- Innate Domain🇵🇸.
حس میکنم قراره تو تابستون هیچی ازمنمونه و تبدیل به فیلم و انیمه بشم
این خیلی احمقانس که باید برای محکم شدن روابطم تلاش کنم درحالی که طرف مقابل حتی بهش فکرم نمیکنه.
- Innate Domain🇵🇸.
_میشه نگاهم کنی؟ +نگاهت کنم؟برای چی؟ _میخوام چشمات و ببینم. +نمیشه.نفرینت میکنه. _نفرین؟شیرینه. +درد
به عکسهاش دوباره خیره شده بود.نگاهش رو به آسمون داد کاری که همیشه برای بند اومدن اشکهاش انجام میداد.دستهاش رو ستون بدنش کرد و از جاش بلند شد.نفسهاش نامنظم شده بود و درد عمیقی اطراف قلبش رو آزار میداد؛سوزش گلوش هرلحظه بیشتر میشد.به لباسش برای آزاد شدن نفسهاش چنگی زد.با حس خیس شدن دستهاش اونهارو جلوی چشمهاش گرفت؛با دیدن خون نفسهاش نامنظم تر شد.چشمهاشدرست کار نمیکردن اما میتونست گلبرگ ها و شاخه های بیرون زده از بدنش رو تشخیص بده.زیرلب با خودش زمزمه کرد:«هاناهاکی.»لبخند زیبایی روی لب های خشک شدش نشست و به دیوار تکیه زد.حالا میتونست نفس هاش رو بشماره.اشکاز چشمهاش گونه های قرمزش رو نوازش میکرد.تنها چیزی که حس میکرد درد بود!خارها قلبش رو نوازش میکردند.سرش رو به دیوار تکیه داد و آخرین نفسش رو با درد ناشی از زخم های روحش به بیرون هل داد...