😳 من و #حاج_محمد_و_روبرتو باجو و فینال ۹۴
🔻بر اساس خاطره ای واقعی از یک فرزند شهید
فردای آن روز- همان روزی که روبرتو باجو در دراماتیکترین صحنهی تمام فوتبال، توپ را شوت کرد آسمان!(فینال جام جهانی 1994 ) رفتم بازار تجریش و یک تیشرت خریدم که جلویش عکسی بزرگ از بودای کوچک ( روبرتو باجو) بود! و آنقدر این تیشرت را دوست داشتم که همانجا در مغازهی کالای ورزشی بازار تجریش، پوشیدمش! بعد هم رفتم سلمونی! واقعا میخواستم موهایم را مدل باجویی کوتاه کنم؛ دم اسبی! به صاحب سلمونی گفتم: «روبرتو باجو را میشناسی؟!» گفت: «نه!» دوباره گفتم: «حالا که روبرتو باجو را نمیشناسی، خوب به عکس تیشرت من نگاه کن! موهایم را همین مدلی میخواهم بزنی!» درآمد: «دم اسبی؟!» گفتم: «بله! دم اسبی! اما خیلی هم دیگر خفن نباشد! موهای پشت سرم چند سانت است؟!» گفت: «حدودا 10 سانتی باید باشد!»
خلاصه ، با روبرتو باجوییترین شکل ممکن از سلمونی زدم بیرون و رفتم پاساژ قائم که در عرض نیمساعت، موفق شدم مخ 5 تا دختر را بزنم که از این بین 3 تا هم شماره دادند! !!!
خسته و کوفته سوار مینیبوس تجریش-مینیسیتی شدم! دم اذان، رسید! رفتم مسجد امام حسن که یکی از همسایهها که پای ثابت مسجد بود و از سرداران سپاه، جلویم را گرفت؛ «این چه تیپی است؟! این چه لباسی است؟! این چه مدل مویی است؟! خجالت بکش جوان! ما همسن و سال تو بودیم، یک پایمان جبهه بود! اصلا آدم، اینجوری میآید خانهی خدا؟! ناسلامتی فرزند شهید هم هستی! حرمت ما را نگه نمیداری، اقلا حرمت پدرت را نگه دار! اینجا که شهرک غرب که نیست!» و الیآخر! خواستم مسجد را بیخیال شوم که دیدم بدجوری چیز دارم! اما قبل از دستشویی، رفتم و از لوازمالتحریر زیر مسجد- که از دوستانم بود- یک ماژیک قرمز خریدم! «لعنت به هر چی سپاه و سپاهی» دق دلی من بود که بعد از چیزم، خالی شد پشت در مستراح مسجد! یک فحش هم مخصوص آن سردار نوشتم که حالا بماند! «کاف» غلیظی داشت! کلی سبک شدم و از دستشویی آمدم بیرون که ناگهان «حاجممد» را دیدم که داشت وضو میگرفت! حاجمحمد ناظری! به اسباب مختلف، از دوستان بابااکبر بود؛ فوتبال، سینما جی، انقلاب، محله، مسجد و چه و چه!
از همان آینهی بالای روشویی، مرا دید و اگر چه فکر میکنم اول من ایشان را دیدم اما خوب یادم هست که اول ایشان به من سلام داد! از همان سلامهای بلند و با مرام که مخصوص اهل معرفت است! همالان رفتم در حس! لعنتی چه بغضی گرفته گلویم را! یادش بهخیر! با همان بر و روی خیس، بغلم کرد و خوب یادم هست که بوسهای هم به پیشانیام زد؛ «بهبه! چه تیشرت خوشگلی! دیدی پنالتی را کجا زد لامصب؟! اکبر اما عاشق بکنبائر بود و مرتب، ادایش را درمیآورد! زود باش که لااقل به نماز دوم برسیم!» مجددا القصه! قصه را از سیر تا پیاز برایش شرح دادم! و حتی شاهکار پشت در مستراح را! غش کرد از خنده، وقتی نوشتهها را دید! «لعنت به هر چی سپاه و سپاهی» را خودم همان جا پاک کردم و یکی هم به این دلیل که هنگام نوشتن، اصلا حواسم به این نبود که یکی مثل حاجممد هم سپاهی است! فحش کافدار را اما خود حاجممد گفت پاک کنم؛ «دز فحشش را کم کن و الباقی جمله را بگذار بماند!» از حاجممد خجالت کشیدم و کل جمله را پاک کردم! نمیدانستم ویراستاری هم بلد است! ویرایش بیشترش اما وقتی بود که با هم رفتیم نمازخانهی مسجد! بعد از نماز، رفت سراغ آن سردار! صدالبته خود حاجممد هم سردار بود؛ «فلانی! تو همسن این بچه بودی، جبهه بودی؟! تا پایین شانههایت، زلف آویزان نکرده بودی عین هیپیها؟! پدر حسین را به رخش میکشی؟! اگر بفهمی پدر شهیدش در جوانی با شلوارک لی میرفت کلکچال، چی؟! خیلی زور در بازوهایت قلمبه کرده، با من مچ بینداز! این بچه، فردا هم با همین تیشرت و همین مدل مو، اگر باز هم خواست به مسجد بیاید، میآید! نه به من ربطی دارد و نه به تو! سپاه به ادا نیست!»
