5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشم که جوهر عشق تو در سرشت من است
محبت تو همان خط سرنوشت من است
گناهکارم و از آسـتان قدس شـما
کجا روم؟! به خدا مشهدت بهشت من است
اللّهُــــــــمَ ارزُقنا
دخترݜدانشگاهشهـید
بهشتـےتهراندرسمیخوانـد،
بہڪسینگفتہبـودڪہدختـر
حاجقاسـماسـت!🍃
استـاددررونـدتحصیلـیشمشڪل
درستڪرد،حاجقاسـموقتـۍ
مطلعشـد،پدرۍراتمـاموڪمـال
اجـراڪردوگفـت:دختـرمبراۍ
حلمشڪلتهمنگویـےڪہ
دختـرمنهستۍ...!
#شهیدانہ🕊
#حاج_قاسم_سلیمانے♥️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
پارت هشتاد ............
طبق عادت هر ساله ، اقاجون قران رو باز کرد نفری یه ۵۰۰۰۰ هزار تومانی بهمون عیدی داد .
به مامان ملیحه که رسید درب قران رو بست و ما فهمیدیم که عیدی مامانمون چیز دیگه ای هست .
اقا جونم دست در جیب کتش کرد و انگشتری که مزین به نگین فیروزه بود و خیلی خوش تراش بود و معلوم بود اقاجون دادن طلا فروشی تا بسازن رو در اورد و گذاشت تو انگشت مامان ملیحه .
همگی به افتخار عیدی اقاجونم دست زدیم که میثم از جیب شلوارش کیف پولش رو در اورد و نفری بیست تومن به من و کامران عیدی داد .
همون لحظه داد کتایون رفت هوا : پس من چی ؟
میثم که واقعا پسری سر به زیر و خانواده دوست بود دوباره دست در جیب شلوارش کرد و یه چندتا اسکناس ۵۰۰۰۰ هزار تومانی رو دو دستی تقدیم کتایون کرد.
البته همگی می دونستیم که میثم هر سال برا کادوی عید هر سال برا کتایون طلا می خرید . حتی اگر خیلی کوچک ...... ولی طلا می خرید .
همگی در حال خوردن اجیل و تنقلات بودیم که اقاجونم گفت : امیدوارم امسال سال خوبی برا همه باشه ....... بی زحمت همگی صبح زود از خواب بیدار بشید که بریم عید دیدنی عمه خانوم بزرگ .
بعد از یه ساعت دور هم نشینی بالاخره همگی راهی اتاقامون شدیم تا استراحت کنیم .
به محض ورودم به اتاق دیدم گوشیم که روی تختم بود تند تند داره چشمک میزنه و هی داره گوشیم پیام میاد .
اولین پیام برا مریم جون عزیزم بود : سلام عیدت مبارک کیانا جونم . امیدوارم امسال برات با سال ها قبل خیلی فرق داشته باشه . برات اروزی بهترین ها رو دارم .
چندتا پیام از بچه های کلاس بود که عید رو تبریک گفته بودن بهم .
دیگه داشتم گوشی رو میذاشتم سر جاش تا بخوابم و برا نماز صبح بتونم بیدار بشم که یه پیام از ارین رسید : سلام خانو.......وم عیدتون مبارک باشه ........ امیدوارم امسال سال خوبی داشته باشید ....... فقط یه سوال داشتم : من جوابم رو قبل سال تحویل باید می گرفتم حالا سال جدید اومده ......... خلاصه بگم جواب ما رو کی میدین؟
لحن پیامکش خیلی خودمونی شده بود ، ولی از جواب من خبری نداشت . دوست نداشتم تا زمانی که خانواده اش زنگ بزنند خودم جواب مثبتم رو بهش بدم .
به خاطر همین براش نوشتم : سلام . سال نو شما هم مبارک باشه .......... منم براتون سال خوبی ارزو میکنم ......... شب خوش .
سریع پیامم سین شد و برام یه پیام اومد : اینکه حرفی از جوابم ندادی یعنی اینکه دوست نداری به خودم بگید ........ ولی بدونید سال من امسال با شما خوبه ........ فردا عصری مامانم زنگ می زنند برا اینکه شما جواب بنده رو بدید ...... شب شما هم خوش .
از اینکه حتی حرفی نزده فکرم رو خونده بود و درکم کرده بود خوشحال شدم . مامان ملیحه کما بیش میدونست نظرم مثبته و به خاطر همین خیالم راحت بود از اینکه اگر فردا زنگ بزنند مامان ملیحه بقیه کار ها رو جفت و جور میکنه .
صبح با سر و صدای کامران از خواب بیدار شدم : دِ...... بیدار شید دیگه ....... میخوایم بریم عید دیدنی خونه عمه خانوم ........ همگی به هوش و به گوش باشید صبحانه کله پاچه هست .
از رختخواب بیرون اومدم و صورتم رو شستم . نگاهی به خودم در اینه انداختم . با اینکه دیشب خیلی خسته بودم ولی بعد از پیام ارین خوابم نبرد و تا اذان صبح بیدار بودم .
لباس مناسب عید دیدنیم رو تنم کردم و از اتاقم زدم بیرون . همون لحظه میثم و کتایون از اتاق خوابشون اومدن بیرون اونا هم اماده بودن .
به همراه هم از پله ها پایین رفتیم که دیدیم کامران در حال تقسیم کله پاچه هست و مامان ملیحه داره ابش رو برا هر کسی توی کاسه می ریزه .
کتایون چی میخوری برات بذارم ؟ همه نفری یه پاچه و بنا گوشت دارن . مغز و چشم بذارم .
نه .... نه کامران همونم زیادیه ...... نمی تونیم اول صبحی اینقدر بخوربم .
بعد رو کرد سمت من : ته تغاری حاجی چی میخوره ....... چشم و مغز بذارم برات .
با عجله جواب دادم : همون هایی که هست زیاده . چشم و مغز نمی خورم .
همگی پشت میز صبحانه نشستیم و مشغول خوردن شدیم .
از امشب تا پایان روز مادر عضویت در وی ای پی فقط ۳۰ هزار تومن هست😍 برای عضویت به ادمین پیام بدید👇
@AdminAzadeh
سلام صبح بخیر دوستان
انوار طلایی خورشید نوید مهربانی ولطف پروردگار را میدهند
که دراین روز زیبا به روی همگی ما لبخند میزند
بیاید به یکدیگر لبخند بزنیم و صبحی پرازعشق ومهربانی را آغاز کنیم
که عشق منشا درمان همه دردهای بشریست.
صبح همگی بخیر
روز خوب و سرشار از شادی برای همگیمان آرزو دارم.
یادت نرود بانو!
هربار که از خانه پا به بیرون میگذاری
گوشه ی چادرت را در دست بگیر و
آرام زیر لب بگو؛
"هذه امانتک یا فاطمة الزهراء"
بانو تو فرشته ترین خلقت خدایی
گاهی آنقدر پاک که پلیدی چشمان ناپاک را نمی شناسی...
اما آن که تو را آفرید
از همه نسبت به تو مهربانتر و داناتر است
مراقب ارث مادری ات باش بانو!
بانو این همه جوان از جوانی شان گذشتند و جان دادند برای تو...
و از تو خواسته اند که فقط در سنگرت بمانی
همین و بس!