eitaa logo
به یاد شهید محمد رضا دهقان
22 دنبال‌کننده
10 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به یاد شهید محمد رضا دهقان https://eitaa.com/Hosein_vesali
به یاد شهید مهدی صابری ✨✨✨✨✨ عشقت میان سینه من پاگرفته شکر خدا که چشم تو ما را گرفته دریاب دل ها را تو با گوشه نگاهی حالا که کار عاشقی بالا گرفته عمریست آقاجان دلم از دست رفته پایین پای مرقدت مأوا گرفته گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته از کودکی آواره روی تو هستم دست دلم را حضرت زهرا گرفته مانند جدت رحمة للعالمینی حیف است دست خالی مرا را نبینی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @Hosein_vesali
🌹🌹🌹🌹🌹 ای اهل سماوات بریزید ستاره میلاد محمّد شده تکرار دوباره امشب همه والشمس بخوانید از پارۀ دل گل بفشانید #یا_علی_اکبر_لیلا @Hosein_vesali
🌹 علامه حسن زاده 📝این قدر به زور و بازویتان متکی نباشید، رزق را باید از جای دیگر بدهند. شما دائما اهل طهارت و پاکی باشید ، رزق تان وسیع خواهد شد. 🆔 @Hosein_vesali
♦️♦️♦️ مراسم هیئت که تمام شد به سمت حیاط امامزاده رفتیم، شور و اشتیاق عجیبی داشت و تأکید می‌کرد که به حرفش گوش بدهم. با انگشت اشاره کرد و گفت:  وقتی شهید شدم مرا آنجا دفن کنید. من که باورم نمی‌شد، حرفش را جدی نگرفتم. نمی‌دانستم که آن لحظه شنونده وصیت پسرم هستم و روزی شاهد تدفین او در آن حیاط می‌شوم. حدود ساعات دو تا سه نصفه شب خواب عجیبی دیدم،‌ خانه ‌مان نورانی شده بود و من به دنبال منبع نور بودم. دیدم پنجره آشپزخانه تبدیل به در شده و شهدا یکی یکی وارد خانه ‌ام شده ‌اند. همه جا را پر کردند و با لباس نظامی و سربند روی سرشان دست در گردن یکدیگر به هم لبخند می ‌زنند. مات، نگاهشان کردم و متوجه شدم منبع نور از دو قاب عکس برادران شهیدم هست. آن شب برادر شهیدم محمدعلی به خوابم آمد و در حالتی روحانی سه بار به من گفت که نگران نباش، محمدرضا پیش ماست. آن شب تا صبح اشک ریختم و دعا خواندم. بعدها گفتند همان ساعت سه هواپیمای حامل پیکر محمدرضا و بقیه شهدا روی زمین نشست. 🖇به نقل از مادر شهید دهقان 🔻🔻🔻 🖍 @Hosein_vesali
سیزده کعبه به دور سر او می‌گردند نقطه مرکز پرگار به دنیا آمد اینکه از عشق رخش عشق به فریاد آمد مهدی ماست که با حسن خدا داد آمد 🌹🌹🌹🌹 @Hosein_vesali
🌹روایتی جالب از اولین شهید شرهانی(شهید مهدی منتظر القائم) قرارگاه تفحص سپاه به ما اجازه تفحص در این منطقه (شرهانی) را نمی داد و علت را وجود مسائل امنیتی و حضور منافقین در منطقه اعلام می کردند و دیگر اینکه اکثر شهدای ما داخل خاک عراق میباشند و ما مجوز وارد شدن به خاک عراق را نداشتیم. علیرضا می گفت: با اصرار زیاد قرار شد در مدت یک هفته (بعضی از همرزمانش میگفتند 10 روز)در منطقه کار کنیم، چنانچه یک شهید از بچه های لشکر 14 امام حسین(ع) پیدا کنیم تا مجوز کار را صادر نمایند و اجازه دهند وسایل خود را جهت شروع رسمی کار به محل یاد شده بیاوریم. 👇👇👇 ♦️♦️♦️ 🖍 @Hosein_vesali
