eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
ساخت من؛ - حواسم هست چی تو دلت میگذره:) 🌿
همیشه رو به جلو حرکت کن ... حتی با قدم های کوچک...:)!
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم : (میم . ر) پارت ۱۳۴ ........ نه ... اینم هم خیلی خوبه ... همین که صورتت و سرت تو دید دیگران نیست این احساس دارم که فقط و فقط مال خودمی ته قلبم شاد شادم عزیزم . از اینکه تا این حد در مورد حجابم با هام هم عقیده برخورد می کرد خیلی خوشحال شدم . دوباره سوار ماشین شدیم و اینبار که ساعت از چهار عصر هم گذشته بود مقصدمون به سمت خونه بود . با رسیدنمون اقاجون یه گوسفند زیر پامون قربونی کرد که همون بهتر شنلم پایین بود و ندیدم . ارین مچ دستم رو محکم گرفته بود و کمکم میکرد تا راحت قدم بردارم . در میون کِل کشیدن مهمونا و دست زدنشون راهی ساختمون شدیم . دم درب کفشم رو با یه صندل عوض کردم که مامان ملیحه هم که به ارین محرم بود اومد جلو رو کرد به ارین : مجلس داخل خونه فقط زنونه هست .... طبقه بالا هم سفره عقده و اقایون فقط موقع عقد میان بالا .... اجازه میدی شنل خانومت رو بردارم ؟ اجازه منم دست شماست مامان خانوم ..... خودتون مختارید . مامان ملیحه دست برد و شنلم رو از سرم برداشت که همون موقع دوباره خانوما کِل کشیدن و هلهله کردن و دست زدن . منم تازه چشمم به اقواممون افتاد که همه سراشون و تنشون پوشیده بودن به جز مامان ملیحه که حالا چون ارین بهش محرم بود کمی از موهای لَخت سرش از زیر شال حریرش پیدا بود . مامان ارین هم سرش باز بود و پوشش نداشت . در کل کسایی که به ارین محرم نبودن پوشیده بودن . دختر خاله هام موزیک و پلی کردن و منو و ارین رو بردن وسط و کلی سرمون نقل و نبات ریختن . بعد از اون منو و ارین رفتیم طبقه بالا و کنار سفره عقدی که شب قبل چیده شده بود نشستیم . قرآنم رو از کنار سفره برداشتم و اینبار ارین قرآن رو باز کرد و خودش یه طرف قرآن رو نگه داشت و طرف دیگه اش تو دستای من بود . سوره نور اومده بود و منم داشتم میخوندم که صدای یا الله گویان عاقد اومد . تمومی اقایون داخل طبقه اول ایستادن و عاقد در بین پاگرد راه پله که دیدی به قسمتی که من نشسته بودم نداشت نشست . پارچه سفید گرفتن رو سرمون و یه طرفش رو دخترخاله هام نگه داشتن و طرف دیگه رو چندتا از دختر های اقوام ارین و مریم گلی هم قند می سابید . در همین حین که این کارا انجام میشد عاقد صیغه محرمیت رو باطل کرد که دیدم ارین ازم فاصله گرفت ولی اروم سرش رو به سمتم خم کرد : با اینکه اصلا دوست ندارم یه دقیقه هم ازت جدا باشم ولی اشکالی نداره ....... چند دقیقه دیگه دوباره برا خودم میشی . عاقد شروع کرد به خواندن خطبه عقد : النکاح سنتی ...... فمن رغبه السنتی ..... فلیس منی .... به میمنت و مبارکی ...... دوشیزه خانوم محترمه سر کار خانوم کیانا فرهمند ایا وکیلم شما را با صداق معلوم به عقد دائم اقای ارین مجد در اورم .......... کتایون بلند جواب داد : عروس خانوم داره قرآن تلاوت میکنه . همه صلوات فرستادن و عاقد دوباره خواند : به میمنت و مبارکی ..... عروس خانوم محترمه ایا وکیلم شما را با صداق معلوم به عقد دائم و همیشگی ماه داماد اقای ارین مجد در بیارم ؟ صدای عمه منیژه ام از میان جمعیت بلند شد : عروس خانوم هنوزم مشغول تلاوت قرانه ....... عاقد برای بار سوم می خواند و من هنوز داشتم قرآنم رو میخوندم . وقتی عاقد برای بار سوم گفت : عروس خانوم وکیلم ؟ یکی از دخترخاله هام گفت : عروس خانوم زیر لفظی می خواد که همون موقع مادر ارین یه زنجیر و پلاک و اورد گذاشت کنار دستم . ولی هنوز سوره نور تموم نشده بود و چند ایه مونده بود ...... همه صلوات می فرستادن و به وضوح لرزش دست ارین رو که گوشه قرآن رو گرفته بود می دیدم . دوست نداشتم بیشتر از این مهمونا رو منتظر نگه دارم و با قلب ارین به قول خودش بازی کنم و بعد از اتمام اخرین ایه اروم و در نهایت ارامش جواب دادم : با اجازه اقاجونم و مامان ملیحه و همه بزرگترا ...... بله . و احساس کردم همون لحظه دوباره روح به کالبد ارین برگشت . در میان صدای دست زدن ها و تبریکات پی در پی مهمانان عاقد خطبه عقدی که برای ارین بود رو هم قرائت کرد و ارین هنوز تمام نشده بله را گفت که همه از خوشحالی خندیدن .
۱۳۵ اول از همه اناهید اومد جلو و شنیدم به ارین گفت : چادرش رو بزن بالا ..... ارین دست دراز کرد و چادرم رو از سرم به ارومی کنار زد که همه دوباره هلهله کردن . بعد اناهید حلقه هامون رو اورد جلو رومون گرفت و ارین حلقه منو برداشت و ازم با اشاره چشم خواست که دستم چپم رو بدم بهش که اینکارم کردم و حلقه رو اروم گذاشت تو انگشتم و منم بعد از چند لحظه حلقه انگشتر اونو گذاشتم تو انگشتاش . همه دست می زدن و از دور تبریک می گفتن که کتایون ظرف عسل رو اورد جلو رومون : حالا نوبت عسله که شیرین کام بشین . اول ارین انگشت کوچکش رو کرد تو ظرف عسل و گرفت سمت دهنم : بفرمایید ..... نگران نباش دستمو از قبل شستم . با خجالت دهان باز کردم و عسل سر انگشتش رو خوردم که دم گوشم گفت : فکر میکردم گاز بگیری ولی من جات جبران می کنم . انگشت کوچیکم رو کردم تو ظرف عسل و گرفتم سمت دهانش که مچ دستم رو اروم گرفت و انگشت دستم رو کرد تو دهانش که یه لحظه احساس مزخرفی بهم دست داد که با گاز گرفتن انگشتم توسط ارین اخ ضعیفی از حلقم پرید بیرون که خوشبختانه کسی متوجه نشد . ارین دم گوشم دوباره پچ زد : جون دلم خانومی ..... بعدا جبران می کنم برات . کل اقوام بهمون کادو دادن و همگی راهی طبقه پایین شدن برا پذیرایی ..... حالا منو ارین با هم تنها بودیم . حتی فیلم بردار هم رفت پایین تا از مهمونا و مجلس فیلم بگیره . خودم هم میدونستم ارین داره با شیطنت و ذوق خاصی نگاهم میکنه.... اومدم به بهانه خسته شدن از نشستن طولانی روی صندلی از کنار سفره عقد بلند شم و برم کنار پنجره که مچ دستم رو گرفت : کجا خانومی ؟ ......... بودی حالا کنار ما ..... شما که منو سر سفره عقد نصفه عمرم کردی حداقل الان یک کلمه حرف بزن تا منم بفهمم تو اون سر خوشگلت چی میگذره ..... حداقل حالا که محرم شدیم کامل از حست بهم بگو . کنارش نشستم ..... با اینکه خیلی برام سخت بود تا بهش بگم اما دهن باز کردم : همین که بهت به عنوان همسرم اعتماد کردم و بهت بله گفتم خودش گویای قضیه نیست که دوست داری سوال پیچم کنی ؟ لبخندی زد و صاف زل زد به چشمام : نه ..... کافی نیست ... میخوام بفهمم چقدر دوسم داری .... حالا که کلا برا خودم شدی میخوام بدونم چقدر دوسم داری . سرم انداختم پایین : خب ..... خب ...... خیلی دوست دارم ..... جوری که تا الان هیچ مردی رو اینطوری دوست نداشتم . ارین مچ دستام رو که تو دستاش بود رو یکم فشار داد : نه .....نشد دیگه ...... بعد با دستاش به چشماش اشاره کرد و ادامه داد : به این چشما نگاه کن و بگو ...... چیزی که تموم این مدت اشناییمون ازش فراری بودی و ته دلتو هی خالی می کرد ...... به این چشما نگاه کن و بگو و خودتو خلاص کن . سرمو اوردم بالا و به اصرار خودش زل زدم تو چشمایی که حالا از شوق زندگی جدید گرمایی توشون موج میزد که تا حالا من تجربشون نکرده بودم .... شاید خیلی از مردای عاشق رو برا نمونه دیده بودم اما این چیزی که تو چشمای ارین موج میزد امشب با تموم اونا فرق داشت . باید بهش میگفتم که از چند روز بعد ملاقات ها و حرفهایمان چقدر قشنگ جای خودش رو در قلبم باز کرده بود و باید میگفتم و خودم رو میسپردم دست سرنوشت زندگی : دوست دارم ...... خیلی ...... شاید تا الان هیچ کسو اینطور در قلبم دوست نداشتم . اروم بوسه ای بر پیشانیم زد و دستم رو بیشتر از قبل فشار داد : همیشه در قلبم می مونی عزیزم . کم کم داشت منو میکشید سمت خودش تا بغلم کنه که یکی از خانوما یا الله گویان از راه پله اومد بالا و قبل از اینکه ما رو تو این وضعیت ببینه از هم جدا شدیم . اقا دوماد ...... اقایون تو حیاط منتظر شما هستند ...... خانوما هم منتظر عروس خانوم ...... بفرمایین . بعد هم از راه پله رفت پایین . ارین سری تکون داد و کتش رو مرتب کرد و نگاهی بهم انداخت : بریم پایین ...... انگاری فعلا نمیشه تنها بمونیم . سری به نشونه تایید تکون دادم : امشب که باید منزل ما بمونی .... چون ما رسم داریم .
✨ــــ【ع】 ای پرچم حسین بنازم به بختِ تو؛ بامِ فلک کشیده ترا بر فراز خویش .. آن پرچمی که نام حسین است روی آن؛ هر گز رها نمی شود از اهتزاز خویش .. ♥️】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷یا علی اکبر امام حسین🌷 💐از دامان ليلا گلى بر آمد 🌸شبيه حضرت پيغمبر آمد 💐نور دل زينب اطهر آمد 🌸لشکر کربلا را افسر آمد 💐پیشاپیش ولادت 🌸زيباترين، بااخلاق ترين، 💐داناترين و رشيدترين جوان تاريخ 🌸بر امام زمان عج و شمامبارکـَ باد🎊🎉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷یا علی اکبر امام حسین🌷 💐از دامان ليلا گلى بر آمد 🌸شبيه حضرت پيغمبر آمد 💐نور دل زينب اطهر آمد 🌸لشکر کربلا را افسر آمد 💐پیشاپیش ولادت 🌸زيباترين، بااخلاق ترين، 💐داناترين و رشيدترين جوان تاريخ 🌸بر امام زمان عج و شمامبارکـَ باد🎊🎉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیباترین جمعه 🌷 زمستانی دنیا راهمراه با لحظه هایی پراز شادی براتون آرزو می کنم🌱 ان شاءالله مهـر شادی و لبخند شـــــیرین🌸 همنشین دائمی تون باشد روز خوبی پیش رو داشته باشید 🌺
Hossein Taheri - Aghay man Din O Donyae Man ( MyAvangMusic.Com ).mp3
4.69M
_آقای ِ‌من،دین‌و‌دنیایِ‌من....(:♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا