❀ ﴾﷽﴿ ❀
✨پروردگارا،
به نامت
و با توکل به اسم اعظمت
میگشاییم دفتر امروزمان را
باشد که در پایان روز
مُهر تایید بندگی
زینت دفترمان باشد✨
سلام همراهان گرامی. صبحتون بخیر. روزتون پُر روزی
#امام_علی علیه السلام:
اِعتَبِر بِما مَضى مِنَ الدُّنيا لِما بَقِيَ مِنها ؛ فَإِنَّ بَعضَها يُشبِهُ بَعضا
از گذشته های دنیا برای باقیمانده ی آن عبرت آموز، زیرا پاره های دنیا شبیه یکدیگرند
🗓 یکشنبه
۳۱ مردادماه ۱۴۰۰
۱۳ محرم ۱۴۴۳
۲۲ آگوست ۲۰۲۱
⌛
✨﷽✨
🌼یک داستان واقعی و زیبا
✍ از مرحوم آيةاللهالعظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي(ره)، نقل شده است: اوقاتي كه در سامرا مشغول تحصيل علوم ديني بودم، اهالي سامرا به بيماري وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده اي ميمردند. روزي در منزل استادم، مرحوم سيدمحمد فشاركي، عدهاي از اهل علم جمع بودند. ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمدتقي شيرازي تشريف آوردند و صحبت از بيماري وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند.
مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمي بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلي. فرمود: من حكم ميكنم كه شيعيان سامرا از امروز تا دهروز همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجسخاتون(علیها السلام)، والده ماجده حضرت حجتبنالحسن(علیهما السلام) هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود.
اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شدند. از فرداي آن روز تلفشدن شيعه متوقف شد.
📚داستانهاي شگفت شهید دستغیب
قطره قطره گنبد از چشمانِ خیست میچکد
اشکِ شوقِ لحظهی دیدار، فکرش را بکن...
#سلام_آقا
❀ ﴾﷽﴿ ❀
خدایا ...
آغازی که تو صاحبش نباشی،
چه امیدی است به پایانش ...؟!
پس به نام تو آغاز میکنم روزم را ...
سلام
صبحتون بخیر
امروزتون سراسر موفقیت و کامیابی
#امیرالمؤمنین علیه السلام:
هر كس كينه را از خود دور كند، قلب و عقلش آسوده مى گردد.
🗓 دوشنبه
۱ شهریور ۱۴۰۰
۱۴ محرم ۱۴۴۳
۲۳ آگوست ۲۰۲۱
⌛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥امام رضا قربون کبوترهای حرمت برم♥️
✨﷽✨
#پندانه
✍پادشاهی دید که خدمتکاری بسیار شاد است، از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت: قربان همسر و فرزندی دارم، غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن، بدین سبب من راضی و شادم. پادشاه موضوع را به وزیر گفت. وزیر گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است. پادشاه پرسید: گروه ۹۹ دیگر چیست؟
وزیر گفت: قربان یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلوی خانه وی قرار دهید. و چنین هم شد. خدمتکار وقتی به خانه برگشت با دیدن کیسه و سکهها بسیار شاد شد و شروع به شمردن کرد، ۹۹ سکه؟ و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا ۱۰۰ سکه نیست، همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود. او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پسانداز کند. او از صبح تا شب سخت کار میکرد و دیگر خوشحال نبود. وزیر که با پادشاه او را زیر نظر داشتند، گفت: قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گروه کسانی هستند که زیاد دارند اما شاد و راضی نیستند.
🔰 خوشبختی در سه جمله است:
🌿 تجربه از دیروز،
🌿استفاده از امروز،
🌿 امید به فردا.
🔰ولی ما با سه جمله دیگر زندگی را تباه میکنیم:
🔻حسرت دیروز،
🔻اتلاف امروز،
🔻ترس از فردا.
🌼حضرت علی (ع) در گذر از قبرستان
✍ ای ساکنان خانه های وحشت زا ومحله های خالی و گورهای تاریک!ای خفتگان در خاک!ای غریبان!ای اهل تنهایی!ای اهل وحشت!شما پیش از ما رفتید و ما به دنبال شما،به شما می پیوندیم.
امّا درخانه هایتان دیگران سکونت کردند،و امّا زنانتان با دیگران ازدواج کردند،و اموالتان در میان دیگران تقسیم شد!این خبر ما هست،شما چه خبری دارید؟
سپس رو به اصحاب فرمود: بدانید که اگر اجازه سخن گفتن داشتند،به شما خبر می دادند که؛« بهترین توشه تقوا است....»
📚منبع؛حکمت 130 نهج البلاغه
نمای گنبدی افتاده است در نظرم
چگونه جا شده خورشید در دو چشم ترم؟
#سلام_آقا
🔸چطور از ديگران تشكر كنيم ?
قران پاسخ ميدهد
«پاداش دسته گل اهدایی»
🔸یکی از کنیزان امام حسین علیه السلام خدمت حضرت رسید،سلام کرد و دسته گلی تقدیم آن حضرت نمود. حضرت هدیه آن کنیز را پذیرفت و در مقابل به او فرمود:تو را در راه خدا آزاد کردم.
انس که ناظر این برخورد انسانی بود از آن حضرت با شگفتی پرسید:چگونه در مقابل یک دسته گل بی ارزش او را آزاد کردی؟! چون ارزش مادی یک کنیز به صدها دینار طلا می رسید.
حضرت با تبسمی حاکی از رضایت خاطر بود فرمود:خداوند اینگونه ما را ادب کرده،چون در قرآن کریم می فرماید
وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا
اگر کسی به شما نیکی کرد او را نیکی و با رفتار شایسته تری پاسخ دهید.
📖سوره نساء آیه۸۶
و من فکر کردم،از هدیه این کنیز بهتر این است که در راه خدا آزادش کنم.
📚بحار جلد۴۴ صفحه۱۹۴
#نکات_قرانی
میراث بردهام زِ پدر ذکر مدح تو
وین ارث تابناك مرا فخر و مفخر است
#سلام_آقا
💎روزی ابلیس بافرزندانش ازمسیری میگذشتند
به طایفه ای رسیدند که درکنار راه چادر زده بودند، زنی رامشغول دوشیدن گاو دیدند، ابلیس به فرزندانش گفت :
تماشاکنیدکه من چطور بلا بر سر این طایفه می آورم
بعد بسوی آن زن رفت وطنابی را که به پای گاو بسته بود تکان داد.
باتکان خوردن طناب، گاو ترسید و سطل شیر را به زمین ریخت و کودک آن زن را که در کنارش نشسته بود لگد کرد و کشت.
زن با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربات چاقو از پای درآورد.
وقتی شوهرش آمد و اوضاع را دید، زن رابه شدت کتک زد و او را طلاق داد.
فامیلِ زن آمدند و آن مرد رادبه باد کتک گرفتند و آنقدر او را زدند که کشته شد.
بعد از آن اقوامِ مرد از راه رسیدند و همه باهم درگیر شدند و جنگ سختی درگرفت . هنوز در گوشه و کنار دنیا بستگان آن زن و شوهر همچنان در جنگ هستند.
فرزندان ابلیس بادیدن این ماجرا گفتند: این چه کاری بود که کردی؟
ابلیس گفت : من که کاری نکردم، فقط طناب را تکان دادم!
ماهم در اینطور مواقع فکر میکنیم :
کاری نکرده ایم درحالیکه نمیدانیم، حرفی که میزنیم، چیزی که می نویسیم، نگاهی که میکنیم ممکن است حالی را دگرگون کند، دلی رابشکند، مشکلی ایجادکند
آتش اختلافی برافروزد، و...
بعدازاین وقایع فکرمیکنیم که کاری نکرده ایم،فقط طناب راتکان داده ایم!
