صبح پنجشنبه یه جنب و جوش زیبایی تو کربلا هست،
همه حرم رو آماده میکنن
میگن صاحب این خونه مهمون داره
میگن مهمونش کیه؟!
میگن امشب مادرش میاد کربلا...
بی بی که میاد از اول شب هی با مشت میزنه تو سینش میگه،
ولدی قتلوک و ما عرفوک!!!💔
دلها را ببریم کربلا ، حرم سید الشهدا ، برای حسین گریه کنیم (یاد امام ، شهدا، اموات فیض ببرند )
به یاد آن ساعتی که عمه سادات زینب آمد قتلگاه صدازد: برادر می خواهم😢😭
صورتت را ببوسم اما سر در بدن نداری ، یک وقت دختر علی خم شد لبها را گذاشت بر رگهای بریده با سوز دل حسین را صدا زد ،
همین طور که با بدن برادر حرف می زد ، سکینه ناز دانه آمد جلوی عمه ، دید عمه اش یک بدن بی سر را بغل گرفته دارد گفتگو میکند
تا این منظره را دید صدا زد : «عَمِّتی هذا نَعشُ مَن ؟» این بدن کیه داری با او حرف می زنی ؟ فرمود :(نَعشُ اَبیکِ الحسین)