eitaa logo
تاریخاتور
19.1هزار دنبال‌کننده
602 عکس
42 ویدیو
1 فایل
سه سوته تاریخ رو میلقمونیم... https://t.me/HS_Land https://eitaa.com/Hs_Land ارتباط با ادمین @AdminTarikhator تعرفه تبلیغات: @TablighTarikhator
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹قسمت هجدهم داستان جگر سوز نبرد رستم و سهراب
🔹گردآفرید که سهراب رو ایستگاه کرده بود یه کار دیگه هم کرد و این که دل سهراب رو هم برد ! 🔹سهراب وسط میدان جنگ ،عاشق شده بود که با تشر یکی از همراهان بیخیال شد و تمرکز کرد رو ی جنگ ! 🔹کژدهم (فرمانده دژ مرزی ایران )بعد از شکست دخترش از سهراب ، فهمید که بزودی تورانیان حمله میکنن و بهمین خاطر به کیکاووس نامه نوشت که اوضاع خیطه و دژ بزودی سقوط میکنه و هر چه زودتر اعلام اماده باش کن ! 🔹پیام که به‌ کیکاووس رسید ، " پهلوان گیو " رو فراخواند و بهش گفت بشمار سه! برو سیستان و رستم رو به خط کن که جنگ سختی پیش رو هست ! 🔹گیو دو سه روزی به اصرار رستم در سیستان ماند و هرچی به رستم میگفت بریم ، رستم معطل میکرد ک زده بود تو فاز ییخیالی ! 🔹بالاخره بعد چند روز تاخیر، رستم و گیو به دربار کیکاووس رسیدن !!! 🔹کیکاووس با اخم و تَخم و با داد وبیداد به رستم گفت چرا اینقدر دیر آمدی و این حرفا وستم هم شروع کرد به دری وری گفتن ! 🔹کیکاووس به طوس دستور داد که دست و پای رستم رو ببند و گردنش رو بزن ! 🔹رستم هم با یه فن کمر ، طوس رو ضربه کرد و شروع کرد بد وبیراه به کیکاووس، که تو پادشاه بی خرد و ....!!! اگه من تو رو از دست دیو مازندران نجات نمیدادم کی میخواست تو رو جمع کنه و ...! 🔹اوضاع بهم ریخته بود و دو طرف آمپر زدن ! 🔹بزرگان دربار، از پهلوان گودرز خواستند یه جوری این دوتا رو آشتی بده که دشمن ، پشت دروازه های شهره! 🔹دعوای رستم و کیکاووس با ریش سفيدي پهلوان گودرز ختم به خیر میشه و بعدش رستم یه لشکر مجهز ، برای نبرد با سهراب آماده میکنه !!!
🔹 لشکر ایران و توران بعد چند روز بیابان گردی ، با هم شاخ به شاخ میشن ! 🔹روز اول جنگ خبری نبود! 🔹شب اول ، رستم که از سهراب ، کلی تعریف شنیده بود لباس تورانیان رو می پوشه و میره تو لشکرشون ! 🔹رستم از دور چند نفر رو میبینه که از میان آن ها فقط "ژنده رزم " برادر تهمینه رو میشناسه که تو عروسیشون مجلس گرم کن بوده و بندری میزده !!! ولی بقیه رو که سهراب و بارمان و ... بودن رو نمیشناسه!!! 🔹رستم از دور سهراب رو که میبینه ، مهرش به دلش میشینه و با چشماش با این پسر قوی هیکل بازی میکنه و ازش دل نمیکنه ! 🔹تو دلش میگفت این بچه چقدر آشناهه! چرا نمیتونم ازش دل بکنم ! 🔹این وسط ژنده رزم میره که یه دور بزنه ، یه سیاهی (رستم) میبینه و نمیشناسه و باهاش درگیر میشه و رستم با یه مشت، برادر خانومش رو افقی میکنه ! 🔹سهراب با مرگ دایی، اعصابش خطخطی میشه ، چون ژنده رزم تنها کسی بود که رستم رو می‌شناخت و می‌توانست این دوتا رو بهم لینک کنه! 🔹صبح روز جنگ، سهراب رفت رو بلندی رو به سپاه ایران و دستور داد " هژیر " رو که قبلا دستگیر کرده بودند بیارند و بهش گفت اگه رستم رو نشون بدی آزادت میکنم ! 🔹هژیر برای این که به ایران و رستم خیانت نکنه، سهراب رو پیچوند و گفت که رستم نیومده !!! 🔹سهراب گفت مگه میشه ، جنگ به این بزرگی ، رستم نیاد!!! و هژیر رو شوتش کرد تو گونی !
