یک پولپاشی بزرگ!
شواهد نشان میدهد که در جنگ ترکیبی جاری، یک پولپاشی بزرگ و همچنین در تقسیم پستها و مناصب حکومت آینده، سخاوتی کمبدیل روی داده است! این رویکرد اما، در رفتارهای آمریکا در برابر حکومتها و دولتهای مردمی، پرسابقه است. دراینباره ویلیام بلوم، نویسنده آمریکایی، اثری نشر داده و آن را «سرکوب امید» نام نهاده است. در داخل ایران، این اثر توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ترجمه و نشر یافته است. بر سایت این مرکز، در باب دیدگاههای این نویسنده آمریکایی و ایضا سند مهمی که نشر داده است، میخوانیم:
امروزه دیگر دخالتهای سیاسی ـ نظامی ایالات متحده آمریکا در امور سایر کشورها، بر کسی پوشیده نیست. آشوبآفرینی و ایجاد تنش در جوامع هدف، در راستای منافع ایالات متحده، از جمله شگردهای سردمداران کاخ سفید است، که توسط سازمان جاسوسی آمریکا (C.I.A) انجام برنامهریزی و پشتیبانی میشود. البته بسته به شرایط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جوامع، جنس این آشوبها متفاوت است و همواره بهروزترین روشها، برای تحقق سیاستهای آمریکایی بهکار گرفته میشود، اما آنچه که اسناد و مدارک منتشرشده در ایالات متحده نشان میدهد، حمایتهای مالی و پولپاشیهای سرویسهای آمریکایی تابع سازوکارهای از این قبیل بود، پولهای سیاهی که سازمان سیا، برای اخلال در چرخه زندگی مردم یک کشور و پیشرفت سیاستهای کاخ سفید هزینه میکرد.
ویلیام بلوم، نویسنده آمریکایی، در یکی از آثار خود که با عنوان سرکوب امید به فارسی ترجمه شده است، به سازماندهی مالی سیا برای ایجاد تغییرات و پیشبرد سیاستهای آمریکا، در جوامع مختلف اشاره میکند. بلوم در سال 1967 و به دلیل مخالفت با سیاستهای آمریکا در ویتنام، از وزارت خارجه آمریکا استعفا کرد و آنگاه یکی از بنیانگذاران و سردبیران "واشنگتن فریپرس"، نخستین روزنامه مستقل در پایتخت آمریکا، شد. او در 1969، رسالهای درباره فعالیتهای سازمان سیا نوشت و در آن، نام و نشان بیش از دویست کارمند سازمان را فاش کرد. سپس به عنوان روزنامهنگار مستقل در آمریکا، اروپا و آمریکای جنوبی به کار پرداخت. وی آثاری در نقد سیاستهای آمریکا منتشر ساخت و در آخرین سالهای حیاتش، به فعالیت رسانهای و فیلمسازی روی آورد و در سال 2018 از دنیا رفت.
ویلیام بلوم در پیوست یکم کتاب سرکوب امید، نموداری با عنوان "چگونه پول دست به دست میشود؟" منتشر ساخته، که حائز اهمیت است. در توضیحات این نمودار، که منبع آن به نقل از واشنگتنپست 26 فوریه 1967 درج شده، آمده است: سازمان مرکزی اطلاعات برای رساندن پول به افراد و سازمانهای گوناگون، وجوه خود را مستقیما به تعدادی از بنیادها میپردازد. نام بنیادهای یادشده، در حلقه نخستین این نمودار ذکر گردیده است. برخی از این بنیادها، بیشتر به کارهای دیگر میپردازند و بعضی صرفا مجراهای ارتباطی سیا هستند. بنیادها نیز پول را به سازمانهای خصوصی دیگر میپردازند. نام این سازمانهای خصوصی در حلقه دوم ذکر شده است. گذشته از منبع پول، به دشواری میتوان سازمانهای مزبور را بخشی از مجراهای سیا شناخت. آنها وجوه سرّی را به گروهها، سازمانها و طرحهای مطالعاتی مشخص که به تصویب سیا رسیده و نامهایشان در حلقه آخر ذکر شده است، میرسانند. وظیفه آنان توزیع پول در میان افراد است. این نمودار دایرهای که بیش از نیمقرن پیش واشنگتنپست آن را منتشر کرده، اطلاعات قابل توجهی دارد. در هسته مرکزی این نمودار، سازمان سیا قرار گرفته و منابع مالی از حلقه اول در قالب نهادهایی همچون: بنیادها، مؤسسات خیریه و صندوقهای مختلف، به حلقه دوم که آن را اتحادیهها، انجمنها و کمیسیونها شکل میدهند، سرریز میشود. در حلقه سوم مؤسسات پژوهشی، مراکز مطالعاتی، مؤسسات مطبوعاتی، کنگرهها و کنفرانسها قرار دارند. در چهارمین و آخرین حلقه این نمودار، گروههای اثرگذار در جامعه هدف قرار دارند، که برخی از آنها عبارتاند از: دانشجویان، روزنامهنگاران، سازمان زنان، هنرمندان و نویسندگان، وکلای دادگستری، اتحادیه کارگری و...
منبع:
پژوهشکده تاریخ معاصر
https://www.iichs.ir/fa/article/24297/
چرا از اسرائیل چیزی نگوییم؟
ساواک در محرم سال 1342ش به همه خطبا و وعاظ هشدار داد که در منبر خود، درباره سه موضوع شخص اول مملکت (شاه)، روابط ایران و اسرائیل و این گزاره که «اسلام در خطر است» هیچگونه صحبتی نکنند.
در 23 اسفند 1328 (14 مارس 1950م) و حدود دو سال پس از شکلگیری رژیم صهیونیستی در خاک فلسطین، ایران دولت اسرائیل را به صورت «دو فاکتو» به رسمیت شناخت و کنسولگری خود را در بیتالمقدس افتتاح کرد.
در سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332، چون فروش نفت برای دولت ایران اولویت داشت و اسرائیلیها نیز بهشدت نیازمند نفت بودند، ملاقاتهای فراوانی بین محافل نفتی و سیاسی این دو کشور صورت گرفت که به انعقاد یک قرارداد نفتی در سال 1336 انجامید. یک سال بعد در ملاقاتی بین محمدرضا پهلوی و لوی اشکول، وزیر دارایی اسرائیل، طرفین توافق کردند که روابط خود را در زمینه های سیاسی، نفتی و اطلاعاتی گسترش دهند. شاه برای نشان دادن حسن نیّت خود آمادگی ایران را برای صدور نفت بیشتر به اسرائیل اعلام کرد.
در دیماه سال 1338ش با اعزام ابراهیم تیموری بهعنوان نماینده سیاسی ایران به اسرائیل، روابط دیپلماتیک شکل جدیدی گرفت و بعدها این روابط در زمینههای اقتصادی، تجاری و نظامی در تمام سالهای دهه 1340 و 1350 نیز ادامه داشت. در عرصه امنیتی نیز نفوذ روزافزون موساد در ساواک در سالهای 1345 تا 1350 و حتی مشارکت در مأموریتهای منطقهای بسیار پررنگ بود.
