هدایت شده از مداحی پیشنهادی موکب
✅ اطلاعیه مهم
📌عزیزانی که برای پخش در #ماشین نیازمند مداحی های شاد، مخصوص ایام غدیر هستند می توانند از طریق لینک زیر به #بانک خوبی از این صوت ها دسترسی پیدا کنند👇
✅ https://eitaa.com/joinchat/563740859C3952b47c33
📌لازم به ذکر است که این مداحی ها در سراسر کشور از طریق موکب های غدیری به مدت سه روز پخش خواهد شد🌷
✅ نکته مهم؛ اگر مداحی جذابی با موضوع غدیر سراغ دارید که در این بانک وجود نیست می توانید برای درگاهی ارتباطی ذیل ارسال نمایید👇
✅ @ghadir_yar110
#ایده_غدیری
#برای_غدیر
Shab 1.Alhadi.5.mp3
1.47M
#ولایت
#عیدغدیر_مبارکباد
💠 تا نفس دارم میگم علی ولی الله...
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فلسفه عمامه مشکی چیه؟
#عید_غدیر
❁❅❁❅🔵❅❁❅❁
🔶 مورس
📢 رهبر معظم انقلاب اسلامی
طبیعت انسان چنین است که علیه اوضاعی که دوست ندارد و موافق طبعش نیست، عصیان ورزد. اگر تصمیم به عصیان گرفت، راههای ابتکار و خلاقیت در برابرش گشوده میشود. در این زندان، افکار زندانیان در جهت عبور از دو مانع بود: نخست، مانع نگهبانان - که اغلبشان بیسواد و مزدور بودند و بیشتر ساده و ساده لوح - و دوم، مانع مأموران امنیتی.
زندانیان معمولاً برای غلبه بر مانع نخست، نقشه میکشیدند و بیشتر هم در این کار توفیق مییافتند. در این زمینه مسائلی به یاد دارم که بیانش خالی از لطف نیست: حرف زدن در داخل یک سلول ـ چنانکه گفتم - ممنوع بود، چه رسد بـه حـرف زدن با زندانیان سایر سلولها. این کاری خطرناک بود، چون از نظـر مأموران اوضاع بازجویی و کسب اطلاعات را به هم میریخت؛ بویژه اگر بازداشتیها متهمان یک پرونده بودند.
با این همه حساسیت، مورس ابزاری برای گفت و شنود میان زندانیان بود. میان من و سلول شهید رجایی، یک سلول فاصله بود. من با سلول مجاور به وسیلهی مورس حرف میزدم، پیام به سلول رجایی میرفت و پاسخ آن برمیگشت. زبان مورس را در این زندان آموختم.
داستان از اینجا شروع شد که دیدم از سلول همسایهام ضرباتی به دیوار میخورد و من معنای آن را نمیفهمیدم. فهمیدم که او از این ضربات، مقصـودی دارد. یک روز داشتم با نگاه، دیوارهای سلول را با دقت نگاه میکردم. این هم کاری است که معمولاً زندانیان میکنند تا خود را با چیز تازهای سرگرم کنند.
از جمله چیزهایی که بر دیوار خواندم، یادگارها و شوخیها و لطیفههای زندانیان بود. همین طور که به دیواری در کنار در سلول - که به زحمت نور به آن میرسید - خیره شده بودم، جدولی از حروف، و علامات رمزی به چشمم خورد، کمکم با زبان جدول آشنا شدم و دیدم که اینها رمزهای مورس است. لذا شروع به آموختن مورس کردم و رفتهرفته مفهوم ضربات همسایه را که بر دیوار میزد، دریافتم.
سپس یک بار هم کوشیدم حتی با کُندی هم که شده، پاسخش را بدهم. همسایه پاسخم را فهمید و خیلی خوشحال شد، گفت و گوی متقابل میان من و او آغاز شد. او با سرعت و مهارت با من حرف میزد و من با درنگ و کُندی پاسخ میدادم. او میکوشید به من کمک کند. همین که یکی دو حرف کلمهای را میشنید، اشاره میکرد که کلمه را فهمیده و به بقیهی حروف نیازی نیست.
به تدریج در زمینهی گفت و شنود با مورس ماهرتر شدم، تا جایی که وقتی مورس میزدم، کسی که با من در سلول بود، متوجه نمیشد که من چه کاری میکنم. به دیوار تکیه میدادم، سرم را به دیوار میچسباندم، دستم را کنار سر میگذاشتم و سپس با انگشت به دیوار میکوبیدم و درعین حال به حالتی عادی با هم سلولی خودم نیز حرف میزدم، بدون آنکه متوجه شود من با همسایهی زندانی خود نیز گفت و گوی مورسی دارم!
او هیچ حرکت غیرعادی از طرف من مشاهده نمیکرد، جز اینکه احساس میکرد قدری تمرکز حواس ندارم؛ و این هم چیزی است که البته در مورد هر فرد زندانی به چشم میخورد. مواردی هم اتفاق افتاده بود که درحالی که من با سایر زندانیان خوابیده بودم، با انگشتهای پا به دیوار میزدم. البته در چنین حالتی که گوش از دیوار دور است، شنیدن دشوار میشود.
