حیران!
سلام بر ابراهیم۱🌱 #قسمت_چهارم موضوع:ورزش باستانی [جمعی از دوستان شهید] اوایل دوران دبیرستان ب
سلام بر ابراهیم۱🌱
#ادامه_قسمت_چهارم
موضوع:ورزش باستانی
[جمعی از دوستان شهید]
از دیگر کارهایی که در مجموعه ورزش باستانی انجام می شد این بود که بچه ها به صورت گروهی به زورخانه های دیگر میرفتند و آنجا ورزش می کردند.یک شبِ ماه رمضان ما به زورخانه ای در کرج رفتیم.
آن شب را فراموش نمی کنم.ابراهیم شعر می خواند.دعا می خواند و ورزش می کرد.مدتی طولانی بود که ابراهیم در کنار گود مشغول شنای زورخانه ای بود.چند سری بچه های داخل گود عوض شدند،اما ابراهیم همچنان مشغول شنا بود.اصلا به کسی توجه نمی کرد.
پیرمردی در بالای سکو نشسته بود و به ورزش بچه ها نگاه می کرد.پیش من آمد.ابراهیم را نشان داد و با ناراحتی گفت:آقا،این جوان کیه؟!با تعجب گفتم:چطور مگه؟! گفت:«من که وارد شدم،ایشان داشت شنا می رفت.من با تسبیح،شنا رفتنش را شمردم.تا الان هفت دور تسبیح رفته یعنی هفتصدتا شنا!توروخدا بیارش بالا الان حالش به هم میخوره.»وقتی ورزش تمام شد ابراهیم اصلا احساس خستگی نمی کرد.انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته!البته ابراهیم این کارها را برای قوی شدن انجام می داد.همیشه می گفت:برای خدمت به خدا و بندگانش،باید بدنی قوی داشته باشیم.مرتب دعا می کرد که:خدایا بدنم را برای خدمت کردن به خودت قوی کن.
ابراهیم در همان ایام یک جفت میل و سنگ بسیار سنگین برای خودش تهیه کرد.حسابی سرزبان افتاده و انگشت نما شده بود.اما بعد از مدتی دیگر جلوی بچه ها چنین کارهایی را انجام نداد!می گفت:این کارها عامل غرور انسان میشه.می گفت:مردم به دنبال این هستند که چه کسی قوی تر از بقیه است.من اگر جلوی دیگران ورزش های سنگین را انجام دهم باعث ضایع شدن رفقایم می شوم.در واقع خودم را مطرح کرده ام و این کار اشتباه است.
بعد از آن وقتی میاندار ورزش بود و می دید که شخصی خسته شده و کم آورده،سریع ورزش را عوض می کرد.
اما بدن قوی ابراهیم یک بار قدرتش را نشان داد و آن،زمانی بود که سید حسین طحامی قهرمان کشتی جهان و یکی از ارادتمندان حاج حسن به زورخانه آمده بود و با بچه ها ورزش می کرد.
ببخشید طولانی شد🥲🌱!
پ.ن:
از انتشارات اجازه گرفته شده است.