دختری دور از حرم، با صورتی لبریزِ غم
این رقیه بود، یا پیرِ زنی با قدِ خم..
مینشینم گوشهای، با چشمِ تر، روی سیاه
از غمِ هر دردِ او، میافتد از دستم قلم..
مادری کرده برایم، با دو دستِ کوچکش
حضرت زهرای ثانی، یا رقیه ذوالکرم..
شانههایش بیقراری میکند دور از پدر
قلبِ بیتابش شده آشفته از جورِ ستم..
منتظر پر بغض و خسته مینشیند گوشهای
عمه جانش پر تلاطم، مضطرب، میزد قدم..
تا سرِ بابا به دستش میرسد، "وا زینبا"
میگذارد سر به سر، تقدیر این را زد رقم..
"یاحسینع" از بینِ لبهایم روان میگردد و
چشم میبندم به یادِ آن شب و کنجِ حرم..
شرحِ دلتنگی برایم دردِ بیدرمان شده
ساعتی محتاجِ آن آغوشم ای زیبا صنم..
#me
من بلد نیستم، یاد ندارم مراقب خودم باشم.
شما بزرگی. مادرِ ثانیِ امام حسینی. عزیزکردهی اربابی، حواست به ماهم باشه رقیهخاتون. ما امام زمانمونو از خودت میخوایم. کربلامونو به تو سپردیم. دستامونو به دستای کوچیک خودت گره زدیم، دستمونو ول نکن دورت بگردم.
من همینم. وسط روضه گوشهامو میگیرم که نشنوم.
اینجوری نمیخری؟ ولی من هنوز امید دارم.
آدمیزاد همینه. سر یکسری مسائل هیچجوره نمیتونم ناراحت نشم. مخصوصاً اگه مربوط به تو باشه.