توکای پیر توکای پیری تکه نانی پیدا کرد، آن را برداشت و به پرواز در آمد. پرندگان جوان این را که دیدند، به طرفش پریدند تا نان را از او بگیرند. وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله می‌کنند، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد، وقتی کسی پیر می‌شود، زندگی را طور دیگری می‌بیند، غذایم را از دست دادم. اما فردا می‌توانم تکه نان دیگری پیدا کنم. اما اگر اصرار می‌کردم که آن را نگه دارم، در وسط آسمان جنگی به پا می‌کردم. پیروز این جنگ، منفور می شد و دیگران خود را آماده می‌کردند تا با او بجنگند و نفرت قلب پرندگان را می‌انباشت و این وضعیت می‌توانست مدت درازی ادامه پیدا کند.

یکی از زیبا ترین چیزها در دنیا قلب یک زن است شکستنی و در عین حال محکم ظریف و در عین حال انعطاف پذیر وقتی زنی قلبش را به شما می‌دهد گویی ارزشمندترین دارایی اش را می بخشد اگر دوستش بدارید مراقبش باشید قدرش را بدانید پرورشش دهید آن زن همه دنیا را به شما خواهد داد❤️ @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾

اراده کمی پس از آن که آقای داربی از دانشگاه مردان سخت کوش مدرکش را گرفت و تصمیم داشت از تجربه خود در کار معدن استفاده کند، دریافت که «نه» گفتن لزوما به معنای نه نیست. او در بعد از ظهر یکی از روزها به عمویش کمک می کرد تا در یک آسیاب قدیمی گندم آرد کند. عمویش مزرعه بزرگی داشت که در آن تعدادی زارع بومی زندگی می کردند. بی سرو صدا در باز شد و دختر بچه کم سن و سالی به درون آمد، دختر یکی از مستاجرها بود؛ دخترک نزدیک در نشست. عمو سرش را بلند کرد، دخترک را دید، با صدایی خشن از او پرسید: چه می خواهی؟ کودک جواب داد: مادرم گفت 50 سنت از شما بگیرم و برایش ببرم. عمو جواب داد: ندارم، زود برگرد به خانه ات. کودک جواب داد: چشم قربان. اما از جای خود تکان نخورد. عمو به کار خود ادامه داد. آن قدر سرگرم بود که متوجه نشد کودک سر جای خود ایستاده. وقتی سرش را بلند کرد، کودک را دید بر سرش فریاد کشید که: مگر نگفتم برو خانه. زود باش. دخترک گفت: چشم قربان. اما از جای خود تکان نخورد. عمو کیسه گندم را روی زمین گذاشت ترکه ای برداشت و آن را تهدید کنان به دخترک نشان داد. منظور او این بود که اگر نرود به دردسر خواهد افتاد. داربی نفسش را حبس کرده بود، مطمئن بود شاهد صحنه ناخوشایندی خواهد بود. زیرا می دانست که عمویش عصبانی است. وقتی عمو به جایی که کودک ایستاده بود، نزدیک شد، دخترک قدمی به جلو گذاشت و در چشمان او نگاه کرد و در حالی که صدایش می لرزید با فریادی بلند گفت: مادرم 50 سنت را می خواهد. عمو ایستاد. دقیقه ای به دختر نگاه کرد، بعد ترکه را روی زمین گذاشت، دست در جیب کرد و یک سکه 50 سنتی به دخترک داد. کودک پول را گرفت و عقب عقب در حالی که همچنان در چشمـان مردی که او را شکسـت داده بود می نگریست به سمت در رفت. وقتی دخترک آسیاب را ترک کرد، عمو روی جعبه ای نشست و از پنجره مدتی به فضای بیرون خیره شد. این نخستین بار بود که کودکی بومی به لطف اراده خود توانسته بود سفید پوست بالغی را شکست دهد.

ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ زنها ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﻧﯿﮑﻮﺗﯿﻦ ﺩﺍﺭﻥ؛ ﭼﻮﻥ ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﻦ ﺁﺩﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺼﺒﯽ ﻣﯿﺸﻪ ....!!! ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯزنها ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﻣﻮﺭﻓﯿﻦ ﺩﺍﺭﻥ؛ ﭼﻮﻥ ﻧﻤﯿﺰﺍﺭﻥ ﻫﯿﭻ ﺩﺭﺩﯼ ﺭﻭ ﺣﺲ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻬﺖ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺪﻥ ....!!!! ﺑﻌﻀﯽﺍز زنها ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﺍﻟﮑﻞ ﺩﺍﺭﻥ؛ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺳﺮﺧﻮﺷﯽ ﻣﯿﺪﻥ ....!!! ﺑﻌﻀﯽ از زنها ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﻫﺮﻭﺋﯿﻦ ﺩﺍﺭﻥ؛ ﭼﻮﻥ ﺁﺩﻡ ﺑﺪﺟﻮﺭﯼ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻪ ....!!!! ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯزنها ﯾﻪ ﻗﻠﺐ ﭘﺎﮎ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﺩﺍﺭﻥ؛ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺍﯾﻨﺎ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻫﻮﺍﺷﻮﻧﻮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ....!!! به سلامتی همه زنها...که اگه نباشن، دنیات جهنمه.......!!!!! وچه زیباگفت نادرابراهیمی: در زندگی هر مرد. . . "مخدری هست به نام " زن" !!! زنی که دوستش دارد. نبودش... قهرش... دوریش... خماری می آورد و آب میکند ابهت مردانه اش را!!! و اینگونه است که میگویند : "قــــــــــدرت" جاذبه ی مرد است! و "جــــــــــاذبه" قدرت زن !😉 کپی کن به افتخار هر چی زنه✌ به افتخار مامانا 🌹 همسرا و خواهرا @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾

خسته و دلتنگ در عمق افکارم فرو رفته بودم ناگهان تو را یافتم ... یکتا 💜🌱

*ﺑﺮﺧﻰ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻣﻦ ﺧﻮﺑﻢ ! *ﻣﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻓﻜﺎﺭ ﻏﻠﻂ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺯﻳﺎﻥ ﻣﻲﺑﻴﻨﻴﻢ ! *ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ ﺩﻟﻴﻞ ﺑﺮ ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﻧﻴﺴﺖ ! *ﺍﮔﺮ ﺩﺷﻤﻦ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ ﭼﻮﻥ ﻛﺎﺭ ﻣﻔﻴﺪ ﻭ ﻣﻬﻤٌﻰ ﻧﻜﺮﺩﻩﺍﻳﺪ! *ﻗﻤﺎﺭ ﻧﻜﻦ ﺣﺘﻰ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺷﻮﻯ ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻮﺟﺐ ﺑﺎﺧﺖ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻣﻰﺷﻮﻯ ! *ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﺣﻖ ، ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ ؛ ﻫﻴﭻ ﻣﺸﻜﻠﻰ ﺣﻞ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ! *ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺣﻞ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺑﻴﻦ ﺩﻭﻧﻔﺮ ﻣﻌﻤﻮﻻً ﻃﺮﻑ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮﻧﺪ ! *ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺭﻙﺑﻮﺩﻥ ، ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺣﻘﻮﻕ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻛﺮﺩ ! *ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻧﺎﺩﺍﻧﻰ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﻧﺎ ﻧﻤﻰﻛﻨﺪ ! ﺗﻮﻗﻊ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﺎ ﻓﻜﺮ ﻭ ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻨﺪ ! *ﺍﮔﺮ ﻣﺨﺎﻟﻒﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻫﻨﺮ ﻛﺮﺩﻩﺍﻳﻢ ﻧﻪ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ! *ﻓﺮﺩﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻰ ، ﺍﺗٌﻔﺎﻕِ ﻛﻮﭼﻚِ بد ﺭﺍ کوچکﻭ ﻓﺮﺩﺣﺴﺎﺱ ﺍﺗﻔﺎﻕِ ﻛﻮﭼﻚِ بد را بزرگ می پندارد *ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻳﺒﺎﻳﻰ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺩﺭ ﺗﻔﺎﻭﺕ‌ﻫﺎﺳﺖ. "دکتر فرهنگ هلاکویی" @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾

. دلم آرامش شب های برفی رو میخواد... شبتون رؤیایی

در این صبح دل ‌انگیز بـرایت آرزو دارم چو باران، آبی و زیبـا بباری شادمانه روی گرد غم بـرایـت آرزو دارم سعادت را طراوت را بهشت و بهترینِ بهترین ها را و صبحی شـادمـان را خداوندا دوستان خوبی دارم شایسته محبت و یادشان مایه آرامش جاده ی زندگیشان را سبز بدار به زندگیشان برکت به کلام و گامشان قوت به نگاهشان وسعت به جسمشان سلامتی و به مرامشان کرامت عطا بفرما

