و تو هر جا و هر کجای جهان که باشی باز به رویاهای من بازخواهی گشت . تو مرا ربوده ، مرا کشته ، مرا به خاکستر خواب ها نشانده ای . هم از این روست که هر شب تا سپیده دم بیدارم . عشق همین است در سرزمین من . من کشنده ی خواب های خویش را دوست میدارم .
- علی صالحی .
چیزی بگو که فراتر از حرف باشد ، که درونِ مرا لمس کند . چیزی بگو که زیبا شوم مثلا بگو : در کنارِ توام .
لبخندِ حاملِ غمش را به اجبار روی چهرهاش نمایان کرد و با چشمانی که مقصدشان نامعلوم بود و در پیِ چیدنِ واژه ها برای بیانشان بود ، گفت " زودتر از من بمیر ، تنها کمی زودتر تا تو آنی نباشی که مجبور است راه خانه را تنها برگردد " .
- امضا شده .
از تهِ قلبم آرزو میکنم خدا یك رفیق بهتون بده که اونقدری که اون به فکر مشکلات شماس ، خودتون نباشید :)))
چگونه فکر میکنی پنهانی و به چشم نمیآیی ؟ تو که قطرهی بارانی بر پیراهنم ، دکمهی طلایی بر آستینم ، کتابی کوچکی در دستانم و زخم کهنهای بر گوشهی لبم .
مردم از عطر لباسم میفهمند که معشوقم تویی ، از بازوی به خواب رفته ام میفهمند که زیر سر تو بوده است ..
- نزار قربانی .
مثل ابری سپید بود در آسمان آبی . نمی شد لمسش کنی یا او را به آغوشت بکشانی ، یا ببوسی اش ، تنها میشد نگاهش کنی ، دوستش بداری و اجازه بدهی عبورِ آرام او از روز جهانت را کمی زیبا کند .
- حمید سلیمی .