😢 الان دیگر دارم گریه میکنم! هست هنوز صدای مردانگی حاجممد در گوشم! همان حاجممد که روز تشییع پیکرش، همهجور تیپی را میدیدی!
@Hs_Land
🔹قبلا گفتیم که جنگ ایران و توران شروع شده بود و در حالی که سام نریمان فوت کرد و زال درگیر مراسم ختم و دفن بود !
🔹زال میدونست تنها پهلوانی که می تواند به ایران کمک کند «قارن کاوه» بود و بهش پیغام داد که تیمت رو جمع کن و برو به میدان ! قارن هم لبیک میگه و با بر و بچ میزنه به میدان جنگ !
استارت جنگ با نبرد تن به تن شروع میشه ! یه هیکل نخراش به اسم « بارمان» از تورانیان ، هماورد طلب میکنه و این وسط فقط قباد برادر قارن کاوه داوطلب میشه ، ولی کشته میشه و قارن خ خشمناک فرمان حمله به تورانیان رو میده !!!
🔹اولش ایرانیا کولاک میکنند و حتی قارن میره که افراسیاب رو قیمه کنه ولی افراسیاب با دوز و کلک در میره و جنگ رو فرسایشی میکنه ! جنگ طولانی شد و دوطرف کشته های فراوانی میدن !
🔹نوذر هم با دو پسرش میرن وسط جنگ !!!( تو اینجا چیکار میکنی آقای پادشاه)
نوذر وسط جنگ دل میزنه و میگه که اگر افراسیاب ما رو شکست بده به شهر استخر میره و زنان و بچه ها و حرمسرای ما رو به اسارت می بره و برای ما افت داره ! به خاطر همین به پسرا دستور میده شهر« استخر » رو خالی کنند و به البرزکوه ببرند!!!
🔹در ادامه جنگ ، «قارن »، بارمان رو یه گوشه ای گیر میاره و کلکش رو میکنه و انتقام داداشی رو میگیره ! ولی یه سوتی میده ( قارن ) و لشکر رو میکشه به سمت شهر استخر و نوذر وسط جنگ تنها میشه و افراسیاب با یک حرکت سرخپوستی نوذر شاه رو به اسیری میگیره !
🔹افراسیاب که باد افتاد تو دماغش هوس فتح سیستان میکنه و زال هم که خالی کرده بود (برا مراسم سام نریمان رفت ) ! لشکر توران مح میکنند به سمت سیستان ! دل مهراب (حاکم سیستان ) با دیدن لشکر افراسیاب خالی شد ولی یه خورده مغزش رو به کار میبره و کِش میده تا زال برسه ! زال هم خودش رو میرسونه و با یک حرکت خفن سپاه تورانیان رو ناکام میکنه و همه شون رو شوت میکنه به سمت افراسیاب !
🔹افراسیاب وقتی خبر شکست در سیستان رو میشنوه وحشی میشه و میزنه "نوذر " شاه ایران رو گردن میزنه !
زال هم که خبر قتل شاه رو میشنوه به سمت مقر افراسیاب میره تا بترکونه ! زال که به مقر افراسیاب میرسه ( افراسیاب در حال ویراژدادن در ایران بود و اونجا نبود ) اغریرث (برادر افراسیاب ) عقب نشینی میکنه ( مرام خرج میکنه و اسیران ایرانی رو نمیکشه )و زال هم سر میرسه اسرای ایرانی رو ازاد میکنه !
🔹افراسیاب خبر شُل کردن اغریرث رو که میشنوه دوباره قاط میزنه و داداشی رو گیر میاره و با شمشیر از وسط نصف میکنه !