حسین منی و انا من حسین.mp3
2.22M
آیت اللَّه خوشوقت ره: اگر #خون_امام_حسین و شهادتش نبود،امروز از #اسلام_تشیعی هیچ اثری باقی نبود
⬅️ هر کسی #شیعه است از این خون #بهره_برده است، باید #جواب پس بدهد
⬅️ #بزرگترین_خطر برای #جریان_عاشورا #موج #روشنفکری است
✨﷽✨
✅بخشیدن دل بزرگ میخواهد نه توان مالی
🔻تابستان شده بود و هوا خیلی گرم بود. به آپارتمان جدیدی رفته بودیم که کولر نداشت. کولری خریدم. برای بردن کولر به پشتبام دو تا کارگر گرفتم. کارگرها گفتند که ۴۰ هزار تومان میگیرند. من هم کمی چانهزنی کردم و روی ۳۰ هزار تومان توافق کردیم.
🔹بعد از اینکه کولر را به پشتبام آوردند و زیر آفتاب داغ پشتبام عرق ریختند، سه تا ۱۰ هزار تومانی به یکی از آن دو کارگر دادم. او یکی از ۱۰ هزار تومانیها را برای خودش برداشت و دو تای دیگر را به کارگر دیگر داد.
🔸به او گفتم: «مگر شریک نیستید؟»
🔹گفت: «چرا، ولی او عیالوار است و احتیاجش از من بیشتر.»
🔸من هم برای این طبع بلندش دست تو جیبم کردم و دو تا ۵۰۰۰ تومانی به او دادم. تشکر کرد و دوباره یکی از ۵۰۰۰ تومانیها را به کارگر دیگر داد و رفتند.
🔹داشتم فکر میکردم هیچوقت نتوانستم اینقدر بزرگوار و بخشنده باشم. آنجا بود که یاد جمله زیبایی افتادم: «بخشیدن دل بزرگ میخواهد نه توان مالی.»
✍امام على عليه السلام:
به خدا سوگند، هرگز ملتى در زندگىِ مرفّه و پر نعمتى نبوده اند و نعمت و رفاه از آنان زائل نشده است، مگر به سبب گناهانى كه مرتكب شده اند،
چرا كه خداوند به بندگانش ظلم نمى كند. اگر مردم به هنگامى كه بلاها و سختى ها بر آنان فرود مى آمد و نعمت ها از دستشان مى رفت، با نيت هاى خوب و دلى مشتاق به پروردگارشان پناه مى بردند، بى گمان هر از دست رفته اى به آنان باز مى گشت و هر فاسدى اصلاح مى شد.
📚نهج البلاغه، از خطبه 178
#داستانک
گویند:
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
درراه با پروردگار سخن می گفت:
( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که:
🌾تو مبین اندر درختی یا به چاه
🌾تو مرا بین که منم مفتاح راه
#مولانا
فکر میکنم به صحن،
به رواقها... به گنبدت...
آه، قلب من دوباره پر زده به مشهدت...
#استوری
✨﷽✨
"حديثِ قدسي"
✍وقتی خداوند، مانع عبادت میشود خداى عزوجل ميفرمايد: ...و یکی از بندگانم شخصی است که شبها به خاطر من، نماز شب می خواند. اما من يك شب یا دو شب، او را از خواب بیدار نمی کنم، به خاطر نظر لطفى كه به او دارم. وقتی او از عبادت محروم می شود، خود را سرزنش ميكند. در صورتيكه اگر او را واگذارم تا هر چه خواهد عبادتم كند، او را خودبينى فرا گيرد و همان خودبينى، او را نسبت به اعمالش فريفته سازد و هلاکش می کند.
وقتی او از خود راضى شود، گمان می كند حق عبادت من را به جا آورده. و آن هنگام از من دور می شود در حالی که خودش خیال می كند به من نزديك است! پس كسانيكه اعمالى بخاطر ثواب من انجام ميدهند، نبايد به آن اعمال تكيه كنند، زيرا آنها هر چقدر هم که كوشش كنند و عُمر خود را در راه عبادتم بگذرانند، باز هم مقصر باشند و با عبادت خود به حقيقت عبادتم نمی رسند.