همچنین کارشناسان اسرائیلی بهتدریج در بخشهای بازرگانی و کشاورزی ایران هم نفوذ کردند. پس از اصلاحات ارضی و راهاندازی مجتمعهای کشت و صنعت، این همکاری پررنگتر شد که نمونه آن راهاندازی و اداره طرح کشت و صنعت قزوین بود. علاوه بر این، واردات ایران از اسرائیل در سال 1350 یک و نیم برابر واردات ایران از دو کشور ترکیه و پاکستان بود. این میزان واردات از همه کشورهای مسلمان دنیا نیز بیشتر بود و این روند تا انقلاب اسلامی نیز ادامه داشت. این موضوع نشان میداد که نگرانی امام خمینی(ره) برای نفوذ روزافزون اسرائیل در ایران منطقی و مبتنی بر واقعیت بود.
از همان ابتدای ایجاد رژیم صهیونیستی، نیروهای مذهبی نسبت به این تهدید بزرگ دست به روشنگریهای گستردهای زدند. جریان روشنگری بیشتر از سوی آیتالله ابوالقاسم کاشانی دنبال میشد، اما پس از کودتای 28 مرداد این روند نیز به حاشیه رفت تا اینکه پس از تعمیق روابط دیپلماتیک ایران با اسرائیل در آستانه دهه 1340، این بار امام خمینی(ره) علمدار این جریان شد. ایشان در اغلب سخنرانیها و دیدارهای خود در سه سال منتهی به سال 1342ش نسبت به این موضوع واکنش نشان دادند که این روشنگری در جریان مخالفت با «لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی» پررنگ و در سخنرانی 13 خرداد ایشان به شکل آشکار و کوبنده دنبال شد.
به همین دلیل شاه پس از واقعه 15 خرداد در پاسخ به نامه بنگوریون، نخستوزیر اسرائیل که تقاضای برقراری مناسبات رسمی سیاسی بین دو رژیم را تکرار کرده بود، نوشت: نظریات شما را درک میکنم، اما مخالفت روحانیان جدی است و من درحال حاضر قادر به چنین کاری نیستم.
با وجود هشدار ساواک، امام خمینی تقریبا تمام سخنرانی خود در عصر عاشورای سال 1342 را به همین سه محور اختصاص دادند. ایشان در بخشی از صحبتهای خود با اشاره به شروط سهگانه ساواک فرمودند: «اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تاست...».
ایشان در ادامه درباره روابط رژیم پهلوی و اسرائیل نیز چنین زنهار دادند که «اسرائیل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود... شما ملت را میکوبند. میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ میخواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ میخواهد در این مملکت، دارای ثروتی نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود... دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت میکند».
ایشان نه تنها از «شخص اول مملکت» گفتند، بلکه با مخاطب قرار دادن شاه به صورت مستقیم «در خطر بودن اسلام» را نیز گوشزد کردند. به این ترتیب و با این روشنگری صریح، هشدارهای سهگانه رژیم پهلوی نیز کاملا به محاق رفت و در ادامه با دستگیری حضرت امام و قیام خونین 15 خرداد 1342، نهضت اسلامی برای براندازی رژیم شاه محتوایی عملیاتی و ملموس پیدا کرد.
منبع:
پژوهشکده تاریخ معاصر
https://www.iichs.ir/fa/article/24295/
نحوه مواجهه مراجع دین با حرکت خزندهای که در خاورمیانه شکل گرفت.
پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و ایجاد قیمومیتهای متعدد در منطقه خاورمیانه حرکت خزندهای بهتدریج ایجاد شد که واکنشهای مراجع و علمای دینی، بهویژه شیعیان را در پی داشت. مجاهدان و عالمانی همچون محمدحسین کاشفالغطاء و عبدالکریم زنجانی، حتی پیش از تأسیس رژیم صهیونیستی، ضمن دفاع از فلسطین نسبت به دانهای که شیطان در این سرزمین مقدس کاشت، هشدار و انذار دادند و با فتاوی و خطابههای آتشین این موضوع را به مهمترین مسئله جهان مسلمین تبدیل نمودند.
شیخ محمدحسین کاشفالغطاء در کنار فعالیت در عرصه فرهنگ و فقه، به مسائل جهان اسلام آشنا و مدافع وحدت اسلامی بود. او هم جوهر دیانت اسلامی و تاریخ امت اسلامی را میشناخت و هم وضع زمان و سیاست حاکمان روزگار خود را درک میکرد؛ ازاینرو، در همان حال که وظایف یک عالم دینی را انجام میداد، وقت خود را صرف مسائل عمده سیاسی و اجتماعی و آگاهی ملل مسلمان و ستیز با صهیونیسم و امپریالیسم میکرد. یکی از اولین اقدامات او شرکت در «کنفرانس اسلامی» به دعوت «مجلس اعلای اسلامی فلسطین» بود.
از اهداف کنفرانس اسلامی که از 7 تا 17 دسامبر 1931م/ 15 تا 25 آذر 1310ش در «قدس» برگزار شد، بحث بر سر شیوههای همکاری اسلامی، تلاش برای حفظ دین اسلام، تأسیس دانشگاه اسلامی در بیتالمقدس، دفاع از بقاع متبرکه اسلامی و صیانت از عقاید اسلام در برابر شائبههای ملحدان بود. در این کنفرانس که چهرههای شاخصی چون رشید رضا، التفتازانی، النجار، اقبال لاهوری و علمای فلسطین و رجال بزرگ صنعاء، یافا، عکا، جنین و جمعی از رجال سوریه حضور داشتند، در وقت نماز حدود یکصدهزار نفر از پیروان مختلف اسلام بر او اقتدا کردند و این حرکت شگفتآور، که از صدر اسلام تاکنون سابقه نداشت، صورتبندی تازهای را در همسازی و همگامی وحدت بین مذاهب میسر ساخت. دلیل تأکید بر وحدت نمادین این نماز، چگونگی عملکرد و چیستی مبارزه در برابر صهیونیسم است. او با آشتی دادن دو طایفه بزرگ تسنن و تشیع، صهیونیسم را بهعنوان دشمن مشترک آنها برشمرد و زمینه را برای اقدامات بعدی فراهم کرد.
شیخ عبدالکریم زنجانی به دعوت مفتی فلسطین، سیدامین الحسینی، از بیتالمقدس دیدار کرد و در سخنرانی مفصل خود در این شهر درباره اینکه سرزمین فلسطین از آنِ جهان اسلام و مسلمانان است سخن گفت. افزون بر این، او در مورد وجوب جلوگیری از شکلگیری رژیم صهیونیستی و خطرات تشکیل آن برای جهان اسلام، سخنانی بیان کرد. او در این سخنرانی گفت: «به شما ای گروه مسلمانان، مگذارید اهریمن پلید، نهال جنایت خود را در سرزمین شما بنشاند، آن را برویاند و بارور نماید؛ چه آنگاه که میوه شومش فرارسید، گلوهایتان را سخت فروگیرد و در آن هنگام پیکارتان علیه او بسی دیر شده است».