🔹در ایران بی شاه هم ، بزرگان مملکت پیش زال میرن و با هم برای انتخاب شاه ،به شور مینشینند ! به زال میگن پسران نوذر بی خاصیتن و عرضه ی پادشاهی ندارن و باید به دنبال یه ادم درست و درمان باشیم ! خلاصه یه پیرمردخردمند رو انتخاب میکنند به نام " زو " از نسل فریدون !
🔹ازون طرف جنگ ایران و توران به درازا کشید و سربازا هم کم کم شل کردند ! قحطی و خشکسالی شروع شد و اوضاع خ خیط شده بود !
بعد از روزها و ماه ها جنگ بالاخره دو طرف از خر شیطون میکشن پایین و صلح میکنند و میرن سر زندگی خودشون در حالی که مرز تکانی نخورد و برگشت به همان وضعیت قبلی ولی با کشته های فراوان و قحطی و خشکسالی !!!!!!!
🔻....سه سوته تاریخ رو می لقمونیم...
@Hs_Land
#امام_کاظم
#رییسعلی_دلواری
#خواجه_نظام_الملک
#قاجار
#راه_آهن
#خواجه_نظام_الملک
#نبرد_ماراتن
#جنگ_ترموپیل
#جنگ_پلاتیا
#صلیب_مقدس
#میرزای_رضای_کرمانی
#فیدل_کاسترو
#شاه_اسماعیل_صفوی
#جنگ_چالدران
#ناو_هواپیمابر_آبراهام_لینکلن
#نبرد_استالینگراد
#قلعه_خیبر
#خواجه_نصیر_طوسی
#یزدگرد_سوم
#صدر_اعظم_کلنگی
#جنگ_جهانی_اول
#هیتلر
#خسروپرویز
#اشکانیان
#میرزا_کوچک_جنگلی
#ناپلئون
#چرچیل
#شاهنامه
#امام
#دکترین_ترومن
#تایتانیک
#الجایتوی_مغول
#مادرعراق
تاریخاتور
#امام_کاظم #رییسعلی_دلواری #خواجه_نظام_الملک #قاجار #راه_آهن #خواجه_نظام_الملک #نبرد_ماراتن #جنگ_ترم
👆روی هر هشتگ بزنید موضوع برای خواندن دستتون میاد 😁
هدایت شده از کاتورلند🙃 CatoorLand
🔹فقط یک عرب بود که سر خم نکرد
🔹کمال شرف
🔹کاتورلند؛ پایگاه نشر کاریکاتورهای روز جهان⇩
@CatoorLand
🔹۱۵۸۷ میلادی ، مملکت رو هوا بود!
ازبک ها ، شرق ایران را غُرُق کرده بودن !
عثمانی ها هم در غرب ایران ویراژ میدادند و با شهرهای ایرانی یه قل دوقل ، بازی میکردند!
در داخل ، قزلباش ها برای قدرت تو سر و کله هم میزدند و پادشاه کور ایران ( محمدخدابنده ) تقریبا هیچ کاره بود و « خیرالنسا بیگم » ننه شاه عباس تقریبا همه کاره دربار بود و همین باعث شد جیغ قزلباش ها دربیاد و در یک حرکت ددمنشانه ننه ی عباس رو خفه کنند و الفاتحه !
🔹وسط این همه بدبختی و فلاکت و مافیا بازی ، «مرشدقلی خان» یکی از رهبران قزلباش ، زیر بغل عباس هفده ساله رو میگیره و عباس ، پنجمین شاه سلسله صفویان لقب میگیره و ازونجایی که هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمیگیره ، مرشد قلی همه کاره مملکت میشه و پست های دولتی رو بین بچه محلا و رفقا تقسیم میکنه!
🔹بعد یه مدت ازبک ها تیز میکنند برا هرات ! شاه عباس هم که میبینه « مرشد قلی » خیلی رو مُخه ، بهش میگه برو هرات رو آزاد کنه ولی مرشد قلی جاخالی میده و هرات با آدماش به چوخ میرن و شاه عباس قاط میزنه و مرشد قلی رو میکشه و دیگه خودش همه کاره مملکت میشه !