تنها بايد به رحمتم اعتماد كنند و به فضلم شادمان باشند و حُسن ظن داشته باشند.
📚صول كافى، جلد ۳ ، صفحه ۱۰۰
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
✨﷽✨
🌼توصیه به پادشاه
✍زيد بن علي(عليه السلام) برادر امام باقر (عليه السلام) و از بزرگان و رجال با فضيلت و عاليقدر خاندان نبوت، و مردي دانشمند، زاهد، پرهيزكار، شجاع و دلير بود و در زمان حكومت بني اميه زندگي ميكرد. زيد از مشاهدة صحنههاي ظلم و ستم و تاخت و تاز حكومت اموي فوق العاده ناراحت بود و عقيده داشت كه بايد با قيام مسلحانه، حكومت فاسد اموي را واژگون ساخت. هشام بن عبدالملك، كه از روحية انقلابي زيد آگاه بود، درصدد بود او را با دسيسهاي از ميان برداشته و خود را از خطر وجود او نجات بخشد.
هشام نقشة خائنانهاي كشيد تا از اين رهگذر به هدف پليد خود برسد. به دنبال اين نقشه، زيد را از مدينه به دمشق احضار كرد. هنگامي كه زيد وارد دمشق شد و براي گفتگو با هشام به قصر خلافت رفت؛ هشام ابتداءً او را به سردي پذيرفت و براي اين كه به خيال خود موقعيت او را در افكار عمومي پايين بياورد، او را تحقير كرد جاي نشستن نشان نداد، آنگاه گفت: ـ شنيدهام خود را شايستة خلافت ميداني و فكر خلافت را در سر ميپروراني، در حالي كه كنيز زادهاي بيش نيستي و به كنيز زاده نميرسد كه بر مسند خلافت تكيه بزند. ـ آيا خيال ميكني موقعيت مادرم از ارزش من ميكاهد؟ مگر فراموش كردهاي كه «اسحاق» از زن آزاد به دنيا آمده بود ولي مادرِ «اسماعيل» كنيزي بيش نبود؛ با اين حال خداوند پيامبران بعدي را از نسل اسماعيل قرار داد و پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله) نيز از نسل اوست.
آنگاه زيد، هشام را نصيحت نمود و او را به تقوي و پرهيزگاري دعوت كرد. هشام گفت: ـ آيا فردي مثل تو مرا به تقوي و پرهيزگاري دعوت ميكند؟ ـ آري، امر به معروف و نهي از منكر دو دستور بزرگ اسلام است و انجام آن برهمه لازم است، هيچ كس نبايد به واسطة كوچكي رتبه و مقام، از انجام اين وظيفه خودداري كند و هيچ كس نيز حق ندارد به بهانه ی بزرگي مقام از شنيدن آن ابا ورزد.
📙 وفيات الأعيان، ج ۴، ص ١٣۵
📚کریم سیاه
آیة الله العظمی سید محمد کاظم طباطبایی یزدی مشهور به صاحب عروه یک قطعه کفن برای خودشان خریده بودند. در حرم امیرمؤمنان علیه السّلام همۀ قرآن را بر آن نوشته، سپس در حرم امام حسین(علیه السلام) زیارت عاشورا را با تربت بر اطراف آن نوشته بودند.
ایشان برای صله ارحام عازم یزد می شوند و در این سفر این کفن را با خودشان به یزد می برند. در شب اول ورودشان به یزد، در منزل یکی از دخترانشان استراحت می کنند.
حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) به خواب ایشان آمده و می فرمایند:
یکی از دوستان ما فوت کرده و در مزار یزد منتظر کفن است. ما دوست داریم این کفن به او اهداء شود.
ایشان بیدار می شود و می خوابد. دوبار دیگر این رؤیا تکرار می شود!
