📆 ۸ #مهر ، روز بزرگداشت #مولانا جلالالدین محمد بن بهاء الدین معروف به #مولوی
🔹مولانا در ششم #ربیع_الاول سال۶۰۴ هجری قمری در #بلخ زاده شد. پدر او مولانا بهاء الدین ولد از علما و دانشمندان عصر بود.
🔸علت #نامگذاری زادروز مولانا و روز #بزرگداشت وی ؛ در سال ۲۰۰۷ که به نام #سال جهانی مولانا از سوی #یونسکو به ثبت رسیده است ؛ تصمیم گرفته شد روز #تولد مولانا را روز بزرگداشت وی بنامند.
🔹آثار مولانا: مثنوی معنوی ؛ غزلیات شمس ؛ فیه ما فیه ؛ مکاتیب ؛ مجالس سبعه
🔸بهترین معرف سیر #زندگی مولانا یکی از #ابیات اوست :
🔹#حاصل عمرم سه #سخن بیش نیست / #خام بدم ، #پخته شدم ، سوختم
🌱⃟🌸๛
=====🍃🌹🌸🍃=====
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️❱❱💜❱❱♥️❱❱💜❱❱♥️❱❱💜
♥️❱❱الهی در این ظهر زیباز
💜❱❱سایه خداوند بر سرتون
♥️❱❱سلامتی بر وجودتون
💜❱❱سر سبزی در خانه هاتون
♥️❱❱سخاوت خدا در مالتون
💜❱❱سرنوشت نیکو در عمرتون
♥️❱❱سبد سبد سنبل در دستتون
💜❱❱سیب خنده رو لباتون باشه
♥️❱❱ ظهـر شنبـه اول هفته تون
💜❱❱بخیـر و شـاد و دلچسب
🌱⃟🌸๛
=====🍃🌹🌸🍃=====
✨﷽✨
#پندانه
✅ بهدوش گرفتن بار سنگین نیازمندان، دلت را سبک میکند
✍در یک شب سرد زمستانی، تاجر ثروتمندی به زیارت امام رضا (علیهالسلام) مشرف شد. هر روز به حرم میآمد اما دریغ از یک قطره اشک. دل سنگین بود و هیچ حالی نداشت. با خودش فکر کرد که دیگر فایدهای ندارد. به همین خاطر، برای برگشت بلیط هواپیما گرفت. هنوز تا پرواز، چند ساعتی وقت داشت. در کوچهای راه میرفت که دید پیرمردی بار سنگینی روی چرخدستیاش گذاشته و آن را به سختی میبرد.
تاجر کمکش کرد و همزمان به او گفت: مگر مجبوری این بار سنگین را حرکت بدهی؟ پیرمرد گفت:ای آقا! دست روی دلم نگذار، دختر دمبختی دارم که برای جهیزیهاش ماندهام. همسرم گفته تا پول جهیزیه را تهیه نکردهام به خانه برنگردم. من مجبورم بارهای سنگین را جابهجا کنم تا پول بیشتری در بیاورم.
تاجر ثروتمند، همراه پیرمرد رفت و بارش را در مقصد خالی کرد و بعد هم به خانه او رفت. وقتی به خانه پیرمرد رسید، فهمید که زندگی سختی دارند. یک چک به اندازه تمام پول جهیزیه و مقداری هم برای سرمایه به پیرمرد داد. وقتی از آن خانه بیرون میآمد، خانواده پیرمرد با گریه او را بدرقه میکردند.
پیرمرد گفت: من چیزی ندارم که برای تشکر به شما بدهم. فقط دعا میکنم که عاقبتبهخیر شوید و از امام رضا (علیهالسلام) هدیهای دریافت کنید. تاجر برای زیارت وداع به حرم مطهر برگشت تا بعد از آخرین سلام، به فرودگاه برود. وقتی وارد حرم شد، چشمهایش مثل چشمه جوشید و طعم زیارت با حال خوش و با معرفت را چشید.
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅
✨﷽✨
#پندانه
✅ بهدوش گرفتن بار سنگین نیازمندان، دلت را سبک میکند
✍در یک شب سرد زمستانی، تاجر ثروتمندی به زیارت امام رضا (علیهالسلام) مشرف شد. هر روز به حرم میآمد اما دریغ از یک قطره اشک. دل سنگین بود و هیچ حالی نداشت. با خودش فکر کرد که دیگر فایدهای ندارد. به همین خاطر، برای برگشت بلیط هواپیما گرفت. هنوز تا پرواز، چند ساعتی وقت داشت. در کوچهای راه میرفت که دید پیرمردی بار سنگینی روی چرخدستیاش گذاشته و آن را به سختی میبرد.
تاجر کمکش کرد و همزمان به او گفت: مگر مجبوری این بار سنگین را حرکت بدهی؟ پیرمرد گفت:ای آقا! دست روی دلم نگذار، دختر دمبختی دارم که برای جهیزیهاش ماندهام. همسرم گفته تا پول جهیزیه را تهیه نکردهام به خانه برنگردم. من مجبورم بارهای سنگین را جابهجا کنم تا پول بیشتری در بیاورم.
تاجر ثروتمند، همراه پیرمرد رفت و بارش را در مقصد خالی کرد و بعد هم به خانه او رفت. وقتی به خانه پیرمرد رسید، فهمید که زندگی سختی دارند. یک چک به اندازه تمام پول جهیزیه و مقداری هم برای سرمایه به پیرمرد داد. وقتی از آن خانه بیرون میآمد، خانواده پیرمرد با گریه او را بدرقه میکردند.
پیرمرد گفت: من چیزی ندارم که برای تشکر به شما بدهم. فقط دعا میکنم که عاقبتبهخیر شوید و از امام رضا (علیهالسلام) هدیهای دریافت کنید. تاجر برای زیارت وداع به حرم مطهر برگشت تا بعد از آخرین سلام، به فرودگاه برود. وقتی وارد حرم شد، چشمهایش مثل چشمه جوشید و طعم زیارت با حال خوش و با معرفت را چشید.
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅
✅مسیر درست کسب علم
✍به یاد دارم جوانی همیشه نزد پدر میآمد و از او میخواست در راه معرفت بر او درسی یاد دهد.
سماجتِ جوان، پدر را خسته کرد و گفت: ای جوان! یادت باشد ترک یک گناه (مانند غیبت و...)، میتواند بر قلب تو علمی وارد کند و بیاموزد که هزار برابر آن را من با گفتن و نوشتن، نمیتوانم بر مغز تو وارد کنم.
بدان علم نور است و نور فقط با ترکِ معصیت و عملِ صالح کسب میشود، نه با کسب معصیت و عمل صالح نداشتن و تنها پای موعظه استاد نشستن!
🌷┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