🔹سهراب که دید آمار رستم در نمیاد، دستور حمله به سپاه ایران رو داد ! 🔹تورانیان با دستور سهراب ، به ایرانیا حمله میکنن و یه گرد و خاک حسابی به پا میکنن و کلی ادم این وسط داشت کشته می شد که رستم از خیمه گاهش بیرون زد و گفت چه خبرتونه و گنده تون کیه ؟!! 🔹بعد که فهمید سهراب ، فرمانده شونه گفت بچه جان بیخیال کشتن ملت بشو و اگه جیگر داری بیا نبرد تن به تن!!! 🔹یه مقدار هم کَل کَل کردن و رفتند یه گوشه ی میدان برای نبردی تاریخی !!! 🔹اولش با شمشیر و گرز و نیزه به جان هم افتادن و تو سر و کله هم زدن !!! 🔹وسط جنگ ، سهراب هی گیر میداد به رستم که بگو اسمت چیه؟! تو رستمی؟! هی می پرسید و رستم هم دایورت میکرد ! 🔹بعد کمی استراحت، دو پهلوان دوباره به جان هم افتادند و باز حریف هم نشدن و به نفس نفس زدن افتادن !!! 🔹خلاصه این که توافق کردن که برن استراحت و فرداشب با هم بجنگند! 🔹شب رستم پیش برادرش رفت و کلی وصیت و این حرفا که من حریف این بچه نمیشم و وقتی کشته شدم به بابا و مامان سلام برسون ! 🔹اون طرف سهراب با هامان و بارمان، چک و پر میزد ! هی می پرسید این پیری، بابام رستم نیست ؟! اون دوتا هم که مزدور افراسیاب بودن میزدن زیرش ! 🔹فردا صبح ، دو پهلوان دوباره آماده مبارزه شدند ! 🔹سهراب گفت اگه رستم هستی بگو تا بیخیال نبرد بشم! 🔹رستم هم هیچی گردن نمی گرفت و طبق معمول دایورت !
🔹با طلوع آفتاب دو پهلوان دوباره به جان هم افتادن و این دفعه سهراب ، با یه زیرانداز رستم رو کشید بالا و پشتش رو زد به خاک و خنجر رو درآورد!!! 🔹رستم یه نقشه کشید و یه حیله به کار برد و گفت رسم ما این نیست که دفعه اول پهلوان مغلوب رو بکشند! سهراب هم ساده !!! گفت باشه ! 🔹شب شد و دوباره هر دوتا رفتن لالا ! 🔹هومان به سهراب گفت چرا رستم رو وقتی زدی زمین نکشتی ؟! سهراب قضیه رو گفت ! هومان گفت پیرمرد سرت کلاه گذاشته !!! 🔹صبح روز بعد ، دو پهلوان مجددا با هم گلاویز شدن و سهراب هم ی مقدار شل کرده بود (مهر و محبت رستم تو دلش بود ) ولی رستم با قدرت آمده بود و بعد دو سه تا زیر گیری ، سهراب رو به زمین زد و خنجر روفرو کرد تو قلب پسر !😢 🔹سهراب که نفس آخر رو می‌کشید به رستم گفت هرجا بری پدرم رستم میزنه ، جِرواجِرت میکنه !!! بعد علامت روی بازو رو نشون داد! 🔹رستم علامت خودش رو که به تهمینه داده بود رو بازوی سهراب دید خشکش زد !!! 🔹رستم مُرد و زنده شد ! داشت دیوانه میشد!!! خاک می‌ریخت رو سرش و ناله میکرد ! 🔹خواست خودش رو بکشه ، یاران نگذاشتن! 🔹یارانش بهش گفتن یکی رو بفرست نزد کیکاووس تا نوشدارو رو ازش بگیری !!!
🔹پهلوان گودرز رفت پیش کیکاووس گفت نوشدارو رو بده !!! کیکاووس نامرد گفت سهراب میخواست منو بکشه و اگه زنده بشه پدر و پسر ، با هم ترتیب من رو میدن !!! 🔹نامرد ، نوش دارو رو نداد ! بی وجدان ! 🔹گودرز هم که حرص می‌خورد دست خالی و عصبانی برگشت ! 🔹رستم ، خودش آمد که بره از کیکاووس، نوشدارو رو بگیره که صدای گریه و زاری آمد و الفاتحه ! 🔹حالا رستم بجای نوش دارو باید فکر کفن و دفن باشه ! 🔹رستم دیگه رستم نشد ! 🔹جنازه سهراب رو بردن سیستان و زال و رودابه هم آمدن استقبال ! سیستان عزاکده شد ! 🔹در سمنگان هم وقتی تهمینه خبر مرگ سهراب را شنید از غصه دق کرد و الفاتحه !!! 🔹این بود خلاصه داستان غم انگیز و تلخ ، رستم و سهراب ! 🔹 فردوسی خداییامرز ! دمش گرم حاجی !!!! تو قصه رستم و سهراب ، سنگین ظاهر شد و دل یه ملت رو پاره کرد !😢 پدر صلواتی ! یه کمی شل میکردی، خبری نبود !
