بعد از مدتها با فرمودهی "چقدر غر میزنی پدر" ساکت شده به گوشهی اتاق پناه میبرم.
فردا تولد یکی از دوستای مدرسمه.
و واقعاً عجیبه که هنوز یک سال نشده انقدر دوستداشتنیه برام و انقدر از تولدش خوشحالم.
فیالبداهه.
فردا تولد یکی از دوستای مدرسمه. و واقعاً عجیبه که هنوز یک سال نشده انقدر دوستداشتنیه برام و انقدر
عجیبتر از اون این بود که بعد یکماه، انقدر عزیز شد برام که ازش نوشتم.
عاقل تر از آنم که دیوانه بمیرم؟
در مورد من، "دیوانهتر از آنم که عاقل بمیرم"
بیشتر صدق میکنه.