آیتالله زنجانی در ادامه میافزاید: «ای امیران عرب و ای مسلمانان، چرا سرگردانید؟ برای بقا جز دست "اتفاق" و "اتحاد" وسیلهای ندارید تا به آن طریق به دفاع از میهن و قطع شراره جهنمی صهیونیسم، بپردازید». کلام ایشان نشاندهنده اهمیت اتحاد در برابر معضلهای به نام صهیونیسم و میوه او، یعنی رژیم اشغالگر قدس است. آیتالله زنجانی پیشنهاد میکند که عموم دول اسلامی به امر فلسطین و صهیونیسم توجهی کامل مبذول دارند و این ندا را در مدارس و مساجد و معابد و سخنرانیها بخوانند و در روزنامهها و مجلات منعکس کنند تا بدینوسیله جهان اسلام به خود آید و این بلای عظیم از سرزمین اسلام دور شود. ایشان پس از ایراد خطبه آتشین در قدس، سخنرانی دیگری در خود تلآویو، مرکز تجمع صهیونیستها، انجام میدهد. او ضمن استدلال به آیات قرآن کریم در محکومیت قوم یهود و عاقبت تأسفبار آنها، بیان میکند که در این مرحله از تاریخ نیز مورد غضب الهی و مردم مسلمان قرار خواهند گرفت.
آیتالله زنجانی تأسیس دولت یهود را مثل ساختن قصر بر روی آب تشبیه میکند که دوامی ندارد. ایشان همچنین، صهیونیستها را به حیوان وحشی تشبیه میکند که استعمارگران آن را در باغ فلسطین داخل کردهاند، ولی برحسب امر طبیعت، این وحشی به دست مسلمانان غیور از این باغ اخراج خواهد شد. در ادامه زنجانی تأکید میکند: «دولتی که شما صهیونیستها درصدد ایجاد آن هستید دولت مستقل یهودی نخواهد بود، بلکه یک مؤسسه استعماری خواهد بود که استعمارگران برای تسلط بر خاورمیانه و استفاده از منابع عظیم آن ایجاد کردهاند».
منبع:
پژوهشکده تاریخ معاصر
https://www.iichs.ir/fa/article/24847/
توهمات سند شده!!!
با فرا رسیدن مردادماه سال 1358، هزاران نفر از عناصر ضدانقلاب، همچون کومله، حزب دموکرات کردستان، تعدادی از عناصر ساواکی و سلطنتطلب، با همراهی چریکهای فدائی خلق(اقلیت) به رهبری اشرف دهقانی و حتی تعدادی از عناصر حزب بعث عراق، به شهر پاوه حمله کردند. آنها پس از تصرف شهر، علاوه بر سرقت اموال دولتی و آتش زدن مغازههای مردم، به اقدامات فجیعی همچون ترور و قتل شخصیتهای بومی موافق نظام جمهوری اسلامی، پاسداران و نیروهای جهاد سازندگی دست زدند.
گفتنی است که جنایتهای گروهکهای تجزیهطلب، با حمایت عناصر مورد حمایت اسرائیل انجام میشد؛ چنانکه مئیر عزری، سفیر اسرائیل در تهران، درباره فعالیتهای دوست قدیمیاش سپهبد پالیزبان، در کتاب خاطراتش نوشته است: «در پی رخدادهای سال ۱۹۷۹م، چند ماهی سپهبد عزیزالله پالیزبان میان ترکمنها و کردها به این در و آن در زد و نتوانست کاری از پیش ببرد. سرانجام او از مرز ترکیه گریخت، به ایتالیا رفت و با شاپور بختیار (آخرین نخستوزیر شاه)، به همکاری پرداخت. پس از چندی به عراق رفت و کوشید با یکدست کردن ایلهای کرد و لر و ترکمن و بلوچ و گریختگان از چنگ انقلابیون، ارتشی چند هزار نفری پدید بیاورد و کار را یکسره کند».
جالب است که در میان اسناد لانه جاسوسی، سندی وجود دارد که دقیقا این مطلب را تأیید میکند؛ سندی که ایضا نشان از توهمات خندهدار ضدانقلاب هم دارد. این سند، که در تاریخ 5 مرداد 1358، توسط سرهنگ شیفر، از وابستگان نظامی آمریکا در ایران، تهیه شده، حاوی اطلاعاتی درباره نقشآفرینی سپهبد پالیزبان ــ عنصر وابسته به اسرائیل ــ در غائله کردستان است: «اهداف کنونی کردها محدود به یک خودمختاری برای ایرانیان کرد نمیشود، بلکه هدف آنها سرنگونی دولت کنونی و برپایی دولتی مسئولتر و مردمیتر که شامل روحانیت قم نباشد، است. هیچ منبع دیگری این را که کردها چیزی غیر از خودمختاری بیشتر میخواهند، تأیید نکرده است. ... یک تاجر ایرانی کردیالاصل به وابسته نظامی گفته است که درگیری کنونی کردها در غرب ایران، مسئله سادهای مبنی بر بهدست آوردن خودمختاری برای کردها و همچنین مزایای بیشتر از دولت موقت ایران نیست، بلکه او گفت: هدف آنها سرنگونی رژیم کنونی ایران، به سرکردگی [امام] خمینی میباشد. او گفت که ژنرال پالیزبان رهبر جنبش کردهاست و او فقط پانصدهزار پیرو در تهران دارد. او اضافه کرد که درگیریهای کردستان و آذربایجان غربی، فقط یک شروع است و در عرض دو ماه ضد انقلاب از تهران آغاز خواهد شد. او گفت که خانوادهاش را در ظرف چند روز، به خارج از ایران میفرستد و خود برای جنگیدن خواهد ماند و کاملا آماده است که جان خود را فدا کند تا ایران را از شر دولت تحت کنترل آیتاللّه نجات بخشد. ... او گفت که نه تنها ایرانیان طبقه متوسط از دست [امام] خمینی و ملاهای احمقش به تنگ آمدهاند، بلکه خیلی از افراد طبقه بیبضاعت هم کاملا از اوضاع کنونی ایران مأیوس شدهاند. او گفت که [امام] خمینی پایگاه تودهایاش را از دست داده است و طرفداران او کمتر از سی درصد میباشند. او اضافه کرد که گذشته از اینها [امام] خمینی هیچگاه حمایتی را که راهپیماییهای مردم در قبل از انقلاب نمایانگر آن بودند، نداشته است؛ زیرا اغلب مردم برای انجام راهپیماییها پول گرفته بودند».
این سند گرچه عیانکننده ارتباط گروهکهای تجزیهطلب با ضدانقلاب مورد حمایت اسرائیل است، اما آن بخش که حاوی اطلاعات متوهمانه ضدانقلاب درباره میزان طرفداران رهبر کبیر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و میزان نیروهای طرفدار ضدانقلاب (پالیزبان) است، بهخوبی نشان میدهد که چرا در نهایت حرکتهای تجزیهطلبانه گروهکهای ضدانقلاب در کل کشور و سیاستهای آمریکاییها در قبال ایران شکست خورد.
