*یا صاحب الزمان* شب هنگام است و زمان خواب پس چون همیشه  ، مولای من ،برای سلامتیتان *آیه‌الکرسی* میخوانم و به سویی که نمی‌دانم، می‌دمم... *اللّهُمَّ عَجِّل‌ْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج*

💚💫ســـه شــنـــبـــه شــب 🌼💫سلام گـل همیشه بـهـارم 💚💫شـــوق دیـــــدار تــــــو 🌼💫ســر رفــت زپــیــمـــانـــه مـــا 💚💫کی قدم می‌نهی ای شاه به ویرانه ما 💚💫مـــــا هـــــنـــــوز ای 🌼💫نفست گرم، پراز تاب و تبیم 💚💫سرو سامان بده بر این دل دیوانه ما 🌼💫اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَـرَج #سه_شنبه_های_مهدوی #امام_زمان

🤍💫خــــــداے مــــن 🧡💫میان این همه چشم 🤍💫نگاه تو تنها نگاهے ست 🧡💫ڪہ مرا از هرنگهبان 🤍💫و محافظے بے نیازمی کند 🧡💫نگاهت را دراین شبهای 🤍💫سرد زمستانی برای تمام 🧡💫عزیزان و دوستانم آرزو می کنم. ‍ 🤍💫آمــــیــــن یــــا رَبَّ🤲 🧡💫شبتون پر امید و در پناه خدا #شب_بخیر

•~🌸🌿~• وَلےبَچہ ھآ اَز‌قَضا‌ٓشُدڻ نَمآز‌صُبحتون‌ْبِتَرسیدْ! میڱن‌ْخُدآ؛ أڱہ بِخوٰاد‌خِیر؎رو‌؛ أزیِہ بَنده‌ا؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآز‌صُبحِش‌ْرو‌قضٰا‌مےڪُنِه! #تلنگرانهـ 💥 #نمازصبح

•~🌸🌿~• وَلےبَچہ ھآ اَز‌قَضا‌ٓشُدڻ نَمآز‌صُبحتون‌ْبِتَرسیدْ! میڱن‌ْخُدآ؛ أڱہ بِخوٰاد‌خِیر؎رو‌؛ أزیِہ بَنده‌ا؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآز‌صُبحِش‌ْرو‌قضٰا‌مےڪُنِه! #تلنگرانهـ 💥 #نمازصبح

💫پروردگارا همان طور که 🌼شب را مایه آرامش 💫قرار دادی 🌼قرار دل‌های بیقرار ما باش 💫فراوانی را در زندگی ما 🌼جاری کن 💫وجودمان را لبریز آرامش کن 🌼و شناختمان را فزونی بخش 💫آمین یا رب العالمین🙏 🌼شب زیباتون بخیر 💫و سرشار از عشق و آرامش #شب_بخیر

🌹میان این همه سنگ دنیا آنکه گوهر می شود، دو خصلت دارد: اول آنکه شفاف است، کینه نمی‌گیرد دوم آنکه تراشه ی زندگی را تاب می‌آورد 💐اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج💐

هیچ‌ کس در این دنیا کامل و پاک نیست👌 اگر از مردم بخاطر اشتباهات کوچکشان دوری کنی، همیشه تنها خواهی بود پس کمتر قضاوت کن و بیشتر عشق بورز🙏🌹 💐اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج💐

🌸🍃🌸🍃 گویند حضرت عیسی (علیه السلام) نشسته بود و نگاه می‌ کرد به مرد زارعی که بیل در دست داشت و مشغول کندن زمین بود. حضرت عرض کرد خدایا، آرزو و امید را از مرد زارع دور گردان. ناگهان مرد زارع بیل را به یک‌ سو انداخت و در گوشه‌ ای نشست. حضرت عیسی (علیه السلام) عرض کرد خدایا، آرزو را به او بازگردان. مرد زارع حرکت کرد و مشغول زراعت شد. حضرت عیسی (علیه السلام) از مرد زارع سؤال نمود چرا چنین کردی؟ گفت با خود گفتم تو مردی هستی که عمرت به پایان رسیده، تا به کی به کار کردن مشغولی؟ بیل را به یک‌ طرف انداخته و در گوشه‌ ای نشستم. پس از لحظاتی با خود گفتم چرا کار نمی‌ کنی و حال‌ آنکه هنوز جان داری و به معاش نیازمندی، پس به کار مشغول شدم.