
کامران دفتر قشنگی که مربوط به مراسمات این چنینی بود و کتایون از شیراز تهیه کرده بود و اورد باز کرد و به همراه یه روان نویس تحویل اقا میثم داد تا بنویسه .
اقاجونم رو به بابای ارین کرد : جناب مجد بفرمایید . دامادم اقا میثم می نویسن .
بسم الله الرحمن الرحیم
به میمنت و مبارکی یک جلد کلام الله مجید ، یک دست اینه و شمعدان ، ۱۱۰ عدد سکه تمام بهار ازادی ، تعداد پنج عدد کالای اساسی و بزرگ زندگی به انتخاب خود عروس خانوم ، یک دستگاه خانه ۲۰۰ متری در رامسر تقدیم عروس گلم .
ایشاالله که مبارکه .
بعد در حالی که شیرینی که کامران پخش کرده بود رو در دهانش می گذاشت : جناب فرهمند بی زحمت یه صیغه محرمیت بینشون بخون و خلاص .
اقاجونم از زمانی که یادم می اومد و خیلی چیز ها رو متوجه شده بودم اگر توی هر مراسم خواستگاری شرکت می کرد و قصد محرمیت داشتن سریع خودش صیغه محرمیت رو جاری می کرد .
زمانی که بابای ارین این حرف رو زد اقاجونم با اجازه از بقیه خطبه عقد موقت بین من و ارین رو خوند و من به ارومی هر چه تموم تر و با خجالتی وصف نشدنی بله رو گفتم .
بعد از دست زدن و کل کشیدن همه نوبت به گذاشتن نشون رسید که مامان ارین اومد جلو یه انگشتر زیبا و بزرگ رو گذاشت تو دستم و صورت هر دو نفرمون رو بوسید و برامون ارزوی خوشبختی کرد .
اقاجونم رو کرد به جمع : برا عقد موقت یه مهریه معین نکردیم چون من زمانی که خطبه رو خوندم این قضیه مهریه رو واگذار به خودشون کردم .
ارین در حالی که کمی نیم خیز شده بود : اگر اجازه بدین مهریه عقد موقت رو بعدا به خود کیانا خانوم میگم .
همگی خندیدن و من تا بنا گوش سرخ شدم ولی واقعا نمی دونستم قراره چی بهم بگه .
اناهید در حالی که به مامانم و بقیه تبریک می گفت : خب اگر اجازه بدین یه چند لحظه ای کیانا جون و ارین جون برن طبقه بالا صحبت نهایی رو انجام بدن و ما هم دیگه رفع زحمت کنیم .
.از امروز تا پایان روز مادر تخفیف داریم، رمان رو با ۳۰هزار تومن تا اخر بخون😍
@AdminAzadeh
نظرتو به نویسنده بگو:
https://harfeto.timefriend.net/16706082802920
۴۰۰ پارت کامل رمان در وی ای پی کیانا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8
🌿 ادامه دارد ...
🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید.
دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
.
از تخفیف جا نمونی❌❌❌❌
.ماهتیسا۱۵تومن
کیانا ۳۰ تومن
🦋سُبْحانَكَ ما أَضْيَقَ الْطُّرُقَ
عَلىٰ مَنْ لَمْ تَكُنْ دَليلهُ ..
خدایـا چه تنگ است راهها
بر کسی که تو راهنمایش نباشی ..
#خدای_مهربونم ♥️
معنی دعای سلامتی امام زمان🌹🍃🌹
به نام خدای بخشنده مهربان
خدایا برای ولی ات در این ساعت و در هر ساعت سرپرست و نگهبان و پیشوا و یاور و راهنما و دیده بان باش🍃🌹🤲🏻
تا اورا با رغبت مردم در زمینت سکونت دهی 🍃🌹❤️🤲
و زمانی طولانی بهره مندش سازی 🌱🤲🏻
زمان این دعا برای شب ٢٣رمضان است ولی خواندن ان در هر لحظه ای به غیر ان خوب است و پیشنهاد می کنم بخوانید🙏🏻🍃🌹
التماس دعا🌹🍃
#امام_زمان