فصل دوم ..... پارت ۴۸۵ ....... می دونستم مامان ملیحه داره اینا رو بهم میگه که به خودم بیام و حالم بهتر بشه .... با سینی چایی از اشپزخونه خارج شد و منم اروم پشت سرش رفتم . مامانم یه گوشه ایستاد و منم کنارش قرار گرفتم و اروم رو به جمع سلام کردم ..... همه به احترامم از جاشون بلند شدن ..... سامان هم کمی سرش رو اورد بالا و نگاهم کرد ولی سریع سرش رو انداخت پایین . مامانم به همه تعارف کرد تا بشینن و چایی تعارف کرد ..... اقاجونم و اقای کاویانفر گرم صحبت بودن و ریز ریز داشتن در مورد یه چیزی حرف میزدن که اقای کاویانفر تایید می کرد و گاهی اقاجونم با تکون دادن سرش حرفهای اقای کاویانفر رو تایید می کرد ..... اقا میثم هم سامان رو به حرف گرفته بود ..... کتایون و درخشنده خانوم و مامان ملیحه در مورد شمال و عید امسال حرف میزدن . احساس می کردم رنگ به رو ندارم ..... سرم همچنان به زیر بود ..... و حرکات بقیه رو رصد می کردم . بعد از مدتی درخشنده خانوم با تن صدای ارومی رو به جمع به حرف اومد : بی ادبی منو به بزرگواری خودتون ببخشید .... بهتره بریم سر اصل مطلب میدونم دل تو دل پسرم سامان نیست ..... من مامان چهار تا پسرم ..... سه تا عروس هم خدا بهم داده که اندازه اون یه دختری که دارم دوسشون دارم .... مونده این سامان جان .... که ارزومه عروسیش رو ببینم ..... من و کاویانفر خیلی برا این بچه ها زحمت کشیدیم ..... خوشحالی و شور و شوقشون رو که می بینیم به وجد میایم .... پسرم با دیدن دختر عزیز شما دنیاش تغییر کرده .... اقا بوده .... هزار ماشاءالله اقا تر شده .... این چیزی هم که من در کیانا خانوم دیدم این وصلت به نظرم خیلی فرخنده و مبارک هست .... ولی باید ببینیم کیانا جان چه جوابی به اقا سامان ما میده . اقاجونم کمی توی مبل جا به جا شد : والله از صحبت های اقای کاویانفر ..... مشخصه که خانواده شما دختر بنده رو کامل می شناسید ..... ولی اگر نظر بنده رو می خواید بهتره اول یه صحبت دو نفره باهم داشته باشن بعد من و جناب کاویانفر تصمیمی که الان طی صحبت هامون اینجا گرفتیم رو مطرح می کنیم تا ببینیم خودشون موافق تصمیم ما هستن یا نه . بعد اقاجونم رو کرد سمتم : کیانا جان .... با اقا سامان هر کجا که راحت هستید برید و صحبت کنید ..‌‌‌‌.. نظر هر دو نفرتون برامون مهمه . مامان ملیحه اروم دستش رو گذاشت پشتم و یه تکون کوچیک داد یعنی اینکه بلند شو ..... با کمی تعلل بلند شدم ..... دوست نداشتم ببرمش اتاقم ..... ولی پذیرایی طبقه بالا که بود .... می تونستم ببرمش اونجا ..... اهسته به حرف اومدم : بفرمایید .تخفیف عیدانه داریم قشنگا، به مناسبت اعیاد شعبانیه تا روز عید عضویت در وی آی پی فقط با۴۰هزار تومن هست پس جا نمونی😍 یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ عشق در همین نزدیکی / فصل دوم 🌿 به قلم : (میم . ر) 🌿 ادامه دارد... دوست عزیز : نشر و کپی برداری به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد .**** 🌿 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃

♥️🍃 نوازشت گامهای بلندی است که باید برداشت، تا به آفتاب تا به صبح تا به زندگی پیوست...🌸✨🍃 #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

♥️🍃 ✨همسرتان را حمایت کنید. ✍🏻 حمایتگری در ازدواج به این معنی نیست که فقط در شرایط سخت کنار همسرتان باشید. •● حمایتگری یعنی زمانی که همسرتان مرحله مهمی از زندگی را با موفقیت پشت سر می‌گذارد، یا زمانی که بر ترس خود غلبه کرده و چیز جدیدی را امتحان می‌کند، از او قدردانی کرده و او را ستایش کنید. #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi