خرداد انقدر پر اتفاق و دیر گذر بود که نمیدونم ماهنامه رو از کجا باید شروع کنم و به کجا برسونم.
انقدر تو سرم کوبیدم که هیچی هیچجا نگو، که وقتی صدا میاد میشینم به گوشی و سقف خیره میشم تا تموم شه. بعد همونو تو هزارتا کانال دیگه میبینم که ازش حرف میزنن.
مامان گفت خدا هیچوقت کشوری که شیعه امیرالمؤمنين تربیت میکنه جلوی کافرجماعت سرافکنده نمیکنه.
آدمیزاد واقعاً موجود عجیبیه. از آدمها توقعهایی داره که خودش در برابر آدمها حتی یکدرصدش روهم انجام نمیده. برای مثال؛ من توقع دارم در مواقع ضروری به من پیامک بدی و حالمو بپرسی، اما خودم ذرهای برای حال تو اهمیت قائل نیستم و هیچ پیامی در این باب بهت نمیدم. کی انقدر خودخواه شدیم؟
یهسری آدما انقدر بهت نزدیکن که تو هربار در جمع خانواده از دوستات بخوای حرف بزنی اول اسم اونارو میگی. بعضی از دوستای من اسماشون اینجوریه که تهش مثل هم تموم میشه. مثل وجیهه و فهیمه. و ناخودآگاه ذهن همه وقتی میخوان متینارو صدا کنن به سمتی میره که خودشونو واقف میدونن بگن متینه. مثلاً مامان هربار میگم میخوام با دوستم برم بیرون اینجوری شروع میکنه که: با کی؟ وجیهه؟ فهیمه؟ یا متینه؟ یکم دیگه بگذره فکر کنم شیرین روهم اصلاح کنن به شیرینه.
تراپی؟ نه ممنون. خواهرزادهمو دارم. هنوز دو سالش نشده ولی وقتی میبینه داری گریه میکنی میاد سمتت نازت میکنه و میگه جان جان و بغلت میکنه. :)