🔹شاه عباس برا این که انحصار قدرت قزلباش ها رو کم کنه ارتش ملی رو راه میندازه و یه تیپ کماندویی هم با ترکیب ارمنی ها و گرجی ها درست میکنه با تقلید از #ینی_چری های عثمانی ، اسمشون رو هم میذاره شاهسون ( شاه دوست )
🔹خیالش که از ارتش و مملکت و قزلباش ها جمع شد با عثمانی ها صلح کرد و رفت به جنگ ازبک ها و حسابی همه شون رو جِررررررر داد و تمام مناطق شرقی ایران رو پس گرفت و خراسان و مرو رو برگرداند!
🔹حالا نوبتی هم که باشه نوبت عثمانیا بود و شاه عباس سرِ لشگر رو کج کرد به سمت غرب ایران !
۱۶۰۴ میلادی در ارومیه سپاه ایران و عثمانی شاخ به شاخ شدند و به نیت پاره کردن همدیگه به جان هم افتادند و در حالی که همه جوره از نظر نیرو و سلاح عثمانی ها چاق و چله تر بودند ، بر و بچ ایرانی با یک ترفند و تاکتیک خفن ، چقتل اوغلو که فرمانده سپاه عثمانی بود رو ترکوندن و با شکست عثمانی ها تبریز و کردستان و عراق ، به وطن برگشتند!
🔹عثمانی ها که در نبرد ارومیه گند زدند چهارده سال بعد ، سلطان ( عثمان دوم) سپاه پنجاه هزار نفری به فرماندهی خلیل پاشا رو به سمت تبریز فرستاد !
حاکم تبریز در یک حرکت جالب ، مسیر وان تا تبریز رو به آتیش کشید تا این که سپاه عثمانی به کمبود آذوقه بخورند و بعدش انتظار کشید تا شاه عباس کمکی ها رو بفرسته و حاجی هم کمکیا رو میفرسته و در دشت سراب، طومار عثمانی ها رو دوباره می پیچونه !
🔹شاه عباس در حرکت بعدی به قندهار تارگت میزنه و این شهر رو از هندیان پس میگیره !
🔹ژانویه ۱۶۲۲ ، شاه عباس گیر میده به امامقلی خان ( حاکم فارس) و اون هم از ترس غضب شاه عباس با انگلیسیا میبنده و برا پاچه خواری شاه عباس ، با هم به پرتغالیا که تو جزیره هرمز جاخوش کرده بودند حمله میکنن و از خلیج فارس شوتینگشون میکنند!
🔹۱۶۲۵ میلادی ، مراد چهارم(پادشاه عثمانی) دوباره باد افتاد تو کله ش و وزیر ش رو برای فتح عراق هَندِل میکنه بغداد و هفت ماه این شهر رو محاصره میکنن . اما شاه عباس با یه سپاه بزرگ سر میرسه و ارتش عثمانی ها رو آش و لاش میکنه و بسته بندیشون میکنه به سمت ترکیه امروزی!!!
🔹شآه عباس غیر از جنگ کارهای دیگه ای هم بلد بود مثلا پایتخت رو از قزوین به اصفهان انتقال داد و کلی عمارت درست کرد از کاخ و بازار و عالی قاپو و کاروانسرا و مسجد بگیر تا ساخت کارخانجات تسلیحات سازی!!! و با اروپایی ها داداچی شد و باهاشون خط ترانزینت راه انداخت و حتی با اریک سوم پادشاه اسپانیا زد تو کار نقل و نبات !
🔹 یکی دیگه از کارای قشنگ شاه عباس ، همه دانشمندا از ملاصدرا تا شیخ بهایی را در اصفهان جمع کرد و بازار علم و دانش رو حسابی رونق داد !
🔹البته حاجی بعضی از کارها رو لج و لجبازی با عثمانی ها انجام داد مثلا عالی قاپو رو در مقابل عمارت عالی عثمانی درست کرد و یا بستن مرز ترانزیتی غرب کشور و حتی ارتباطش با اروپایی ها بیشتر برا زدن برجک عثمانیا بود !
🔹کُلُهم حاجی به دنیا آمد برای رو کم کنی عثمانی های از دماغ فیل افتاده و بلایی که سر بچه محلای عردوغان آورد هنوز جای بخیه ش مونده !!!!
🔹 البته آخرای عمرش گند زد به همه چی !!!
یکی از پسرانش رو کشت ، دو تا دیگه رو کور کرد ! ملاصدرا رو تبعید کرد ، فرماندهان و حاکمان لایق رو کشت و وقتی هم کفن پیچ شد به جز یک نوه دست و پا چلفتی (شاهصفی) کسی نبود که تاج و تخت رو به ارث ببره و ....
🔻....سه سوته تاریخ رو می لقمونیم...
@Hs_Land