ایشان لباس پوشیده به قبرستان یزد می رود و می بیند شخصی به نام کریم سیاه فوت کرده، او را غسل داده، روی سنگ نهاده، منتظر کفن هستند...
تا ایشان می رسد، می گویند: کفن را آوردند.
مرحوم یزدی از آن ها می پرسد:
شما کی هستید؟!
می گویند: همان آقایی که به شما امر فرموده کفن بیاورید، به ما نیز امر فرموده که برای تجهیز و دفن ایشان به این جا بیاییم.
مرحوم یزدی می پرسد:
این شخص کیست؟
می گویند: او شخصی به نام کریم سیاه است، یک فرد معمولی! ولی عاشق امام حسین(علیه السلام) بود. در هر کجا مجلسی به نام امام حسین(علیه السلام ) برگزار می شد، او بدون هیچ تکلّفی حاضر می شد
✅پدر و مادرت را نگاه کن. نگاه کردن به جمال مادرت خودش عبادته
✍فرمان مادر را ببر، ببین که چه بر سر تو خواهد آمد. هرچه مادرت سخت گیر تر باشد فرمانش را ببر ... اگر مادرت تند باشد فرمان بردن از او اثرش بیشتر است. فرمان مادر ِ خوش اخلاق را که همه می برند. اگر به غریبه هم بگوید اینجا بیا، خواهد گفت خانم چه می گویید، چشم. کارش را رها می کند و بار او را بر میدارد و یا راه او را باز می کند.
اگر مادر و پدر تندی دارید تا فرمان او را بردید آن وقت می فهمید چه کرده اید. خداوند متعال نشانت خواهد داد که ببین چه کرده ای، کار بزرگان را انجام دادی، با ما رفیق و انیس و مونس شدی ...
📚حاج محمد اسماعیل دولابی
✨﷽✨
🔴هرجا که نمک بخوریم نمکدان نمی شکنیم!
✍ در اصفهان شخص تاجری در همسایگی یکی از اشرار زندگی می کرد . این شخص شبها افراد لا ابالی را در خانه اش جمع می کرد و سر و صدا به راه می انداخت . شخص تاجر که فردی نماز شب خوان و متدین بود از دست این جوان ناراحت شد ، پیش مرحوم ملا محمد تقی مجلسی آمد و از دست همسایه اش که رئیس اشرار بود و شبها عربده و داد و بیداد راه می انداخت و مزاحمت ایجاد می کرد شکایت کرد.
ملا محمد تقی مجلسی فرمود یک شب این افراد را برای صرف شام به خانه ات دعوت کن ، من هم به خانه ات می آیم .شخص تاجر رئیس اشرار را به همراه نوچه ها و اطرافیان او را برای شام به خانه اش دعوت می کند . آنها هم قبول کرده و به خانه او می آیند ، در حالی که خبر نداشتند قرار است علامه مجلسی هم به مجلس بیاید . ناگاه مرحوم علامه وارد اتاق شد و مستقیم رفت پیش رئیس اشرار نشست . بعد از سلام و احوالپرسی با او گرم گرفت و پرسید : وضع و مرام شما در زندگی چگونه است؟برنامه تان در زندگی چیست؟
آن شخص هم با زبان مخصوص افراد داشی و لات می گوید ؟ مرام ما این است که هرجا که نمک بخوریم نمکدان نمی شکنیم. علامه مجلسی می فرماید : دروغ میگویی! رئیس اشرار گفت : چطور؟! علامه می گوید : تو مگر یک عمر نمک خدا را نخورده ای ؟چرا نمکدان می شکنی؟! تو که میگویی من نمکدان نمی شکنم ، پس این کارها چیست که انجام میدهی؟
👈 رئیس اشرار با شنیدن همین یک کلمه منقلب شد و از همه بدی هایی که کرده بود توبه کرد . به دنبال او هم تمامی افرادش توبه کردند.
📚در محضر آیت الله مجتهدی رحمه الله علیه ، جلد اول ، ص 339