منبع:
پژوهشکده تاریخ معاصر
https://www.iichs.ir/fa/article/24314/
«لُمپنها»، حامی همیشگی پهلویها
در هرجامعهای، مردمانی زندگی میکنند که به دلیل داشتن زور و بازو، به دنبال قدرتنمایی در برابر عموم هستند. جالب است که بیشتر این افراد، سواد پایین و روحیه زورگویی دارند. همین روحیه هم موجب میشود بهراحتی و با دریافت پول (گاهی هم بسیار اندک!) در خدمت صاحبان زر و زور قرار بگیرند و مجری خواستهها و اهداف آنها شوند. رد پای این قشر در تاریخ کشورهای گوناگون و از جمله ایران، در حوادث مختلف مشهود است، اما بهواقع میتوان ادعا کرد که در دوره پهلوی دوم، این قشر نقشآفرینیهای مهمی برای آن حکومت داشته است.
امیرالمومنین علی(ع) در وصف این قشر، که آنها را «اهل غوغا» مینامد، میفرمایند: «آنان کسانیاند که چون اجتماع کنند ضرر میزنند و چون پراکنده گردند، سود میرسانند». همچنین هنگامی که جنایتکارى را به محضر امام آوردند که اوباش همراه او بودند، فرمود: «خوش مباد صورتهایى که جز نزد هر کار زشتى دیده نمىشوند». این چنین کسانی که اهل غوغا و مشوّق زشتکاریها هستند، در برخی از حوادث تاریخی از جمله در تاریخ ایران، حضور پررنگی داشتهاند.
اما جالب است که آخرین سلسله پادشاهی در تاریخ معاصر ایران، توسط فردی با کودتا و با حمایت کامل استعمار (انگلستان) شکل گرفت، که به معنای دقیق کلمه از همین قشر اوباش وصفشده در کلام حضرت امیر بود؛ چنانکه اوصافی چون «عربدهکشی در سنگلج»، «بدمستی و باجگیری از مردم محلات قدیم تهران» و «بددهنیهای او به زیردستان»، از جمله ویژگیهای بارز رضاخان قبل از کودتای 3 اسفند 1299ش بوده است، که در صفحات تاریخ و کتاب خاطرات رجال سیاسی همدوره او، فراوان دیده میشود. هم از این روی استفاده از این قشر برای پیشبرد اهداف حکومت پهلوی، امر عجیبی نبوده و قابل درک است.
پهلوی دوم از ابتدای پادشاهی و بعد از تبعید رضاخان، حساب ویژهای روی اوباش باز کرده بود. مهمترین و شاید قویترین حضور اوباش در حمایت از حکومت پهلوی دوم، در جریان کودتای 28 مرداد 1332ش اتفاق افتاده است؛ به این شکل که بعد از فرار محمدرضا از کشور و قدرت گرفتن دکتر مصدق و ایستادگی دولت او برای ملی کردن صنعت نفت، گزینه کودتا برای کشورهای انگلیس و آمریکا، برای ساقط کردن دولت منتخب مردم ایران قطعی شد، اما این دو کشور برای انجام کودتا و برگرداندن شاه جوان به قدرت، شروع به نیروگیری از اوباش کردند. در واقع برادران رشیدیان (از اعضای برجسته لژهای فراماسونری و وابسته به انگلیس)، با توزیع پول میان اراذل و الوات، آنها را برای انجام کودتا اجیر کرد. به این شکل در روز 28 مرداد، چهار ستون از اوباش چاقوکش، از چهار محله جنوب تهران، به سمت مرکز شهر حرکت کردند. آنها موظف بودند به نقاط مهم و راهبردی شهر حمله و پس از سرکوب طرفداران دکتر مصدق، زمینه را برای بهدست گرفتن قدرت توسط ارتشیان طرفدار شاه فراهم کنند. اوباش همچنین با شعار «زنده باد شاه» و «مرگ بر مصدق»، به خانه دکتر مصدق حمله و آنجا را به ویرانهای تبدیل کردند. البته بعدها سران اوباش و چماقداران، از طرف حکومت و شاه مورد تقدیر و تجلیل قرار گرفتند و حتی شعبان جعفری (شعبان بیمخ)، به دریافت لقب «تاجبخش» هم مفتخر شد و امتیازات اقتصادی فراوانی هم بهدست آورد.
واقعه فیضیه تنها موردی نبود که پهلوی دوم از اوباش برای سرکوب قیام استفاده کرد، بلکه در مراحل بعد و بهویژه بعد از اوجگیری روند انقلاب، استفاده از این روش بارها و بارها و در شهرهای مختلف تکرار شد. بههرحال بهکار گیری اراذل و اوباش برای سرکوب تظاهرات مردم ایران در ماههای متنهی به پیروزی انقلاب، در شهرهای مختلف از سوی رژیم پهلوی راه به جایی نبرد و در نهایت با طلوع فجر پیروزی در 22 بهمن 1357ش، بساط چماقداری در حمایت از سلطنت پهلوی کاملا جمع شد.
اما قاعدتا ضدانقلاب در سالهای بعد از آن، از ظرفیت اوباش و اراذل برای ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی بههیچوجه غافل نبودهاند. در واقع دشمنان نظام با دستیاری ضدانقلاب خارجنشین و عوامل داخلی خود در عمر چهاردههای انقلاب اسلامی، بارها از وجود اوباش برای پیشبرد اهداف خود بهره بردهاند؛ آنچنان که در شورش 18 تیر 1378ش، فتنه 88، و بهویژه در اغتشاشات آبان 1398ش و اغتشاشات اخیر، با دادن دلار و پول به اراذل و البته دادن آموزش به تعدادی از سران آنها برای تخریب و خرابکاری، این هدف را دنبال کردهاند. البته باید این نکته را هم در نظر داشت که علاوه بر برخورد قاطع با جماعت اوباش، میتوان از روش شهدای بزرگی چون: شهید مهدی عراقی، شهید دکتر مصطفی چمران، سردار شهید حاج حسین همدانی، شهید سعید جعفری و بزرگان دیگر در ارتباطگیری با این قشر الگو گرفت و با جذب آنها به سوی دین و نظام، ایشان را به صف مدافعان انقلاب و نظام وارد کرد.
منبع:
پژوهشکده تاریخ معاصر
https://www.iichs.ir/fa/article/24206/
تصویری از یک منتظرالسلطنه
سلطنتهای موروثی، معمولا عاید افراد فاقد دانش و ارزش شده است. آنها فقط یک نطفه خوششانس بودهاند که از صُلب پادشاهی به رَحِم شهبانو منتقل شدهاند. رضا پهلوی نیز از این قاعده مستثنا نیست. او نواده یک قزاق در حوالی قزوین است، که اردشیر ریپورتر و ادموند آیرونساید و عینالملک هویدا با صحنهگردانی انگلستان، او را بر گُرده ملت سوار کردند. پدرش پس از دو بار ازدواج پر حاشیه و ماجرا و نهایتا در میانسالی او را صاحب شد. مردم ایران غیر از پروپاگاندای دستوری و دیکتهشده دربار، برجستگی و توانمندی خاصی در دوره حضور در ایران، از وی به خاطر نمیآورند. او از هجدهسالگی که از ایران رفت نیز، تقریبا از نظرها غایب بود. بنابر شواهد و از جمله روایت اطرافیان و همکاران، تمایلی به بازگشت به سلطنت نیز نداشت. سرمایه گستردهای را به کف گرفته بود و به مدد آن کامجویی میکرد. تقریبا از پانزده سال پیش بود که رسانههای محور عبری ـ عربی، در میان اپوزیسیون ناتوان ایران در غرب، رضا پهلوی را به مثابه لنگه کفشی در بیابان یافتند و سعی کردند تا بادی به آستینش بیندازند و به عنوان آلترناتیو نظام جمهوری اسلامی، به ایرانیان حُقنه کنند! بااینحال در کار او نیز، مشکلات فراوانی وجود دارد. رضا پهلوی هنوز نمیتواند درست به فارسی صحبت کند، دانش و قدرت نظریهپردازی درخوری ندارد (با همه امکانات و افرادی که او را احاطه کردهاند)، آنقدر هم از تدبیر برخوردار نیست که در این شرایط، بهصراحت نگوید که از مادرش پول توی جیب دریافت میکند. این همه موجب آن شده است که مشت شازده، رفته رفته حتی برای جوانانی که او و پیشینهاش را نمیدانند و تنها از شبکههای حامی سلطنت او را میبینند، باز شود! شاهد آن نیز این نکته است که اتاق فکر اغتشاشات اخیر، صلاح ندید که شعاری به نفع او در آشوبها مطرح شود.
درباره حذف شعارهای مربوط به رضاخان و نوادهاش در آشوبهای اخیر، دو فرضیه را میتوان مطرح کرد: یکی اینکه ابواب جمعی سلطنت در رویکردی تشکیلاتی، به عمله و اکره خود در ایران دستور دادهاند برای جلوگیری از حساسیت مخالفان سلطنت، عجالتا شعارگویی به نفع پهلویسم را ترک گویند! دیگر آنکه اساسا براندازان، پس از برانداز کردن شازده در سالهای اخیر، به این نتیجه رسیدهاند که او فاقد ظرفیتهای لازم برای حکمرانی است و او را پشت سر نهادهاند. فرض نخست چندان واقعبینانه نمینماید، چه اینکه آشوبگران فاقد انسجامی سیستمی و دقیق در سراسر کشور هستند، که جملگی و در لایههای گوناگون بتوانند زبان خود را نگاه دارند و مکنونات خویش را به زبان نیاورند! شاهد دیگری که این فرض را تقویت میکند آن است که اساسا برخی آشوبگران در شعارهای خود، علاقه خود به وجود شاه در آینده ایران را نفی کرده و در فضای مجازی، به مذمت رضاخان و فرزندش پرداختهاند. حضور جریانهای متمایل به چپ یا تجزیه ایران نیز، به این فرآیند مدد رسانده است؛ بنابراین میتوان گفت که عبور از پهلویسم در میان براندازان، میتواند امری واقعی قلمداد شود. این اما بدین معنا نیست که اندک هواداران سلطنت در ایران، در اغتشاشات شرکت نداشتهاند، که ترکیب دستگیرشدگان و اعلام آمار آنان شاهد آن است، این تنها نشان میدهد که آنان دیگر در توهم براندازی، جایگاه ویژهای را به خود اختصاص نمیدهند.
منبع:
پژوهشکده تاریخ معاصر
https://www.iichs.ir/fa/article/24239/
تاریخ مصرف پهلویبازی تمام شده است!
عبور اغتشاشات کنونی از پهلویسم، از آغازین نکاتی بود که به چشم برخی از تحلیلگران وقایع سیاسی آمد. به واقع محدود بودن وقایع و کموزن بودن آن، به شاهدان مجال داد که ابعاد گوناگون آن را بازشناسند و تحلیل کنند؛ برای نمونه سیدحمید محمدیان طی یادداشتی در سایت جماران چنین آورد:
«برای کسانی که رسانههای خارجی را دنبال میکنند، روشن است که این اتفاقات که به صورت شورشهای کور واقع میشود، تا چه حد مورد استقبال این دسته از رسانههاست. تا جایی که بعضا این تلویزیونها همانند اتاق جنگ وارد عمل شدهاند.
در اینجا اصلا روی سخن من درباره این مسائل نیست، بلکه جهت سخنم اشاره به نکتهای دیگر است که میتواند نشانگر یک پارادایم شیفت یا همان تغییر رویکرد باشد. شاید برای همگان روشن بود که از دو سال قبل، همواره رسانههای ضد انقلاب سعی میکردند با چهرهسازی از فرزندان شاه مخلوع، به نوعی آلترناتیوسازی برای نظام اسلامی اقدام کنند. در رسانه های خود شعارهایی را که توسط عدهای محدود سر داده میشد، پررنگ و با تبلیغات سنگین سعی میکردند چنین القا کنند که گویا گرایش بخشی از مردم به آن دوره و بازگشت آن دوره است. جدای از صحت و سقم این گزاره ــ که البته دروغ بودن آن قابل اثبات است ــ امروز نکته جدیدی در سیاستهای تبلیغاتی رسانههای ضد انقلاب به چشم میخورد و آن اینکه در این هفته، این رسانهها، اصلا به سراغ پهلویها نرفتند و هیچ یک از ایادی آنها هم در سطح میدانی چنین شعارهایی سر ندادند. به نظر میرسد میتوان نتیجه گرفت که آنها که سعی در براندازی نظام دارند و در رأس آنان حاکمان آمریکا، به این نتیجه رسیدهاند که از تنور پهلویبازی آبی گرم نمیشود و توده مردم اقبالی به این امر ندارند. پس میتوان گفت درس بزرگ این تجمعات پراکنده ــ که ظاهرا هم به آخر رسیده ــ آن است که همه باید بدانند تاریخ مصرف پهلویبازی هم تمام شده است...».
رضا پهلوی چندی پس از آغاز آشوبهای شهریور 1401 و مشاهده علائمی از عبور براندازان از سلطنت، با دستپاچگی به برگزاری یک نشست خبری دست زد. حالات او در این جلسه، خود نمادی از سردرگمی و ناتوانیهای شخصی وی قلمداد میشود. خبرگزاری فارس در گزارشی تحلیلی، ماجرا را به ترتیب پیآمده بازگفته است:
«رضا پهلوی با کمک دولتها و رسانههای غربی بهویژه آمریکا، فرانسه و انگلیس، یک نشست خبری برگزار کرد. این سخنرانی یا به عبارتی دقیقتر روخوانیِ بهشدت ضعیف و املاشده از روی متن را میتوان تنها کنش سیاسی او در چند وقت اخیر دانست. پهلوی حتی نمیتوانست درست از روی متن نوشتهشده بخواند و در حدود ۲۰ دقیقه متنخوانی، چندین بار متوقف شد و بهسختی ادامه متن را خواند! او در ابتدای روخوانی خود جملهای صحیح میگوید، که هیچ دولتی نمیتواند سرنوشت ایران را برخلاف خواست ملت ایران تعیین کند. این حقیقت دقیقا در سال ۱۳۵۷ رقم خورد. زمانی که ملت ایران دولت کودتاچی و قدرت نامشروع پهلوی را که با توسل به نیروی نظامی انگلیس و آمریکا به قدرت رسیده بود، کنار گذاشت و ثابت کرد که سرنوشتش دست خودش است. ربع پهلوی بهگونهای ناشیانه از روی متن میخواند، که نگاه نکرده و همچون سعودی اینترنشنال معتقد بود، انقلابی جدید در ایران رقم خورده است! او حتی از وضع زندگی روزمره ملت ایران باخبر نیست، چه رسد به توان حکمرانی بر این ملت. گر بخواهیم اپوزیسیون جمهوری اسلامی را بر اساس بیاعتبار بودن دستهبندی کنیم، ربع پهلوی در صدر جدول قرار میگیرد. حتی روحالله زم، مدیر کانال آمدنیوز که با فضاحت در دام اطلاعاتی قرار گرفت و با یکی از نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی درد و دل میکرد، در صحبتهای خود گفته بود: پهلوی خواهان هماهنگی با اوست و شبها در خانه خود تمرین سان دیدن میکند!...».
منبع:
پژوهشکده تاریخ معاصر
https://www.iichs.ir/fa/article/24239/
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم تاریخی از مجلس شورای ملی زمان پهلوى و غُرش يك نماینده که با اَشک به واگذاری استان بحرین به انگلیس اعتراض میکند.
منبع:
کانال تلگرامی سایبری انصار
رئیسعلی دلواری و دلیران تنگستان
سیطرة قدرت های استعماری بر ارکان سیاسی ـ اقتصادی ایران و برقراری مناسبات یکجانبه و سلطه آمیز از ویژگی های تاریخ معاصر ایران و به طور مشخص در دوران حکومت سلسله های قاجار و پهلوی بوده است. رابطه نابرابر سیاسی اقتصادی بین دولت ایران و دول استعماری نتیجه ناتوانی، ناکارآمدی کارگزاران و سردمداران کشور بود که در واگذاری امتیازات ننگین به بیگانگان و استیلا دادن آنان بر مقدرات کشور تبلور می یافت به گونه ای که سفرا و نمایندگان اجنبی از آن چنان قدرتی برخوردار می گردیدند که حکومت ها را تغییر می دادند دولتی را آورده دولت دیگری را سرنگون می کردند. در مقابل این رویه و رویکرد زبونانه دولت اشخاص و گروه ها و محافل ملی و مذهبی فراوانی در داخل کشور وجود داشتند که نه تنها سیطرة بیگانه را نمی پذیرفتند بلکه با روحی آزاد و همتی بلند در برابر اجنبی قد بر افراشته در برهه های حساس حافظ استقلال و تمامیت ارضی کشور می شدند.
نمونه ای از شرایط مذکور در جامعه ایران قیامی است که به قیام دلیران تنگستان شهرت یافته و با نام رئیسعلی دلواری در همیشه تاریخ ثبت و ضبط گردید. رئیسعلی دلواری فرزند رئیس محمد، کدخدای ده دلواربود که در سال 1299 هـ. ق متولد شد. روستای دلوار بندر کوچکی است در پنجاه کیلومتری بوشهر که مرکز یکی از بخشهای ساحلی شهرستان تنگستان است. واژه دلوار به معنای " دلاور " است که گاه " دلبار" هم گفته می شود.
رئیسعلی با شروع نهضت مشروطه در حالی که بیست و پنج ساله شده بود، به صف مشروطه طلبان پیوست و در مقابل استبداد قرار گرفت و همکاری نزدیکی را با محافل انقلابی و مشروطه خواهان ایران آغاز کرد. با کودتای ضد انقلابی لیاخوف روسی و بمباران مجلس شورای ملی در سال 1326 هـ. ق که منجر به استقرار مجدد استبداد محمد علی شاه گردید، رئیسعلی به همراه سید مرتضی علم الهدی اهرمی به مبارزه علیه استبداد صغیر پرداخت. در سال 1327 هـ. ق با کمک تفنگچیان تنگستانی بوشهر را از عناصر مستبد وابسته به دربار و محمد علی شاه پاک نموده و اداره گمرک و انتظامات و دیگر ادارات را تسخیر کرد. این کار دلیران تنگستان بر انگلیسی ها که اداره گمرک را در اجاره داشتند گران آمد. چرا که منبعی مهم از منابع درآمدی آنان در خطر افتاده بود. این در واقع اولین رویارویی دلیران تنگستان به ریاست رئیسعلی دلواری با استعمار انگلستان بود که حدود هفت سال ادامه پیدا کرد.
قبل از پرداختن به شرح نبرد های دلیران تنگستان با استعمار انگلیس اشاره ای به تاریخچه حضور انگلیسی ها در بوشهر ضروری به نظر می رسد. بوشهر از زمان کریم خان زند رو به آبادی گذاشت و در زمان ناصرالدین شاه رونق قابل ملاحظه ای گرفت و تبدیل به یکی از بنادر مهم ایران شد. اولین حضور و تجاوز انگلیسی ها به این بندر مهم در زمان محاصره هرات از طرف دولت ایران اتفاق افتاد، انگلیسی ها مستعمره زرخیز شان یعنی هندوستان را در خطر می دیدند برای انصراف ایران از تصرف هرات که کلید فتح هندوستان شمرده می شد، سی فروند کشتی جنگی به خلیج فارس فرستادند و پس از جنگ با دلاورمردان تنگستان این بندر را تصرف کردند. این درگیری بین باقر خان ضابط تنگستانی و پسرش احمد خان تنگستانی با چهارصد تفنگچی در قلعه ری شهر روی داد که منجر به شهات احمدخان تنگستانی و یارانش گردید.
دومین هجوم قوای انگلستان به بوشهر در آغاز جنگ جهانی اول اتفاق افتاد که حمله اخیر بر اساس پیمان سری 1907 بین روسیه و انگلستان مبنی بر تقسیم ایران به دو حوزه نفوذ انجام گرفت. بر اساس پیمان مذکور بوشهر به عنوان یکی از حساس ترین مناطق جنوب کشور که می بایست تحت نفوذ انگلیس ها قرار گیرد مورد حمله قرار گرفت. بر همین اساس کشتی های جنگی انگلستان در مقابل بوشهر لنگر انداختند و نیرو های متجاوز در 17 مرداد 1294 بوشهر را به اشغال خود درآوردند. یک روز پس از اشغال بوشهر، چهارده نفر از ساکنین آن علیه اشغالگران اعتراض کردند، ولی بزودی دستگیر و به هندوستان تبعید شدند.
مقامات انگلیسی تصمیم قطعی درباره پیشروی به سوی شیراز در ابتدا با حربه تزویر و نیرنگ داشتند که بعد از شکست این حربه در مورد رئیسعلی اقدام به تهدید کردند. در این شرایط، دلیران تنگستان «رئیسعلی خان دلواری»، «شیخ حسین خان چاه کوتاهی» و «زایر خضر خان اهرمی» تصمیم به قیام علیه دشمن و دفاع از وطن می گیرند. لازم به ذکر است فتوای جهاد از سوی علما از جمله انگیزه های مهم قیام دلیران تنگستان بود.
منبع:
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
https://psri.ir/?id=j7z4a6kxv0
دلیران تنگستان و تجاوز انگلستان
بعد از لنگر انداختن کشتی های جنگی انگلستان در مقابل بوشهر، نیروهای متجاوز در 17 مرداد 1294 بوشهر را به اشغال خود درآوردند. یک روز پس از اشغال بوشهر، چهارده نفر از ساکنین آن علیه اشغالگران اعتراض کردند، ولی بزودی دستگیر و به هندوستان تبعید شدند.
مأمورین انگلیسی به سوی دلوار گسیل می شوند تا به زعم خود موافقت رئیسعلی خان دلواری را مبنی بر پیاده شدن قوای انگلیس در کرانه خلیج فارس و حرکت به سوی شیراز جلب کنند. آنان ضمن ملاقات با رئیسعلی متذکر می شوند که چنانچه او از قیام علیه قوای استعماری انگلیس صرف نظر کند، مقامات انگلیسی چهل هزارپوند به او خواهند پرداخت. رئیسعلی با صراحت و شجاعت تمام پاسخ می دهد: «چگونه می توانم بی طرفی اختیار کنم در حالی که استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار گرفته است؟»
پس از پاسخ منفی رئیسعلی، نامه تهدید آمیزی از سوی انگلیسی ها خطاب به رئیسعلی نگاشته می شود مبنی بر اینکه «چنانچه بر ضد دولت انگلستان قیام و اقدام کنید، مبادرت به جنگ می نماییم، در این صورت خانه هایتان ویران و نخل هایتان را قطع خواهیم کرد.» رئیسعلی در پاسخ می نویسد: «خانه ما کوه است و انهدام و تخریب آنها خارج از حیطه قدرت و امکان امپراتوری بریتانیای کبیر است. بدیهی است که در صورت اقدام آن دولت به جنگ با ما، تا آخرین حد امکان مقاومت خواهیم کرد.»
بدین ترتیب دلیران تنگستان «رئیسعلی خان دلواری»، «شیخ حسین خان چاه کوتاهی» و «زایر خضر خان اهرمی» تصمیم به قیام علیه دشمن ودفاع از وطن می گیرند. لازم به ذکر است فتوای جهاد از سوی علما از جمله انگیزه های مهم قیام دلیران تنگستان بود توضیح اینکه حدود دو ماه قبل از اشغال بوشهر از سوی انگلیسی ها، سر پرسی کاکس کنسول انگلستان در خلیج فارس، نامه ای به شیخ محمد حسین برازجانی روحانی متنفذ و مجتهد معروف دشتستان نوشته و از وی خواسته بود تا از نفوذ خود استفاده نموده و از هر گونه آشوب و قیام علیه اشغالگران جلوگیری نماید. در این نامه تأکید شده بود که از دشمنی با دولت انگلستان هیچ سودی عاید ملت ایران نخواهد شد، بلکه در صورتی که ایرانیان وارد جنگ شوند، انگلستان یک سوم خاک ایران را به تصرف خود در خواهد آورد.
شیخ در پاسخ به این نامه تمام مصیبت ها را از طرف دولت انگلستان برشمرده و اعلام کرده بود که چنانچه عملیات انتقام جویانه علیه اشغالگران صورت پذیرد، مسئولیت آن بر عهده انگلیسی ها خواهد بود. پاسخ دندان شکن شیخ به انگلیسی ها انگیزه قیام را در دل رئیسعلی و یارانش مضاعف ساخت ضمن اینکه رئیسعلی، از چندی پیش در نامه های متعدد به شیخ محمد حسین برازجانی برای جهاد و قیام علیه قوای انگلستان کسب تکلیف می کرد که سرانجام مرحوم شیخ صورتی از حکم جهادی که مراجع شیعه از نجف اشرف ارسال داشته بودند را به ضمیمه حکم خود مبنی بر وجوب جهاد با کفار انگلیسی و جلوگیری از رخنه آنها به بنادر جنوب و دشتستان و تنگستان و لزوم همکاری خوانین این مناطق و بسیج مردم مسلمان برای رفتن به میدان جنگ صادر می کند و برای همه خوانین از جمله رئیسعلی فرستاد. رئیسعلی دلواری و یارانش به محض آگاهی از حکم جهاد آماده نبرد با متجاوزین شدند. مقدمات کار در منزل محمد رضا بوشهری از مبارزین و مجاهدین معروف خطه جنوب انجام گرفت.
به هر تقدیر قیام آغاز می شود و دلیران تنگستان با استفاده از شیوه های نبرد چریکی و با اتکا بر ایمان استوارشان در راه دفاع از وطن جانانه با متجاوزین نبرد نموده و ضربات مهلکی را بر آنان وارد می کنند. ضرباتی که از سوی دلیران تنگستان بر نیرو های انگلیسی وارد می آمد به حدی بود که سرفرماندهی نیروهای انگلیسی در شرق، نیروهای آماده اعزام به بغداد را که تعدادشان دو هزار نفر بود، جهت مقابله و حمله به پایگاه رئیسعلی (روستای دلوار)، به بوشهر فراخواند.
رئیسعلی که پیشاپیش از حمله به دلوار آگاهی داشت، بلافاصله اقدام به تخلیه دلوار و عقب نشینی تا کتیکی به کوههای اطراف منطقه ای معروف به "کلات بوجیر" نمود. در ادامه نبردها بار دیگران رئیسعلی و یارانش با انجام حمله ای غافلگیرانه شکست سختی بر نیروهای دشمن وارد آورده سپس آماده حمله به بوشهر و بازپس گیری این شهر می شوند. اما شب قبل از انجام این تصمیم یعنی 12 شهریور ماه 1294یکی از افراد خائن که خود را در میان یاران رئیسعلی قرار داده بود از پشت سر دلیر مرد تنگستانی را هدف قرار داده و به شهادت می رساند.
منبع:
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
https://psri.ir/?id=j7z4a6kxv0
چرا کندی رئیسجمهوری آمریکا به قتل رسید؟ توطئهای صهیونیستی؟!
جان اف کندی در سفر به تگزاس در تاریخ 22 نوامبر 1963 کشته شد. FBI و CIA و کمیسیون تحقیق وارن، آزوالد را قاتل شناختند. آزوالد هم صبح یکشنبه 24 نوامبر به دست جک روبی یهودی کشته شد. روبی خود را به داخل زیرزمین نگهداری آزوالد، که در میان پلیس محاصره شده بود، رسانده و او را کشته بود، اما چگونه روبی یهودی توانست آزوالد را که در میان پلیس محصور شده بود، به آن آسانی بکشد؟ و اصلا آیا کندی را آزوالد کشت؟
شاید جواب را بتوان در جمله قاضی پرونده قتل کندی پیدا کرد: «بسیاری مسائل [در زمینه قتل کندی] هست که مردم آمریکا به حقیقت آن پی نخواهند برد.» ولی چرا؟ مگر در آنجا حکومت «مردم بر مردم» نیست؟ پس چرا نباید بدانند که قاتل یا قاتلین رئیسجمهورشان چه کسی بود؟
کندی سیاست خود را در این جملات خلاصه کرده بود: «ما سهم خود را برای دنیایی توأم با صلح، جایی که ضعفا در امان باشند و اقویا عادل، خواهیم پرداخت. ما نگران انجام این وظیفه و ناامید از موفقیت در آن نیستیم. مطمئن و بدون تزلزل به سوی آن پیش میرویم. نه یک استراتژی نابودکننده، بلکه به سوی یک استراتژی صلح ...».
