هدایت شده از تبلیغات《شهید ابراهیم هادی 》♥️
234.3K
کسانی که ریزش مو دارن اینو گوش کنن👆🚨🎙️
خانوم احمدی میگه:
خودم به حدی ریزش مو داشتم که
از ترس وجود مو توی غذا و فرش
و حوله ام آرامش نداشتم 😭
این کانال طبیب مشهدیه
۵ تا پیام آخر این کانالو ببین👇
https://eitaa.com/joinchat/1687356054C3d564bc9d6
.
#همسرداری
از قدیم الایام گفتند"دعوا #نمک زندگیه!"
ما این موضوع را زیر سوال نمیبریم.
زیرا #غیرممکن به نظر میرسد دو انسان با #افکار و علایق متفاوت در زندگی مشترکشان به مشکلی برنخورند.
اما یادتان باشد در دعواها 👇 :
⛔️حرف زدن از کارهایی که بعدا از گفتنشان #پشیمان میشوید ممنوع
⛔️فحش و #ناسزا ممنوع
⛔️#تحقیر و کوچک کردن ممنوع
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
🔴«فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ. إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ. فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ لْعَظِیمِ»؛
#ختم_صلوات رو فراموش نکنید
اللهم صل على سيدنا محمد و آل محمد و ادفع عنّا البلاء المبرم من السماء انك على كل شيء قدير
#آیتالله_رئیسی سالهاست خادم آستان مقدس امام رضا علیه السلام هستند.
در شب میلاد مبارک علی بن موسی الرضا دست بر آستان امام رئوف هستیم و سلامت ایشان و تیم همراه را خواهانیم...
اَمَّن یُجیبُ الْمُضطَّر اذا دعاهُ وَ یَکشِفُ السوء🤲🏻
#امام_رضا #ختم_صلوات
🌹 دعا کنیم برای خادم #امام_رضا ...
#ختم_صلوات بگیریم برای سلامتیشون
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۱۴۲ ...... نزدیکی های غروب بود که منم نیم ساعت به آخر تایم کاریم مونده بود که گو
فصل دوم ......
پارت ۱۴۳ ......
از حال نزار کیانا نگم بهتر بود ...... اصلا تعریفی نداشت ...... رفت تو بغل مریم تا باهم برن واحدشون ...... رفتم سمت امیر که از ماشین پیاده شد ...... هیچ اثری از امیر علی که اراسته رفته بود نبود ....... کل هیکلش و لباساش خاکی بود ....... چشماش دو تا کاسه خون و موهای پرپشت حالت دارش بهم ریخته بود ...... در واقع می تونم بگم امیر رو نشناختم ..... فقط از روی بوی عطرش تشخیص دادم خودشه .
ازم فاصله گرفت تا بره سمت ساختمون ...... دستش رو قلبش بود ...... چند قدم نرفته بود که نقش زمین شد ...... رفتم سمتش و سرش رو گرفتم رو پاهام تا راه نفسش باز بشه که مریم جیغ زد و گفت : کیانا از حال رفت .
قوز بالا قوز که میگن همین بود .
به زور امیر رو بردم واحدش و انداختمش رو تخت اتاق خوابش ...... رفتم کمک مریم و کیانا که هنوز هشیار نبود رو اوردیم طبقه خودشون .
نگران حال امیر بودم به مریم گفتم : تا شما یکم به سر و وضع کیانا خانوم برسید من برم کیف پزشکیم رو بیارم ببرم پیش امیر ...... نگران حالش هستم ... مدتیه قلبش ناراحته ولی جدی نگرفت بره دکتر ... بعدش میام بالا دوباره .
بعد از آوردن کیف پزشکیم رفتم سر وقت امیر ....... هنوز بیهوش بود ...... چند باری اروم به صورتش زدم و صداش کردم : امیر علی ....... داداش ..... جون مادرت یه عکس العملی نشون بده بفهمم یکم هوشیاری .
یه بار دیگه اروم به صورتش زدم که انگشتای دستش که روی سینه اش بود رو حرکت داد ...... دستش رو گرفتم تو دستم : چه بلایی سر خودت اوردی پسر خوب ؟ ..... خودم قربونت برم داداشی ...... تب هم که داری .... امیر تو اخر کار دست همه میدی ... تو که میدونی حرص خوردن واست سمه .... چرا با خودت بد تا میکنی یه دکتر نمیری .
لباساش رو با یه دست لباس تمییز عوض کردم و یه سرم بهش وصل کردم و دو تا آرام بخش قوی ریختم تو سرم ...... یه امپول تب بر هم بهش زدم ...... هذیون می گفت .....دستی تو موهای مشکی حالت دارش کشیدم و اجازه دادم تا دارو ها اثر خودشون رو بذاره .
سریع کیف رو جمع کردم و پله ها رو دو تا یکی رفتم بالا ...... حال کیانا بهتر از امیر نبود که بدتر بود .
اونم تب داشت و تو خواب هذیون می گفت : ارین میشه نری ؟ ..... انگاری خواب گذشته رو می دید ....... دلم یه جورایی امشب هم برا امیر و هم برا کیانا کباب شد ... عجب گذشته کذایی بود که دست سر هیچ کدومشون بر نمی داشت .
سریع یه سرم و دوتا آرام بخش هم به کیانا زدم ...... حالا باید منتظر می موندیم تا حال هر دو نفرشون ثابت بشه ...... شب بدی رو پشت سر گذاشته بودیم ...... شبی که استرس خیلی داشت .
قبل از اینکه از واحد خانوما بیام بیرون رو به مریم گفتم : من می رم پیش امیر علی اونم حالش خوش نیست ..... اگه کیانا خانوم حالش بدتر شد صدام بزن میام بالا ....... در ضمن سرمش که تموم شد خبرم کن .
از پله ها سرازیر شدم .
وارد خونه شدم درب رو بستم و رفتم سمت اتاق امیر ..... اروم رفتم سمت تختش ...... خیلی اروم نفس می کشید .
مچش رو گرفتم و نبض دستش رو چک کردم ....... منظم می زد ...... نفس راحتی کشیدم و خدا رو شکر کردم . 🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آسیبهایی که با ضایع کردن همسر جلوی بچهها ایجاد میشه!
#استاد_شجاعی
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
🌸یک"فردِ خوب"
♥️همیشه در"ذهنِ تو"می مانَد
🌸یک"فردِ بهتر"
♥️همیشه در"رویای تو"می مانَد
🌸اما یک"فرد صادق"
♥️همیشه در"قلب تو"می مانَد
❤
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
اگر به من بگویند زیباترین واژه ای که یادگرفتی چیست؟
میگویم پذیرش است
پذیرش یعنی:
پذیرفتن شرایط با تمام سختیهاش
پذیرفتن آدم ها با تمام نقص هاشون.
پذیرفتن اینکه مشکلات هست و باید به مسیر ادامه داد.
پذیرفتن اینکه گاهی من هم اشتباه میکنم.
پذیرفتن اینکه من کامل نیستم.
پذیرفتن اینکه هیچ کس مسئول زندگی من نیست.
پذیرفتن اینکه انتظار از دیگران نداشتن.
داشتن پذیرش توی زندگی یعنی پایان دادن به تمام دعواها و اختلافها...
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمای اشتباه زندگیتو حذف کن ..🧡
•
•
🌸🌿
@ZendegieMan
✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