eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.6هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم : (میم . ر) پارت هشتاد و هفتم ......... اول همه ساکت بودن ولی بعد از چند لحظه اقا محمود شروع کرد به صحبت : انشاءالله به میمنت و مبارکی .... میدونستم این وصلت خیلی خیلی فرخنده هست . اقاجونم متعاقبا جواب داد : لطف داری شما .... چه کاری بهتر از امر خیر . خب بهتره تعارفات معمولی رو بذاریم کنار و بریم سر اصل مطلب والله خود ارین جان تصمیم داره مهریه رو ۳۰۰ سکه انتخاب کنه . دیگه به گردن خودش هم هست و باید پرداخت کنه . ۳۰۰ تا سکه نه ما موافق هستیم و نه فکر می کنم کیانا دخترم راضی باشه . بهتره هرچیزی که عرف الان انتخاب می کنند به عنوان مهریه باشه . البته کی مهریه رو داده و کی گرفته .... انسان باید تو زندگی خوشبخت باشه و خوش زندگی کنه . اقاجونم نفس عمیقی کشید و ادامه داد : ما برای دختر بزرگمون کتایون خانوم با صلاح دید خودشون ۱۱۰ تا سکه طلا مهر معین کردیم ... حالا دوست دارم مهریه ازدواج این دو تا زوج هم همین مقدار باشه اگر خودشون قبول کنند . بعد رو کرد سمت من و ارین : حالا نظرتون رو بی رودربایستی بفرمایید . ارین خیلی اروم و موقر به حرف اومد : هرچی خود کیانا خانوم بگن بنده راضی هستم . از خجالت داشتم اب میشدم ولی همه منتظر حرف من بودن : من ...... هم با این مقدار که اقاجونم گفتن موافقم . همه دست زدن و خانوما که نمی دونم کدومشون بودن شروع کردن کل کشیدن . خب حاج اقا فرهمند بی زحمت بفرمایید قلم و خودکار بیارین تا صورت این مراسم نوشته بشه به مبارکی . کامران بابا جان بلند شو بی زحمت اون دفتر رو بیار بده به اقا میثم که خط خوبی داره هر چیزی که جناب مجد میگن یاد داشت بشه . تا کامران دفتر رو بیاره بابای ارین دوباره شروع کرد : راستش من میخواستم تا زمانی زمان عقد دائم بچه ها برسه یه عقد موقت بینشون خونده بشه تا موقع خرید و بیرون رفتن به مشکل نخورن . عیبی نداره جناب مجد .... اتفاقا ما هم روی این قضیه تاکید داریم که باید یه عقد موقت و محرمیتی تا زمان عقد دائم باشه . که هم فردا انشاءالله با هم برن گروه خون و هم اینکه بقیه کار ها رو انجام بدن . کامران دفتر قشنگی که مربوط به مراسمات این چنینی بود و کتایون از شیراز تهیه کرده بود و اورد باز کرد و به همراه یه روان نویس تحویل اقا میثم داد تا بنویسه . اقاجونم رو به بابای ارین کرد : جناب مجد بفرمایید . دامادم اقا میثم می نویسن . بسم الله الرحمن الرحیم به میمنت و مبارکی یک جلد کلام الله مجید ، یک دست اینه و شمعدان ، ۱۱۰ عدد سکه تمام بهار ازادی ، تعداد پنج عدد کالای اساسی و بزرگ زندگی به انتخاب خود عروس خانوم ، یک دستگاه خانه ۲۰۰ متری در رامسر تقدیم عروس گلم . ایشاالله که مبارکه . بعد در حالی که شیرینی که کامران پخش کرده بود رو در دهانش می گذاشت : جناب فرهمند بی زحمت یه صیغه محرمیت بینشون بخون و خلاص . اقاجونم از زمانی که یادم می اومد و خیلی چیز ها رو متوجه شده بودم اگر توی هر مراسم خواستگاری شرکت می کرد و قصد محرمیت داشتن سریع خودش صیغه محرمیت رو جاری می کرد . زمانی که بابای ارین این حرف رو زد اقاجونم با اجازه از بقیه خطبه عقد موقت بین من و ارین رو خوند و من به ارومی هر چه تموم تر و با خجالتی وصف نشدنی بله رو گفتم . بعد از دست زدن و کل کشیدن همه نوبت به گذاشتن نشون رسید که مامان ارین اومد جلو یه انگشتر زیبا و بزرگ رو گذاشت تو دستم و صورت هر دو نفرمون رو بوسید و برامون ارزوی خوشبختی کرد . اقاجونم رو کرد به جمع : برا عقد موقت یه مهریه معین نکردیم چون من زمانی که خطبه رو خوندم این قضیه مهریه رو واگذار به خودشون کردم . ارین در حالی که کمی نیم خیز شده بود : اگر اجازه بدین مهریه عقد موقت رو بعدا به خود کیانا خانوم میگم . همگی خندیدن و من تا بنا گوش سرخ شدم ولی واقعا نمی دونستم قراره چی بهم بگه . اناهید در حالی که به مامانم و بقیه تبریک می گفت : خب اگر اجازه بدین یه چند لحظه ای کیانا جون و ارین جون برن طبقه بالا صحبت نهایی رو انجام بدن و ما هم دیگه رفع زحمت کنیم . .از امروز تا پایان روز مادر تخفیف داریم، رمان رو با ۳۰هزار تومن تا اخر بخون😍 @AdminAzadeh نظرتو به نویسنده بگو: https://harfeto.timefriend.net/16706082802920 ۴۰۰ پارت کامل رمان در وی ای پی کیانا👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8 🌿 ادامه دارد ... 🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید. دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🦋سُبْحانَكَ ما أَضْيَقَ الْطُّرُقَ عَلىٰ مَنْ لَمْ تَكُنْ دَليلهُ .. خدایـا چه تنگ است راه‌ها بر کسی که تو راهنمایش نباشی .. ♥️
معنی دعای سلامتی امام زمان🌹🍃🌹 به نام خدای بخشنده مهربان خدایا برای ولی ات در این ساعت و در هر ساعت سرپرست و نگهبان و پیشوا و یاور و راهنما و دیده بان باش🍃🌹🤲🏻 تا اورا با رغبت مردم در زمینت سکونت دهی 🍃🌹❤️🤲 و زمانی طولانی بهره مندش سازی 🌱🤲🏻 زمان این دعا برای شب ٢٣رمضان است ولی خواندن ان در هر لحظه ای به غیر ان خوب است و پیشنهاد می کنم بخوانید🙏🏻🍃🌹 التماس دعا🌹🍃
حجاب و چادر تابستان و زمستان ندارد مادرمان حضرت زهرا در گرمای عربستان همیشه عفیف بود ما هم زمستان و تابستان نباید حجاب و چادر را از ما جدا کنه🌹🍃🍃🌹🍃 .............................
کتاب یک ون شبه که بصورت اینترنتی هم دانلود می شود و اکثر شبهات پر تکرار در حوزه: زن ازادی و کارامدی نظام و حکومت اسلامی گفته شده و پاسخ داده شده است برای کسانی که قصد انجام جهاد تبیین را دارند مناسب می باشد🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ..............................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان عزیز سلام... امروز سالگرد شهید بزرگوار يوسف قربانیه.. شهیدی که هیچ کس رو نداشت و از تنهایی برای آب نامه مینوشت 😔 هر کسی که در توانشه سوره قرآنی، دعایی یا هر چیزی که دوست داره به این شهید عزیز هدیه کنه ان شاء الله که حاجت روا باشید و همگی از شفاعتش بهره مند بشیم به برکت صلوات بر محمد و ال محمد 🙏
🚨 چرا شبکه۳ بعد از کودتای سلبریتی‌ها با بحران مواجه نشد؟/ داستان تسخیر «لانه سلبریتی‌ها» 🔹از ابتدا جریان سلبریتی سر در آخور صداوسیما داشت. جریانی که از همان اول هم زاویه روشنی در سبک زندگی و فهم فرهنگی با جمهوری اسلامی داشت و از صداوسیما به شهرت و پول رسیدند. 🔸همین قشر در سالی که گذشت بر علیه جمهوری اسلامی کودتا کرد و اولین جایی که از  خروج آنها باید آسیب می‌دید، صداوسیما جمهوری اسلامی ایران بود. 🔹اما چرا مهم‌ترین شبکه سازمان یعنی شبکه سه سیما از این موضوع ضربه نخورد؟ شبکه۳ مهم‌ترین لانه سلبریتی‌ها در سال‌ها مختلف بوده است. از سروش صحت و فردوسی پور تا قاسم خانی و مهران مدیری همه از کنار شبکه۳ سلبریتی شدند. 