کندی که به قول ویلیام منچستر نویسنده کتاب: «مرگ رئیسجمهور» محبوب همه آمریکاییان بود، به صلح در خاورمیانه میاندیشید. از بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمینشان حمایت میکرد، و از طرح پرداخت غرامت به آن دسته از پناهندگان فلسطینی که نمیخواستند تحت تسلط صهیونیستها در فلسطین اشغالی زندگی کنند، پشتیبانی میکرد. او در جواب نامه آلفرد لیلیینتال که نظر او را درباره جنگ اعراب و اسرائیل خواسته بود، نوشت: «من کاملا مطمئنم که شرکت آمریکا در درگیریهای اعراب و اسرائیل برای دنیای آزاد و کشور آمریکا، هر دو خطرناک میباشد.»
کندی پس از رسیدن به مقام ریاست جمهوری در نامهای که به سران کشورهای عربی نوشت، یادآور شد که: «ما میخواهیم به حل مسئله تراژدی پناهندگان فلسطینی براساس اصل بازگردانیدن آنان به وطنشان و جبران خسارت مالی آنان، کمک نماییم.
کوشش نامبرده بر این بود که رهبران کشورهای عربی و اسرائیل را بر سر میز مذاکره بنشاند و مشکل آوارگان را حل کند.
بدیهی است که این تز کندی نه تنها مورد تأیید دولت اسرائیل نبود، بلکه طرفداران صهیونیستها و کارچاقکنهای آنان نیز در سنا و پارلمان آمریکا، جلوی کار او را میگرفتند. با این حال، او با توجه به اینکه دولت آمریکا «دارای منافع جهانی است» و اگر میخواهد بین کشورهای عرب خاورمیانه صاحب اعتبار و نفوذ باشد، باید با ایجاد روابط دوستانه با تمامی کشورهای منطقه، طرح خود را دنبال کند، برنامه خود را آغاز کرد.
چرا دوستان کندی از رفتن او به تگزاس نگران بودند؟ جان اف کندی در سفر به تگزاس با سه تیر و بعضیها گفتند با پنج تیر کشته شد. FBI و CIA و کمیسیون تحقیق وارن، آزوالد را قاتل شناختند. آزوالد هم به دست جک روبی یهودی کشته شد. در همان وقت، این تصور به وجود آمد که جک روبی از طرف گروه توطئهگران که نقشه کشتن رئیسجمهور را طرح کرده بودند، برای آنکه مسئله مسکوت بماند، او را کشت.
پل مندل در مقالهای که در سال 1963 در مجله لایف به چاپ رساند، نوشت: «کندی با سه تیر کشته شد. دو تا از لوله تفنگ آزوالد شلیک شد. سومی که کاری شد، از لوله تفنگ چه کسی؟ سه تیر در یک محدوده زمانی بسیار کم ...
گلوله هر سه تیر، یکی بود؛ ولی از یک تفنگ شلیک نشده بود. براستی آن را چه کسی شلیک کرد؟
بدیهی است که آزوالد اگر هم مقصر بود، گناهکار واقعی نبود. چگونه کمیسیون تحقیق وارن با همه تیزهوشی خود، به همراه سازمانهای FBI و CIA هنوز نتوانسته است دستی را که سومین تیر را رها کرد، بیابد؟
و بالاخره چه شد که کمیسیون تحقیق «لی هاروی آزوالد» را تبرئه کرد و گفت: «هیچ مدرکی دال بر اینکه آزوالد در توطئه قتل پرزیدنت کندی دست داشته باشد، نیافته است.»
کشته شدن لی هاروی آزوالد در مقر پلیس شهر دالاس در حضور صدها پلیس و خبرنگار و محافظ به دست جک روبی، خود معمای دیگری است که کمیسیون وارن آن را همچنان در تاریکی نگه داشته است. به فاصله بسیار کمی پس از قتل کندی، پلیسی نیز کشته شد. قاتل او که بود و چرا کشته شد؟
جک روبی اندک زمانی پس از کشتن آزوالد به عنوان مریض سرطانی از زندان به بیمارستان انتقال داده شد. در آنجا، سعی کرد تا درباره توطئه قتل کندی سخنانی بگوید؛ ولی با بیاعتنایی بازرسین دولت و روزنامهنگاران رو به رو بود. «جک روبی» به یک خبرنگار رادیو گفت: «... من میدانم که یک توطئه خطرناک در جهان در حال تکوین است... من حقیقت را میگویم... دنیا حق دارد که از حقیقت آگاه شود...». نامبرده در بیمارستان [راست یا دروغ] به مرض سرطان درگذشت.
منبع:
پژوهشکده تاریخ معاصر
https://www.iichs.ir/fa/article/25057/
داستان كشته شدن هفتادوهفتهزار ایرانی
آنان كه تورات را خواندهاند از كشتار جمعی ایرانیان به دست مردخای كاملا اطلاع دارند. عید "پوریم" یا "فوریم" نیز به همین رویداد اشاره دارد و یادآور كشتن وزیر شاه ایران، هامان و یارانش است.
«داستان كشته شدن هفتادوهفتهزار ایرانی ... را در كتاب "عهد عتیق و عهد جدید" در تورات میخوانیم. موضوع یادشده در كتاب مذكور تا این اواخر كه توطئههای صهیونیستی قتل حضرت مسیح(ع) را هم رد كردهاند و آن را داستانی خیالی از عیسویان و نقاشان مسیحی قلمداد نمودهاند وجود داشته است. اگر بخواهند این واقعیت تاریخی را محو كنند باید فصل كتاب استر را در تورات نابود سازند. چنین كاری احتمالا میسر نیست؛ زیرا آن بانو شخصیتی مقدس در نظر اهل تورات است و محو نام او و كاری كه باعث نفی نامبرده شود آسان نیست. آنان عید "پوریم" یا "فوریم" را كه به مفهوم "آزادی" و پایانبخش ترور ایرانیان است را نمیتوانند نادیده بگیرند.
... آنان كه تورات را خواندهاند از كشتار جمعی ایرانیان به دست مردخای كاملا اطلاع دارند؛ چنانكه جورج. ج. چرچ در مقاله تحلیلی كه در مورد قتل مسلمانان روزهدار در ماه مبارک رمضان در مجله "تایم" مورخ مارچ سال 1994 نوشته، به آن اشاره كرده و آورده است: «... چه روزی بهتر از روز جمعه كه تعطیل مسلمانان در ماه رمضان و ماه روزه و دعاست. روزی كه یهودیان نیز روزهدار عید پوریم هستند و یادآور كشتن وزیر شاه ایران، هامان و یارانش است؛ قبل از آنكه آنان بتوانند یهودیان را بكشند».
منبع:
پژوهشکده تاریخ معاصر
https://www.iichs.ir/fa/news/25020/