🔸#قرآن سوره توبه آیه 26:
🌺اعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم 🌺
ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ ﴿٢٦﴾
آن گاه خدا آرامش خود را [که حالت طمأنینه قلبی است] بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد، و لشکریانی که آنان را نمی دیدید [برای یاری مؤمنان] فرود آورد، و کسانی را که کفر می ورزیدند، به عذاب سختی مجازات کرد؛ و این است کیفر کفرپیشگان. (۲۶)
#شهداییمـ🌸✨
••
-فرازےازوصیتنامہ💌
اگردخترے"حجابش"رارعایٺڪند،ۅ پسرے"غیرتش"راحفظ ڪند،
وهرجوانۍکھ "نمازاولوقت" را درحدتوان شروعڪند؛
اگردستمبرسدسفارششرابھ مولایم امامحسین«؏»خواهمڪردو اورا دعامےکنم.
|•#شھیدحسینمحرابے|•
|•#شھیدامامرضایے|•
••|⛔️‼️|••
#تلنــــگـر
غمخوارِ امامِ زمانت هستی؟
غمخوار یعنی اینکه بار از دوش آقامون برداریم..
تا حالا از دوشِ چند تا شیعه آقا بار و غم
برداشتیم تا از غم های آقا هم کم کنیم؟
تا حالا چند بار قدر اون موقعیت هایی رو
که خدا واسه ما میفرسته که به دستِ ما
حل بشه رو میدونیم و گرهِ مشکل یه
شیعه رو باز میکنیم؟ شیعه بودن مهم ترین
بخشش تو عمل نمود پیدا میکنه.
⚠️•••|↫ #تَـــــلَنـگــــــرتـــایـــــمـ
⚠️•••|↫ #لبيڪیامہدےعج
فروش عکس جنسی، شغل جدید جوانان انگلیسی ؟
لامصب تو دیگه چه ماله کشی هستی بی بی سی😂
┄┅═🔹☫جهاد تبیین☫🔹═┅┄
🔺خبرنگار پرسید:
الان که شما بالباس گوچی وهرمس با80 همراه به ناپل آمدید ودر ایران خیلی از مردم مشکلات اقتصادی وبهداشتی دارند نظرتان چیست
🔹بانگاهی تمسخرآمیز گفت الان اولویت من خوش گذرانی این سگ وهمراهان هست وقتی برگشتم خاکی برسر آنها که مشکل دارند میریزم .‼️😳
📚روزنامه لوموند سال ۱۹۷۶
┄┅═🔹☫جهاد تبیین☫🔹═┅┄
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
24.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( کامران یا سید مرتضی؟ کدام آوینی؟ )
(به یاد شهید سید مرتضی آوینی)
( سال 1344 دانشکده ی هنرهای زیبا دانشگاه تهران )
♦️ کاوه: من موندم چرا این ریشوهای غار نشین رو تو دانشگاه راه میدن! برگشتن به مینا و دوستاش گفتن چرا تو دانشگاه دامن کوتاه میپوشین؟! این در شأن دختر مسلمان نیست!
♦️ کامران آوینی: میدونم! شُهره تو گالری نقاشی ماجرا رو برام تعریف کرد مردم از خنده...
( سال 1370 سالن اجتماعات دانشگاه تهران )
♦️ اکبری: آخه یکی نیست به این اُمُّلهای غار نشین بگه شماها اصلا سینما میفهمین چیه که نقد میکنین؟ آقا ی مرتضی آوینی تو برو روایت فتحت رو بساز تو رو چه به سینما...
♦️ میرزایی: آقای اکبری اینجا دانشگاهه، توهین نکنید لطفا!
♦️ کرَمی: توهین نکرد! این آزادی بیانه...
صداپیشگان: مسعود عباسی - علی حاجی پور- مجید ساجدی - کامران شریفی- جواد خداوردیان - علی گرگین - مسعود صفری - میثم شاهرخ
نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی
پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی
@radiomighat
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
پارت ۱۳۴ ........
نه ... اینم هم خیلی خوبه ... همین که صورتت و سرت تو دید دیگران نیست این احساس دارم که فقط و فقط مال خودمی ته قلبم شاد شادم عزیزم .
از اینکه تا این حد در مورد حجابم با هام هم عقیده برخورد می کرد خیلی خوشحال شدم .
دوباره سوار ماشین شدیم و اینبار که ساعت از چهار عصر هم گذشته بود مقصدمون به سمت خونه بود .
با رسیدنمون اقاجون یه گوسفند زیر پامون قربونی کرد که همون بهتر شنلم پایین بود و ندیدم .
