بهخاطر چشمام، کارم به جایی رسیده، که وقتی میخوام مامان و تهدید کنم، میگم یا فردا میریم عینک میگیریم، یا بلند میشم، میشینما!
هدایت شده از | دفترچهیادداشت |
Sajad Afsharian/Hossein Farhadi4_5859347681175930345.mp3
زمان:
حجم:
5.4M
- No Caption
من مطمئنم منو از یتیمخونه آوردن. وگرنه الان باید تو چشمپزشکی میبودیم نه بازار.
دکتری که وقتی مامانت بعد پنج دقیقه میگه "آقای دکتر همش بهخاطر گوشیه نه؟" با لبخند ملیح جواب میده "نه☺️" بدون شک گلیست از گلهای بهشت.
امروز یه پسربچهی کوچولوی تپلِ عینکیِ خیلی ناز، با لباسفرم مدرسه داشت از جلوم رد میشد، یهو با صورت خورد زمین. حس کردم قلبم از جا کنده شد. نزدیک بود بشینم کنارش و منم از درد گریه کنم.
هدایت شده از معما.
اما من اگه قرار بود یه روزی بر فرض مثال یکی از پیام رسانهارو برای زندگی کردن انتخاب کنم، اون حتما ایتا ست. اینجا آرومه. خلوته. ساکته. هنوز آلوده نشده، شایدم بهتره بگم آلودهش نکردم! نمیدونم چجوری بگم که بفهمی، اینجا امنتر و واقعیتره. اینجا اونقد دنبال خوندن اتفاقا و خبرای جدید نیستم. اینجا پر از چیزای ضدونقیض نیست، اینجا آدمهایی که نمیخوام باهاشون حرف بزنم اما پیام میدن نیستن چون اینجا تلگرام نیست. اینجا رو دوست دارم. با اینکه خبر خاصی برای من توش نیست. کسی بهم پیامنمیده. کانال خاصی ندارم. اما فکرم توش آرومه.
فیالبداهه.
اما من اگه قرار بود یه روزی بر فرض مثال یکی از پیام رسانهارو برای زندگی کردن انتخاب کنم، اون حتما ا
دروغ میگه، من اینجا بهش پیام میدم.
فیالبداهه.
نه خیلی مدته قهر بودیم الکی میگه.
دروغ میگه من قهر نبودم. خودش قهر بوده.
اصلا مگه قهر بودن چشکلیه؟