🔸در سال‌های گذشته یکی از مهم‌ترین پروژه‌های شبکه۳ گذار از سلبریتی‌ها بوده است و این مهم تنها با بهره‌گیری از جوانان حزب اللهی با انگیزه ممکن بوده است. 🔹به عنوان نمونه بیننده برنامه خودمونی شبکه سه در شب یلدا ۱۷درصد بود. این آمار در مقایسه با برنامه سال قبل مهران مدیری(دورهمی_۱۵٪) و باربد بابایی(زوجی نو_۱۵٪) بیشتر بوده و مردم با وجود هجمه‌ها اقبال بیشتری داشته‌اند. ┄┅═🔹☫جهاد تبیین☫🔹═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عوامل حمله تروریستی اصفهان در دادگاه یکدیگر را فروختند! 🔹متهم صالح میرهاشمی: کلت را از حمیدلره خریدم! 🔹متهم مجید کاظمی:یعقوبی منو لاکار کرد! 🔹متهم سعید یعقوبی: کاظمی اسماعیلی را شهید کرد! ┄┅═🔹☫جهاد تبیین☫🔹═┅┄
シ︎. 🌕 ماه تیسا🌙 ╭══✾✾✾══╮ ♡ ╰══✾✾✾══╯ قسمت426 عطابک. باگریه وبغض لب میزد، طوری که عوض من. دل سنگ هم برایش آب میشد. _کاش هیچوقت پات به این سفره خونه باز نشده بود. _دلم میخواست دیگه منو نخوای... دیگه دوستم نداشته باشی... ولی نه اینجوری _آدما یه روز یکی و می بینن دلشونو میبازن و دیگه بعد ازاون هیشکی رو نمی ببنن. کاش روزی که عاشقت شدم، روزی که بهت دل دادم و گفتم به هر قیمتی میخوامت دنیا تموم می شد. لعنت بهت. لعنت به من که دوست دارم. خم ابروهایش هر لحظه بیشتر می‌شد. پوپک که انگار دریک نبرد سخت موفق شده باشد روبه من تشر زد. _با دوستت و داداشت برای همیشه ازاین جا گم می شید. از خدا خواسته همین را میخواستم که عطابک گفت : _نه... همه چی همینجوری این جا تموم نمیشه. عطابک از جابلند شد، دستی به گونه های خیسش کشیدو از آشپزخانه بیرون رفت. وارش روبه پوپک گفت : _خدا رو خوش میاد چون به خواسته قلبی خودت نرسیدی این دختره بدبخت و این جوری بچزونیش ما که داشتیم می رفتیم دیگه چه فرقی میکرد عطابک خان جریان و بدونه یا نه. که اینطور بی آبرومون. کردی پوپک خانم پوپک _حقتون بود. خیلی خوب تو این مدت فیلم بازی کرده بودید ودست خدا هم یارتون بود باید یه جایی می فهمیدین که ماه پشت ابر نمی مونه _کاش نگفته بودی پوپک سر سمت من چرخاند. _ما باهم یه معامله ای کردیم. تو نتونستی از پس شرط من بربیای، منم پتتو ریختم رو آب . پوپک سمت دررفت ودسته درراگرفت. _اینجا می مونید تا تکلیفتون روشن شه. پوپک رفت ودرراقفل کرد. حالا دیگر قرارمون به کل منتفی وغیر ممکن بود. حال وارش از من هم بدتر بود. وارش_اخر شد اونی که نمی‌خواستیم. _بهت گفتم بریم هی گفتی هیچ جارو نداریم. _دیدی که رفتیم. آواره کوچه وخیابان شدیم باز که برگشتیم. خیلی خب آروم. باش. همه حاملگیت تو ترس واضطراب گذشت. کلافه روی زمین نشستم وسرم را بین دست هایم فشردم. _خدایا چرااین شب تموم نمیشه. .. ☠🚫 ✍نویسنده: ☾︎★㋛︎𖦹🌾🍁🍂
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم : (میم . ر) هشتاد و هشتم ......... همگی نگاهی بهم انداختیم که اقاجونم جواب داد : خود اقا ارین دیگه صاحب اختیاره .... دخترم کیانا جان برو بابا حرفاتون رو بزنید . بابای ارین هم با خنده اضافه کرد : چیزی از قلم نندازینا ..... باز بگید یه دور دیگه بریم حرف بزنیم . همه با صدای بلند خندیدن . من و ارین هم در کنار دست های بقیه از جامون بلند شدیم و راهی طبقه بالا اتاقم شدیم . وقتی وارد اتاق شدیم ارین درب رو بست . میشه اون انگشتری که برات قبل این مراسم خریده بودم رو بیاریش لطفا میخوام خودم بذارم تو انگشتت . نگاهی با خجالت بهش کردم و جعبه انگشتر رو از کشو میز تحریرم در اوردم و گرفتم جلوش . به جای اینکه جعبه رو بر داره ... دستم رو گرفت و اروم به لب هاش نزدیک کرد و بوسید . کل تنم از این حرکتش گر گرفت . خودشم فهمید که زیاده روی کرده وانگشتر رو در اورد و اروم گذاشت تو انگشت حلقه ام . نمیخوای چیزی بگی ؟ دوست دارم الان یه چیزی ازت بشنوم . اونقدر شوکه بودم و خجالت کشیده بودم که حد نداشت . با خجالت نگاهش کردم : من .... فقط میخوام هیچ تو زندگیمون از یاد خدا غافل نشیم و همیشه پشت هم باشیم . چیز دیگه ای نمیخوای بهم بگی ؟ احساس میکنم حالا که محرم هم شدیم بیشتر خجالت میکشی ؟ نه فعلا حرف دیگه ای ندارم ..... خب ....‌ خب یکم خجالت و استرس طبیعیه دیگه .. خندید و ساعت مچی توی دستس رو کمی میزان کرد : نه اینقدر که ادمو راهی بیمارستان کنه ..... دوست ندارم خودتو اینقدر اذیت کنی که مریض بشی خدای نکرده ..... اینا حرفایی بود که میخواستم همون شب بزنم بهت ولی نشد که بگم . مرسی از اینکه اینقدر به فکرم هستین . من فردا ساعت هفت میام تا بریم برای گروه خون ..... فقط یه چیزی ؟ کمی نگاهش کردم که به حرف اومد : من شب قبل از اینکه بیایم اینجا خواب عجیبی دیدم .... خواب دیدم توی جای برهوت گیر کردم و بعد از چند لحظه دور برم اونچنان سبز و قشنگ شد که حد نداشت . دستی در موهاش کشید .... انگاری خودشم کمی احساس خجالت زدگی داشت : خیلی قشنگ بود .... اونقدر خوشحال بودم که حد نداشت .... فکر کنم تعبیر خوابم خودت باشی که با اومدنت به زندگیم دنیام سبز و قشنگ شد . لبخند کم رنگی زدم و خواستم از کنارش بلند شم که دستم رو گرفت : نپرسیدی مهریه عقد موقتمون چی باشه ؟ کمی که نگاهش کردم دوباره ادامه داد : من دوست دارم خودت مهریه عقد موقتمون رو معین کنی ..... حالام من منتظرم تا بگی ؟ کمی انگشتای دستم رو پیچ دادم و اب دهنم رو قورت دادم . دوست نداشتم از مادیات باشه ..... دوست داشتم یه چیزی باشه که تا ابد مال خودم بشه . اگر بشه قلبی که به امید خدا می تپه و ۱۰ عدد شاخه گل رز قرمز که من عاشقشون هستم . ارین خنده ای از ته دل کرد : خب اگر من قلبم رو در بیارم بدم به شما که دیگه خودم وجود ندارم ..... نداشتیم دیگه ..... از این شوخی ها نداشتیم .... حالا جدی جدی قلبم رو میخوای ؟ سری تکون دادم : اره ..... ولی نه اینکه درش بیاری ...... از همون جایی که داره میزنه مال خودم باشه . ارین دستی به ته ریش مرتبش کشید : چشم ..... به روی چشمام قلبم هم برای شما ...... اگر امر دیگه ای نیست بریم پایین که الان فکرا همه پیش ماست . لبخندی همراه با خجالت زدم و از جام بلند شدم و به همراه ارین از اتاق اومدیم بیرون راهی پذیرایی شدیم . اقاجونم به محض دیدنم پرسید : خب ..... به مبارکی حالا بفرمایید مهریه عقد موقت چی شد ؟ به توافق رسیدین ؟ بله جناب فرهمند ....البته با اجازه همه ۱۰ شاخه گل رز و یه سفر مشهد . سفر مشهد رو خود ارین اضافه کرده بود و من ته دلم نقل و نبات پخش بود که بعد از عقد باهاش می رم مشهد پابوس امام هشتم . اخ که چقدر دلم هوای زیارت داشت و ارین اینو از ته دلم خونده بود که خودش اضافه کرد به مهریه . از امروز تا پایان روز مادر تخفیف داریم، رمان رو با ۳۰هزار تومن تا اخر بخون😍 @AdminAzadeh نظرتو به نویسنده بگو: https://harfeto.timefriend.net/16706082802920 ۴۰۰ پارت کامل رمان در وی ای پی کیانا👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8 🌿 ادامه دارد ... 🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید. دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