ارین مچ دستم رو محکم گرفته بود و کمکم میکرد تا راحت قدم بردارم .
در میون کِل کشیدن مهمونا و دست زدنشون راهی ساختمون شدیم . دم درب کفشم رو با یه صندل عوض کردم که مامان ملیحه هم که به ارین محرم بود اومد جلو رو کرد به ارین : مجلس داخل خونه فقط زنونه هست .... طبقه بالا هم سفره عقده و اقایون فقط موقع عقد میان بالا .... اجازه میدی شنل خانومت رو بردارم ؟
اجازه منم دست شماست مامان خانوم ..... خودتون مختارید .
مامان ملیحه دست برد و شنلم رو از سرم برداشت که همون موقع دوباره خانوما کِل کشیدن و هلهله کردن و دست زدن .
منم تازه چشمم به اقواممون افتاد که همه سراشون و تنشون پوشیده بودن به جز مامان ملیحه که حالا چون ارین بهش محرم بود کمی از موهای لَخت سرش از زیر شال حریرش پیدا بود .
مامان ارین هم سرش باز بود و پوشش نداشت . در کل کسایی که به ارین محرم نبودن پوشیده بودن .
دختر خاله هام موزیک و پلی کردن و منو و ارین رو بردن وسط و کلی سرمون نقل و نبات ریختن .
بعد از اون منو و ارین رفتیم طبقه بالا و کنار سفره عقدی که شب قبل چیده شده بود نشستیم .
قرآنم رو از کنار سفره برداشتم و اینبار ارین قرآن رو باز کرد و خودش یه طرف قرآن رو نگه داشت و طرف دیگه اش تو دستای من بود .
سوره نور اومده بود و منم داشتم میخوندم که صدای یا الله گویان عاقد اومد .
تمومی اقایون داخل طبقه اول ایستادن و عاقد در بین پاگرد راه پله که دیدی به قسمتی که من نشسته بودم نداشت نشست .
پارچه سفید گرفتن رو سرمون و یه طرفش رو دخترخاله هام نگه داشتن و طرف دیگه رو چندتا از دختر های اقوام ارین و مریم گلی هم قند می سابید .
در همین حین که این کارا انجام میشد عاقد صیغه محرمیت رو باطل کرد که دیدم ارین ازم فاصله گرفت ولی اروم سرش رو به سمتم خم کرد : با اینکه اصلا دوست ندارم یه دقیقه هم ازت جدا باشم ولی اشکالی نداره ....... چند دقیقه دیگه دوباره برا خودم میشی .
عاقد شروع کرد به خواندن خطبه عقد :
النکاح سنتی ...... فمن رغبه السنتی ..... فلیس منی ....
به میمنت و مبارکی ...... دوشیزه خانوم محترمه سر کار خانوم کیانا فرهمند ایا وکیلم شما را با صداق معلوم به عقد دائم اقای ارین مجد در اورم ..........
کتایون بلند جواب داد : عروس خانوم داره قرآن تلاوت میکنه .
همه صلوات فرستادن و عاقد دوباره خواند :
به میمنت و مبارکی ..... عروس خانوم محترمه ایا وکیلم شما را با صداق معلوم به عقد دائم و همیشگی ماه داماد اقای ارین مجد در بیارم ؟
صدای عمه منیژه ام از میان جمعیت بلند شد : عروس خانوم هنوزم مشغول تلاوت قرانه .......
عاقد برای بار سوم می خواند و من هنوز داشتم قرآنم رو میخوندم .
وقتی عاقد برای بار سوم گفت : عروس خانوم وکیلم ؟
یکی از دخترخاله هام گفت : عروس خانوم زیر لفظی می خواد که همون موقع مادر ارین یه زنجیر و پلاک و اورد گذاشت کنار دستم .
ولی هنوز سوره نور تموم نشده بود و چند ایه مونده بود ...... همه صلوات می فرستادن و به وضوح لرزش دست ارین رو که گوشه قرآن رو گرفته بود می دیدم .
دوست نداشتم بیشتر از این مهمونا رو منتظر نگه دارم و با قلب ارین به قول خودش بازی کنم و بعد از اتمام اخرین ایه اروم و در نهایت ارامش جواب دادم : با اجازه اقاجونم و مامان ملیحه و همه بزرگترا ...... بله .
و احساس کردم همون لحظه دوباره روح به کالبد ارین برگشت . در میان صدای دست زدن ها و تبریکات پی در پی مهمانان عاقد خطبه عقدی که برای ارین بود رو هم قرائت کرد و ارین هنوز تمام نشده بله را گفت که همه از خوشحالی خندیدن .