هدایت شده از کربلای من ...
امروز دستم سوخت ، بعد رفتم آب زدم بهش بدتر شد
یکی تو دلم گفت وقتی هنوز کربلا نرفتیو دل سوخته ایی
میری حرم اربابو بعدش ک میای سوختگی بدتر میشه....💔
کلمینیها بلند شده، پدر سودای نبودنت را فریاد میزند. همسرِ عزیزتر از جانش، جانی در بدن ندارد. چگونه میتوانی بروی؟ علیع- میمیرد.
عزیزِدلم، کمی بیشتر بمان.
برای علیع- گریه مکن، کنارش بمان.
محسنت را شهید کردند؟
به فدای قلب شکستهات.
با این حال، چگونه هوای همه را داری؟
حسنع- بیقراری میکند، به کوچه میرسد تن و بدنش رعشه میگیرد.
میزان غربت از سکوتش سرازیر است، چه خون دلها که نخورد.
شبانگاهان حسینع- زیرلب خواهانِ کمی آب میشود، آب از دست مادر برسد خوشتر است.
هنوز زود است برای مادر شدنِ عقیله بنیهاشم، هنوز خودش نیاز به مادر دارد، چگونه میتواند از پدر و برادرانش همانند تو مراقبت کند؟
به او مینگری؟ حق داری. عجیب مادری به او میآید، مادر که تو باشی دختر همین میشود.
ساعاتِ خداحافظی فرا میرسد، حيدر توانِ خداحافظی ندارد. دردنامه فراق عجیب بر دلش سنگینی میکند.
فرزندانت دست به دهان گرفته داغِ رفتنت را در گلو خفه میکنند، نیستی ببینی نبودنت، هزاران سال پیرترشان کرده.
علیع- کفن میکند، کنار مزار میرسد و در دل فریاد میزند، نبودنت را. ندیدنت را.
مرور خاطرهها همدم خلوتهای نیمهشبش میشود، تنهاییاش را گاه با یاد تو پر و گاه داغِ سینهسوزش را با خلوت چاه خنک میکند.
ولی مگر تاثیری هم دارد؟
به گواهیِ شب و زمزمه مرغِ سحر
اهلِ یثرب همه خوابند و علی بیدار است..
مادری دیگر، هیچگاه فرزندانت را تنها نمیگذاری، حتی به وقتِ نبودن.
صدای نالهی حسینع- را از گودال میشنوی، با اشک به او مینگری و به سمتش میروی. میگویند پسر ها جانِ مادرند، چگونه نظارهگر تک تک لحظاتِ کشته شدنشان بودی؟
زینبس- لحظه به لحظهی اسارت صدایت میزند، میشود برگردی و دوباره موهای دخترانهاش را شانه بزنی و برایش شعر بخوانی؟ دخترکت با آن سن کم 'اُممصائب' نامیده شده، صبرش را از خودت به ارث برده.
بنگر که چگونه در برابر لشکر یزید سینه سپر کرده، از نابود شدنشان میگویند.
عزیزم، باز هم بدونِ مادر سخت است.
حالا که میروی، علیع- به که بنگرد تا غمهای دلش فرو ریزد؟ با که از دردهایش سخن بگوید؟
جانِ علی، کاش کمی ماندگار تر بودی.
به قولِ شنیدهها، مادر که نباشد نظمِ خانه به هم میریزد، علیع- در نجف. حسنع- در بقیع، حسینع- در کربلا و زینبس- در دمشق.
مزار خودت کجاست؟ بغل بگیر فرزندانت را، کجا سر به مزارت گذاشته، غریبیات را فریاد بزنیم؟ نوشتن واژهها را میسوزاند جملهها آه میکشند و داغِ علیع- را نشانه میگیرند.
بوی درِ سوخته میآید، صدای گریستنِ نوزاد و فریاد های درونِ چاه میآید.
حالا علیع- مانده و دردِ نقش و نگار های خانه که هرکدام برایش روضهی مکشوفهست.(=
-فاطمهای که مَن باشم.
هدایت شده از فیالبداهه.
5.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عشق بود و امید؛
بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت! :)