eitaa logo
فی‌البداهه.
86 دنبال‌کننده
276 عکس
46 ویدیو
0 فایل
پیام نده ولی خب @efain_8420
مشاهده در ایتا
دانلود
فی‌البداهه.
این رو از من بپذیرید که بنده چشم‌ها بودن؛ در عینِ زیبایی، رنجِ بسیار زیادی رو به دنبال داره.
لکن به قول یکی از دوستان؛ ما آفریده شدیم که خودمون رو به رنج‌ها بسپریم..
سیر تکاملیِ تغییرات انسان‌ها برمی‌گردد به احساسات و عواطفی که در یک برهه زمانی تجربه کردند. مختصراً یک سری حرف‌ها، رفتارها و چیزهایی می‌بیند، که نه می‌توان برگشت به آن. نه دلش می‌آید فراموش کند. یا بهتر بگویم؛ کلمه‌ها مهم‌اند. این را خودش گفت. حرف‌هایی که گفته می‌شود، واج به واج در خاطر آدمی‌زاد می‌ماند. مخصوصاً اگر از جانبِ فردی که بسیار اهمیت دارد زده شود. و منتهی الیه‌ش می‌شود تغییری از جانب فرد که نمی‌تواند حتی با خودش کنار بیاید.
اگر در سرخوردگی‌هایم، یک نادر ابراهیمی داشتم که برایم نامه می‌نوشت؛ آدمِ خوش‌حال‌تری بودم.
می‌گه یا باب‌الحوائج، همیشه حاجت‌هامو دادی.
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هی رفتم صدا بذارم روش، هی تو سرم گفت مگه می‌شه خاطرات‌و با صدا پوشوند؟
بگذارید با پرسشِ چند سوال سخن‌هایم را آغاز کنم. آیا تکرر درگیریِ ذهن، می‌تواند مسبب سردردهای مکرر شود؟ یا بهتر بگویم؛ آیا چشم‌ها بر اثر بغض‌های فروخورده و اشک‌های نریخته، به جنگ با آدمی برمی‌خیزند؟ نیمۀ سفیدِ مغزم با آینده‌ای روشن را در بازار ضایعاتِ ذهنی ارزانی دادم و حالا با نیمی سیاهی و آینده‌ای نامعلوم به استقبال روزها می‌روم. پدر می‌گویند امیدت به خدا باشد، ناامیدت نمی‌کند. هر روز با خود همان آیۀ همیشگی، "فالله خیر حافظا" را تکرار می‌کنم و امیدم به همان خدای پدر است. این روزها زیاد می‌خوابم. زیاد می‌خوابم که فکر نکنم. زیاد می‌خوابم و تو را در خواب‌ها می‌بینم. کاش واقعاً آدم‌ها می‌فهمیدند کلمه‌ها خیلی مهم‌اند. کاش می‌فهمیدند و با کلمه‌ها، روح هم را آزار نمی‌دادند. کاش می‌فهمیدند و تو تنها باقی‌ماندۀ اثراتِ خاطره‌های بی‌اهمیت از جانبِ او نمی‌بودی. پیچک؛ این روزها همانند معتادی‌ام که اگر به چشم‌هاش خیره نشوم، درد تمامِ بدنم را فرا می‌گیرد. می‌دانی؛ نمی‌شود از چشم‌هاش، چشم برداشت. قابلیت عکس‌هاست دیگر؛ اگر برای هر ثانیه خیره چشم‌هاش شدن، نوتیفی برایش می‌رفت، آبرویی برایم نمی‌ماند. شب‌ها با خیالِ این‌که از تمامیِ دردها در امان می‌مانم، قرص‌هایم را می‌خورم. ولی می‌دانی که؛ سری که از افکارِ گوناگون پر شده باشد، با دوا هم درمان نمی‌شود. به خودم، بعد به او می‌نگرم. اگر من هم مثل او بودم، می‌توانستم روزها و شب‌ها بی‌آنکه اهمیتی برایم داشته باشد، با خیالِ یارِ رفته بگذرانم. لکن ساعت‌ها در فکر آنم که اگر اویی بود، چرا هرگز حس نشد؟ پیچک؛ بیشتر که غرق در افکارم می‌شوم، یادش باعث می‌شود یادم بیفتد حس‌هایم هیچ‌وقت غلط از آب در نیامد، می‌دانی؛ گاهی فکر کردن درباره اینکه حالتی از آدمی که بازیچۀ فراموش شدنِ آدمی دیگر بوده باشم، حالم را به هم می‌زند. تلاش می‌کنم خود را از بهت و حیرت رها کنم. می‌گوید آدمی‌زاد باید خودش را به رنج‌ها بسپارد. سپردنِ خود به رنج‌ها دردناک است، همانند دریایی‌ست که خود را در آن رها کنی و اندک‌اندک غرق شوی. این روزها من ماندم و آنچه در خاطرم مانده. تنهایِ تنها. با تصویر و صدایی از او. با خیالِ اینکه؛ گاهی تمامِ عشق، به دور ایستادن است.
رو شیشه ماشینش نوشته بود، "بیمه امام رضا"
هیئت عشاق الرضاشور1.mp3
زمان: حجم: 4.3M
صحنِ گوهرشادتو دوست دارم..