📙 خون دلی که لعل شد {خاطرات حضرت آیتالله العظمی سید علی خامنه ای از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی}، گردآورنده: محمد علی آذرشب، مترجم: محمد حسین باتمان غلیچ، ناشر: انتشارات انقلاب اسلامی، ص ۲۴۳ - ۲۴۴
🔰دعای عصر غیبت آقا امام زمان علیه السلام
🔸اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَكَ
🔹 اى خدا تو مرا به خود شناسا كن كه اگر تو شناسايم به خويش نفرمايى رسولت را نخواهم شناخت
🔹اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ
🔸 اى خدا تو رسولت را به من بشناسان و گرنه حجتت را نخواهم شناخت
🔸اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي
🔹 خدايا تو حجتت را به من بشناسان و گرنه از دين خود گمراه خواهم شد
🔹اللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِي مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَ لاَ تُزِغْ قَلْبِي بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنِي
🔸 اى خدا مرا به مرگ جاهليت نميران و از قلبم پس از آنكه مرا هدايت كردى ظلمت گمراهى دور دار
📚 مفاتیح الجنان دعای عصر غیبت
📍 «کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی »
🔗 eitaa.com/adibi_larijani
11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فاصله انسان تا پروردگار، آیتالله عبدالکریم حقشناس
🔹نقاشی شنی پرتره به مناسبت سالروز درگذشت عارف و استاد اخلاق، آیت الله عبدالکریم حق شناس
اثرات گناه.mp3
3.59M
🔊 بیانات مرحوم حضرت آیت اللَّه خوشوقت ره
🔴 #اثرات_گناه
1️⃣ #گرفتاری خود #انسان و سپس گرفتاری #جامعه
2️⃣ #قطع_شدن #باران_رحمت_خدا بر فرد و جامعه
3️⃣ مورد #غضب_خدا قرار گرفتن 4️⃣ که خدا انسان را #رها میکند
📌اگر خودت را، #خانواده ات را، #کشورت را دوست داری، #سلامتی ات، #جوانی ات، #ثروتت را میخواهی #گناه_نکن
🔰کانال رسمی حضرت آیت اللَّه خوشوقت تهرانی (ره)
🆔 @Khoshvaght_ir
⚫️ مراسم عزاداری دهه اول ماه محرم
🔰 سخنران: استاد میرهاشم حسینی
🔸 مداح: حاج علی جهانبخش
🔹از جمعه ۷ مرداد/ به مدت 10 شب
🔹از نماز مغرب
🔹همراه با اقامه نماز جماعت
🕌 مکان: حوزه علمیهآیتاللهمجتهدی(ره)
🔴 مجلس برای خواهران هم برقرار میباشد.
🌐 پخش زنده از صفحه اینستاگرام و آپارات به نشانی Mirhashem_ir
----------
📬 تنها کانال رسمی استاد میرهاشم حسینی
▫️اينستاگرام
https://www.instagram.com/Mirhashem_ir
▫️آپارات
https://www.aparat.com/mirhashem_ir/live
▫️ايتا
https://eitaa.com/Mirhashem_ir
🔸 غلط کرده! پشیمانه! او را به من ببخش! 🔸
🌸 اواخر دهه هشتاد بود. پدر به دعوت سپاه بندر عباس عازم این شهر بودند. تماس گرفتند و با لحن پدرانه گفتند: «در این سفر تنها هستم. راه به رفیق خوش است. با همسرت همراهم می آیی؟»
مشتاقانه پذیرفتم. بیش از ده ساعت در راه بودیم. وقتی رسیدیم ما را در مهمانسرایی خارج از شهر جای دادند. در طبقه سوم یک آپارتمان که آسانسور هم نداشت! یک واحد ما و پدر و واحد روبرو، محافظ و راننده.
آنچنان خسته و کوفته بودم که جلوی تلویزیون دراز افتادم و نای حرکت نداشتم که با جیغ و فریاد همسر چند گز پریدم هوا !!
🌸 بله؛ یک موش چند بند انگشتی سیاه و به غایت زبل که به ثانیه ای از این طرف اتاق به آن طرف می پرید، سر و کله اش پیدا شده بود. ما هم روی مبل ها در حال جیغ و فریاد و پدر هم آرام مشغول خواندن نماز بود. به زحمت با میزبان تماس گرفتم و با حال مضطرب، تقاضای چسب موش کردم. خیلی طولی نکشید که یک سرباز، یک چسب موش و تعدادی کارتن آورد. کارتن ها را خوب با چسب ها آغشته کردم و جلوی ورودی های متعدد قرار دادم.
🌸 پدر که گویا این روش صید را نمی دانست، به دقت به اعمال من نگاه می کرد. در کمتر از ده دقیقه، موش در چسب افتاد و من با خوشحالی فریاد پیروزی سردادم. پدر متوجه شد، نگاهی به موش کرد که با آن جثه کوچک چگونه جیغ می زند و در تقلای بیرون آمدن از چسب هاست. یک آن دیدم حالشان متحول شد و با اضطراب فریاد زدند «علی جان رحم کن! غلط کرده! پشیمانه! تنبیه شد. او را به من ببخش! گناه داره».
من حیرت زده شدم. خودشان کارتن چسب و موش را از من گرفتند و با پای برهنه سراسیمه سه طبقه را پایین رفتند و وارد محوطه اطراف شدند. با کاغذی سعی در جدا کردن موش از کارتن می کردند که البته کار ساده ای نبود.
🌸 در وقت برگشتن به ایشان گفتم چه شد؟ کمی با تندی گفتند: «او را زنده گرفتی. چگونه صدای جیغش را می شنیدی و بی تفاوت بودی؟! با اسیر اینگونه تا می کنند (رفتار می کنند) ؟
(خاطره ی دکتر علی حائری شیرازی از پدر)
@haerishirazi
هدایت شده از KHAMENEI.IR
-1742397696_291160481.mp3
14.27M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور
📥 khl.ink/f/50688
💻 Farsi.Khamenei.ir