🔹شاه عباس که با کمک قزلباش ها روی کار آمد ، وقتی دید این جماعت حرف گوش کن نیستن و کانگستر بازی درمیارن ، همه شون رو از ریشه قیچی کرد و خیال خودش و یه مملکت رو راحت کرد ! حاجی بعد پوکوندن قزلباشا، یه لشکر جدید درست کرد ؛ بنام شاهسون ها !!! ازون به بعد کسی تو شرق و غرب آسیا و اروپا حریف شاه عباس ، نشد که نشد !!! به این میگن انقلاب در انقلاب ! قبلا مفصل ، شاه عباس رو گفتیم 👇 https://eitaa.com/Hs_Land/858
🔹فکر میکنید دنیا ، دقیقا در روز بعثت پیامبر چه شکلی بود !!!؟ جنگ های۲۵ساله ایران و روم ، دو ابرقدرت دنیا ، چندسالی بود شروع شده بود ! ساسانیان در ۲۵ سال آخر ،۱۳ پادشاه عوض کرده بودند! اقوام بربر پایشان به اروپا رسیده بود و چپ و راست ، در دل اروپا ویراژ میدادند و خون می‌ریختند و خون میخوردن! چین درگیر جنگ های داخلی بود ! اعراب هم در بیابان های بی آب و علف حجاز ، در جهالت بدوی خود شیرجه میزدن و سر نخواستنشان دعوت بود !!! شش قرن از ظهور مسیح وبشارتش که «ملکوت خدا نزدیک است » گذشته بود ! ۱۲ قرن هم از ماجرای شاهزاده ای که بیخیال قدرت و ثروت شده بود تا به رستگاری برسد و بودا شود هم گذشته بود ! و قرن ها از ظهور موسی و ابراهیم خلیل و ....! و اینجا بود که پیامبر آخرالزمان مبعوث شد❤️
🔹 جمعه قسمت سیزدهم نفوذ در دربار هخامنشیان😡
😳 هیچی در دنیا اتفاقی نیست، فقط نمی‌توانیم ثابت کنیم !!! 🌑 حاجی فردوسی واقعا حکیم بودن! مثلا خ جالبه «فریدون » کسی که قراره حکومت شیطانی ضحاک رو از بین ببره در دامنه کوه های البرز ، پرورش پیدا می‌کنه !!! 🔹و یا فریدون بعد پیروزی بر ضحاک ، میخواست او را بکشه ولی نتوانست چون توسط شیاطین محافظت می شدند و در نهایت اونو در « دماوند کوه » در بند کرد تا روز موعود 🤔!!! ( تو دماوند مگه چه خبره که حاجی گیر داد بهش ! ) 🔹یا این که رستم در جواب تجاوز اهالی هاماوران ( اعراب ) به ایران ، کل منطقه خاورمیانه رو تصرف می‌کنه و یه پا سردار مقاومتی میشه برا خودش !!! رستمی که نگهبان ایران زمین بود و در سیستان می زیسته!!! جنوب شرق ایران ( کرمان👉 و سیستان و ...) 🔹یا این که فریدون برای ازدواج سه پسرش کل دنیا رو سرچ می‌کنه و بهترین دختران رو در یمن پیدا می‌کنه ! 🔹یا چرا دوست داشته ما با بچه های افغانی لینک باشیم و دوست و داداچی ! 🔹و یا چرا با تورانیان اینقدر بد بوده !!! تورانیان الان کیا هستن که رو مخ ایرانیا هستن ؟! 🔹به نظر شما فردوسی چی میخواد بگه !؟ یا چی میدونسته ؟! حاجی به کجا وصل بوده ؟! 🔴حتما بخونید ! حتما ! ما خلاصه و با مزه ش میکنیم که دستتون بیاد حاجی چی می‌گفته ولی رو ریل که افتادید حتما اصل رو بخونید !
🔹بعد مهار پر تنش فتنه اصحاب جمل، به امام گفتم؛ « کاش برادرم بود و در پیروزی شما شریک بود ! » نگاهم کرد و پرسید: آیا دل برادرت با ما بود ؟! گفتم : آره آقاجان ! خیلی عاشق شماست! امام مکثی کرد و نه تنها به اون مرد ، بلکه به همه فرزندانش تا روز قیامت، فرمود : «برادرت با ما بود ، نه تنها او بلکه همه کسانی که در دل تاریخ با ما هم آرمانند ! و هنوز متولد نشده اند در رحم مادران و صلب پدران ! در این نبرد با ما بودند! امام، انگاری که منتظر همه عاشقانش در دل تاریخ بود ادامه داد؛ « آن ها خواهند آمد!!! و دین به واسطه آن ها محکم خواهد شد !!! »❤️ خطبه۱۲
🔹سه چهار ساله بود باباش رو کشتند و با برادر و ننه ش تبعید شد ! تا آمد از آب و گل در بیاد برادرش رو هم کشتند !!! خودش ماند و ننه ش ! ننه ش وقتی دید قانون اول و آخر دنیا بزن بزنه ، تنها پسرش رو فرستاد معبد شائولین لاهیجان 😳 هفت سال دوره های کوهستان و جنگل و کماندو بازی ، ازش یک چریک شش دانگ ساخت تا بنیان گذار یکی از مقتدرترین سلسله های ایرانی بنام صفویان شود !