♦️از طرفی خوشحال بودیم که مجوز حضور در منطقه را گرفته ایم و از طرفی التهاب عجیبی که مبادا دست خالی برگردیم. مدت زمان ما کم بود. محور بسیار وسیع و فوق العاده خطرناک. همه چیز دست به دست هم داده بود تا ما بیشتر احساس یأس و ناامیدی کنیم اما با امید به رحمت خداوند کار را شروع کردیم هر روز با گذشتن از همین میدان های وسیع مین و سیم های خاردار و تله های انفجاری، خود را به محور عملیاتی لشکر می رساندیم و سرگردان بدنبال پاره های جگر این امت می گشتیم و در بازگشت هر روز ناامیدتر از دیروز. وضعیت منطقه، میدان های مین و موانع دیگر و حضور منافقین هیچ کدام ترسی در دل ما راه نمی داد جز اینکه مبادا فرصت تمام شود و دستمان خالی بماند و شهید یافت نشود.  دیگر ناامیدی در چهره تک تک افراد به خوبی رویت می شد تا اینکه صبح روز نیمه شعبان، بار دیگر ناامیدی از وجود بچه ها رخت بربست. روز عید بود و بچه ها به امید گرفتن عیدی، راه میدان مین و موانع را در پیش گرفتند. هر کدام از دوستان نجوایی داشت؛ این هم روز آخر کار ما و نیمه شعبان. حال عجیبی بر جمع حاکم شده بود. بچه ها رمز حرکتمان را «یا مهدی(عج)» گذاشتند و تفحص روز آخرمان را آغاز کردیم. باید فردا به قرارگاه تفحص می رفتیم و خبر می دادیم که شهید داریم یا پیدا نکردیم. هرچه می گشتیم، هیچ اثری از شهدا نمی یافتیم. 👇👇👇 💔 @Hosein_vesali
♦️♦️♦️ آن روز یکسره تا عصر مشغول جستجو بودیم ولی همه ناامید و پریشان شده بودیم. همگی خدا خدا می کردند،خورشید هم سر به سرما می گذاشت و مثل اینکه زودتر می خواست خود را به پشت ارتفاع 178 برساند. غروب نزدیک شد و آسمان به زیباترین شکل درآمده بود که بهترین نقاش ها با بکارگیری عالی ترین رنگ ها نمی توانند چنین صحنه ای نقاشی کنند. ما باید سریعاً منطقه را ترک می کردیم. لحظات وداع شروع شد. به بچه ها گفتم: برمی گردیم و دیگر هم اینجا نمی آییم. غروب نیمه شعبان است آقا جان ما قابل نبودیم. امروز با امید به شما کار را شروع کردیم. حال در این لحظه های آخر باید دست خالی برگردیم. اشک، چشمان بچه ها را گرفته بود هر کس به دنبال چیزی می گشت تا به عنوان تبرک و یادگاری با خود به عقب بیاورد. یکی از بچه ها مشتی خاک برمی داشت. دیگری تکه ای از سیم خاردار و ته گلوله منور را بر می داشت و دیگری هم تجهیزات همراه رزمنده ای که پر بود از تیر و ترکش را ج مع آوری می کرد تا با خود بیاورد.  سردار علیرضا غلامی (که بعد ها خودش توی فکه بهش شهادت رسید)می گفت: من هم به سمت یک شقایق که نظرم را جلب کرده بود، رفتم تا آنرا از ریشه کنده و در قوطی کنسروی قرار دهم و با خود به عقب بیاورم. وقتی آرام آرام داشتم دور شقایق را می کندم تا از زمین جدایش کنم، باورش بسیار سخت بود. درست شقایق روی جمجمه یک شهید سبز شده بود فریاد یا حسین (ع) یا مهدی(عج) یا زهرایم(س) بلند شد. بچه ها همه به سمت من آمدند نمی توانم حال و هوای آن لحظه را برایتان تعریف کنم. اشک پـهنای صورتم را گرفته بود. با بچه ها آرام خاک های روی پیکر شهید را کنار می زدیم. و پشت سرهم صلوات نثار روحش می کردیم. پیکر مطهر شهید را کامل از زیر خاک بیرون آوردیم. بر استخوان های این شهید بوسه زدیم اما باز هم دلهره داشتیم که آیا این شهید پلاک هویت دارد؟ آیا از لشکر 14 امام حسین (ع) می باشد؟ با پیدا شدن پلاک شهید، همه بلند صلوات فرستادند. دیگر یقین کردیم که امام زمان(عج) عنایت کرده حال می خواستیم نام شهید را بدانیم. برایمان جالب بود که اولین شهید تفحص شده در منطقه شرهانی را بشناسیم. شهید را همراه خود به چادر آوردیم بچه ها از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند،ولی وقتی خوشحال تر شدند که پلاک هویت شهید استعلام شد.آن وقت دیگر روی پای خودمان بند نبودیم و واقعاً او هدیه ای از طرف آقامون بود؛ شهید مهدی منتظر القائم از شهدای لشگر 14 امام حسین (ع) در عملیات محرم. 🖍 @Hosein_vesali
آقا جواد عادت به خواندن زیارت عاشورا داشتند. هر روز صبح یک زیارت عاشورا میخوندند و روضه اش را در ماشین هنگام رفتن سر کار با صوتی که در ماشین می گذاشتند گوش می کردند. ✍ #همسر_شهید @Hosein_vesali
تک تک ثانیه هایی که تو را کم دارد ساعتم درد، دلم درد، جهانم درد است @Hosein_vesali
❣ یا مهدے ❣ ای چشــــمه دین ناب ما را دریاب فرزنــــد ابوتـراب مـا را دریــاب خورشید قشنگ فاطمه مهدی جان بر عالم ما بتـاب و ما را دریاب @Hosein_vesali
جای جای شهر من از خاطراتت پر شده ست راه رفتن بعد تو از هر مسیری مشکل است ❤️به یاد شهید حسین معز غلامی❤️ @Hosein_vesali
دعای روز اول ماه مبارک رمضان اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ و قیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ و نَبّهْنی فیهِ عن نَومَةِ الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ. خدایا مرا در این روز از روزه داران و قیامکنندگان واقعی قرار بده و در این روز بیدارم کن از خواب غافلان و جرم و جنایتم را ببخش در این روز؛ ای معبود جهانیان؛ در گذر از من، ای عفوکننده از جنایاتکاران. @Hosein_vesali
روز سوم ماه مبارک بسم اللہ الرحمن الرحیم اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ، و باعِدْنی فیہه من السّفاهة والتّمْویہِ، و اجْعَل لی نصیباً مِنْ ڪلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهه، بِجودِڪَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ. خدایا روزی کن مرا در آنروز، هوش وخودآگاهی را؛ و دور بدار در آن روز از نادانی و گمراهی؛ و قرار بده مرا بهره و فایده از هر چیزی که فرود آوردی در آن؛ به بخشش خودت، ای بخشنده ترین بخشندگان @Hosein_vesali
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸🍃 🎀 روز چهارم 🎀 اللَّهُمَّ قَوِّنِي فِيهِ عَلَى إِقَامَةِ أَمْرِكَ وَ أَذِقْنِي فِيهِ حَلاوَةَ ذِكْرِكَ وَ أَوْزِعْنِي فِيهِ لِأَدَاءِ شُكْرِكَ بِكَرَمِكَ وَ احْفَظْنِي فِيهِ بِحِفْظِكَ وَ سِتْرِكَ يَا أَبْصَرَ النَّاظِرِين َ خدايا در اين ماه براى برپاداشتن امرت نيرومند ساز مرا، و شيرينى ذكرت را به من بچشان، و اداى شكرت را به من الهام فرما، و به نگهدارى و پوششت نگاهم بدار، اى بيناترين بينندگان التماس دعا 🙏 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 @Hosein_vesali
اگر نتوانستید جنازه ام را بہ عقب بیاورید آنرا بروی مین های دشمن بیندازید تا اقلاً جنازه من ڪمکے بہ اسلام ڪرده باشد . #شهید_محسن_وزوایی ❤️ @Hosein_vesali