فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◍⃟🌺◍⃟🌺◍⃟🌺◍⃟🌺◍⃟🌺◍⃟🌺
🌺 ⃟ ⃟🌺نیایش شبانه با
🌺 ⃟ ⃟🌺حضرت عشق
🌺 ⃟ ⃟🌺خـدایـا 🙏 خـانـه
🌺 ⃟ ⃟🌺دوستانم مملو از مهر
🌺 ⃟ ⃟🌺چراغ خونه هاشون
🌺 ⃟ ⃟🌺همیشه روشن و
🌺 ⃟ ⃟🌺زندگیشون پر برکت
🌺 ⃟ ⃟🌺دلشون را شاد و
🌺 ⃟ ⃟🌺عمرشون را طولانی
🌺 ⃟ ⃟🌺بگردان، آمین یا رب
🌺 ⃟ ⃟🌺در این هوای پاییزی
🌺 ⃟ ⃟🌺کلبه زندگیتون گرم
🌺 ⃟ ⃟🌺به عشق و محبت
🌺 ⃟ ⃟🌺شبتون در پناه خدا
🌱⃟🌸๛
=====🍃🌹🌸🍃=====
➷🌙➹➷🌟➹➷🌙➹➷🌟
🌛 #نیایش_شب 🌜
خدایا 🤲
،هدایتمان کن✨
تا بہ این
باور برسیم ڪہ🌙
جواب
بعضے از دعاهایمان⭐️
فقط صبر است و انتظار...
شبتون بخیر🌙
به امید صبحی روشن✨
🌱⃟🌸๛
=====🍃🌹🌸🍃=====
♥️
➷🌙➹➷🌟➹➷🌙➹➷🌟
🌛 #نیایش_شب 🌜
خدایا 🤲
،هدایتمان کن✨
تا بہ این
باور برسیم ڪہ🌙
جواب
بعضے از دعاهایمان⭐️
فقط صبر است و انتظار...
شبتون بخیر🌙
به امید صبحی روشن✨
🌱⃟🌸๛
=====🍃🌹🌸🍃=====
♥️
از خیاطی پرسیدند:
زندگی یعنی چه ؟
گفت : دوختن پارگی های
روح با نخ توبه !!!!
🌸🍃🌸🍃🌸
از باغبانی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت: کاشت بذر عشق
در زمین دلها، زیر نور ایمان !!!!!
🌸🍃🌸🍃🌸
از باستان شناسی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت : کاویدن جانها برای
استخراج گوهر درون !!!!!
🌸🍃🌸🍃🌸
از آیینه فروشی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت : زدودن غبار آیینه دل
با شیشه پاک کن توکل !!!!!
🌸🍃🌸🍃🌸
از میوه فروشی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت : دست چین خوبی ها
در صندوقچه دل !
«بهترین تعبیر زندگی را برایتان آرزومندم»
✨﷽✨
🌼داستان بسیار زیبا
✍️چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخهای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف میبرد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گلهام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.»
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قویتری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمیشوی که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو میدهم و نصفی هم برای خودم.» قدری پایینتر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری میکنی؟ آنها را خودم نگهداری میکنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو میدهم.»
وقتی کمی پایینتر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم که بیمزد نمیشود. کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.» در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟!
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوابتان آرام
در پناه ایزد مهربان
بدور از هر تنش و اضطراب
تا بامداد فردا
امشب و
هر شب تان
بخیر باد.
____🍃🌸🍃____
📆 ۸ #مهر ، روز بزرگداشت #مولانا جلالالدین محمد بن بهاء الدین معروف به #مولوی
🔹مولانا در ششم #ربیع_الاول سال۶۰۴ هجری قمری در #بلخ زاده شد. پدر او مولانا بهاء الدین ولد از علما و دانشمندان عصر بود.
🔸علت #نامگذاری زادروز مولانا و روز #بزرگداشت وی ؛ در سال ۲۰۰۷ که به نام #سال جهانی مولانا از سوی #یونسکو به ثبت رسیده است ؛ تصمیم گرفته شد روز #تولد مولانا را روز بزرگداشت وی بنامند.
