eitaa logo
ایھام ؛
84 دنبال‌کننده
23 عکس
0 ویدیو
0 فایل
تو را باید در دل خاطرات بیابم . 🪔 ؛ اسیرِ خاطرات مهاجِر به دیار گذشته‌ها - https://daigo.ir/secret/379747823
مشاهده در ایتا
دانلود
میرم غرق بشم تو لباسا و وسایلای بابام خداحافظ لحظه حال و سلام بر خاطراتِ نمناک از اشک و بغض'
نهالِ بُغضی در گلویم کاشته‌اند که تا بهار نیاید شکوفه‌ی اَشک نمی‌دهد ؛
تا چشم کار میکند جای تو خالیست ..
چه پدر دختریِ کوتاهی باهم داشتیم بابا
+ از کوچه‌ای عبور میکرد؛ کودکی را دید که سر به دیوار گذاشته بود، و گریه میکرد! نزدیک رفت، کودک را روی دامن نشاند، و اشک‌هایش را پاک کرد. علت گریه ی بچه را پرسید؛ کودک گفت: بچه‌های اینجا مرا از بازی طرد می‌کنند و میگویند: چون پدر نداری ما با تو همبازی نمیشویم... اشک از چشمان مولا جاری شد؛ مقداری اشرفی به کودک داد، و فرمود: برو با بچه ها همبازی شو و اگر گفتند پدر نداری؛ بگو بابای من علی‌بن‌ابی‌طالب‌ است... | کتاب‌امیرالمومنین،ص۱۲۷ - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 🩸: ))
دیدن یک مکان یادآوریه یک زمان حس کردن یک عطر شنیدن یک اسم مشابه [یادآوریه یک خاطره]، ناخودآگاه تو فکر فرو رفتن، بی دلیل بغض کردن، نمناک شدن یهوییه چشم‌ها، بُهت، منتظر بودن، مشغول کردن فکر و ذهن، احساس تُهی بودن، نیازمند تنهایی و در عین حال تنها نبودن؛ حال و احوال این روزها ..
- سحر غمگینِ خونه‌ی آقاجون🪔.
امشب تولد اولین نوه‌ی خانوادست، حُسنایی که من باهاش طعم خاله بودن رو چشیدم دختری که چشمای رنگیِ بابا رو به ارث برده که اتفاقا روزه‌ اولیه، ولی من یادم نبود هیچوقت نمیشد تولد عزیزامو یادم بره اما مثل اینکه اینبار خیلی دیگه تو گذشته ها فرو رفتم و از روزهای تقویم خیلی عقب موندم ؛
-4_5823510521302748747.mp3
زمان: حجم: 14.3M
قرارِ پنجشنبه ها ..
بابا هر پنجشنبه شب مینشست سر سجّاده قرآن و باز میکرد و سوره واقعه رو میخوند به ماهم میگفت بخونید، یکی درمیون سعی میکردم بخونم ولی از بعد بابا روزای هفته رو میگذرونم به امیدِ رسیدن به پنجشنبه، شب که میشه میرم سجادشو پهن می‌کنم قرآنِ قدیمیشو برمیدارم و سوره واقعه رو به یاد بابا قرائت می‌کنم ..
شماهم اگر دوست دارین بخونید به یاد هرکی که دوستش دارین .