🔹آثار مولانا: مثنوی معنوی ؛ غزلیات شمس ؛ فیه ما فیه ؛ مکاتیب ؛ مجالس سبعه
🔸بهترین معرف سیر #زندگی مولانا یکی از #ابیات اوست :
🔹#حاصل عمرم سه #سخن بیش نیست / #خام بدم ، #پخته شدم ، سوختم
🌱⃟🌸๛
=====🍃🌹🌸🍃=====
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️❱❱💜❱❱♥️❱❱💜❱❱♥️❱❱💜
♥️❱❱الهی در این ظهر زیباز
💜❱❱سایه خداوند بر سرتون
♥️❱❱سلامتی بر وجودتون
💜❱❱سر سبزی در خانه هاتون
♥️❱❱سخاوت خدا در مالتون
💜❱❱سرنوشت نیکو در عمرتون
♥️❱❱سبد سبد سنبل در دستتون
💜❱❱سیب خنده رو لباتون باشه
♥️❱❱ ظهـر شنبـه اول هفته تون
💜❱❱بخیـر و شـاد و دلچسب
🌱⃟🌸๛
=====🍃🌹🌸🍃=====
✨﷽✨
#پندانه
✅ بهدوش گرفتن بار سنگین نیازمندان، دلت را سبک میکند
✍در یک شب سرد زمستانی، تاجر ثروتمندی به زیارت امام رضا (علیهالسلام) مشرف شد. هر روز به حرم میآمد اما دریغ از یک قطره اشک. دل سنگین بود و هیچ حالی نداشت. با خودش فکر کرد که دیگر فایدهای ندارد. به همین خاطر، برای برگشت بلیط هواپیما گرفت. هنوز تا پرواز، چند ساعتی وقت داشت. در کوچهای راه میرفت که دید پیرمردی بار سنگینی روی چرخدستیاش گذاشته و آن را به سختی میبرد.
تاجر کمکش کرد و همزمان به او گفت: مگر مجبوری این بار سنگین را حرکت بدهی؟ پیرمرد گفت:ای آقا! دست روی دلم نگذار، دختر دمبختی دارم که برای جهیزیهاش ماندهام. همسرم گفته تا پول جهیزیه را تهیه نکردهام به خانه برنگردم. من مجبورم بارهای سنگین را جابهجا کنم تا پول بیشتری در بیاورم.
تاجر ثروتمند، همراه پیرمرد رفت و بارش را در مقصد خالی کرد و بعد هم به خانه او رفت. وقتی به خانه پیرمرد رسید، فهمید که زندگی سختی دارند. یک چک به اندازه تمام پول جهیزیه و مقداری هم برای سرمایه به پیرمرد داد. وقتی از آن خانه بیرون میآمد، خانواده پیرمرد با گریه او را بدرقه میکردند.
پیرمرد گفت: من چیزی ندارم که برای تشکر به شما بدهم. فقط دعا میکنم که عاقبتبهخیر شوید و از امام رضا (علیهالسلام) هدیهای دریافت کنید. تاجر برای زیارت وداع به حرم مطهر برگشت تا بعد از آخرین سلام، به فرودگاه برود. وقتی وارد حرم شد، چشمهایش مثل چشمه جوشید و طعم زیارت با حال خوش و با معرفت را چشید.
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅
✨﷽✨
#پندانه
✅ بهدوش گرفتن بار سنگین نیازمندان، دلت را سبک میکند
✍در یک شب سرد زمستانی، تاجر ثروتمندی به زیارت امام رضا (علیهالسلام) مشرف شد. هر روز به حرم میآمد اما دریغ از یک قطره اشک. دل سنگین بود و هیچ حالی نداشت. با خودش فکر کرد که دیگر فایدهای ندارد. به همین خاطر، برای برگشت بلیط هواپیما گرفت. هنوز تا پرواز، چند ساعتی وقت داشت. در کوچهای راه میرفت که دید پیرمردی بار سنگینی روی چرخدستیاش گذاشته و آن را به سختی میبرد.
تاجر کمکش کرد و همزمان به او گفت: مگر مجبوری این بار سنگین را حرکت بدهی؟ پیرمرد گفت:ای آقا! دست روی دلم نگذار، دختر دمبختی دارم که برای جهیزیهاش ماندهام. همسرم گفته تا پول جهیزیه را تهیه نکردهام به خانه برنگردم. من مجبورم بارهای سنگین را جابهجا کنم تا پول بیشتری در بیاورم.
تاجر ثروتمند، همراه پیرمرد رفت و بارش را در مقصد خالی کرد و بعد هم به خانه او رفت. وقتی به خانه پیرمرد رسید، فهمید که زندگی سختی دارند. یک چک به اندازه تمام پول جهیزیه و مقداری هم برای سرمایه به پیرمرد داد. وقتی از آن خانه بیرون میآمد، خانواده پیرمرد با گریه او را بدرقه میکردند.
پیرمرد گفت: من چیزی ندارم که برای تشکر به شما بدهم. فقط دعا میکنم که عاقبتبهخیر شوید و از امام رضا (علیهالسلام) هدیهای دریافت کنید. تاجر برای زیارت وداع به حرم مطهر برگشت تا بعد از آخرین سلام، به فرودگاه برود. وقتی وارد حرم شد، چشمهایش مثل چشمه جوشید و طعم زیارت با حال خوش و با معرفت را چشید.
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