نمیدونم بهش چی میگن
اضطرار؟نگرانی؟یا هرچی فقط میدونم الا به شدت به دعاهاتون نیاز دارم:)
از استرس و ناراحتی دستام یخ زده و نفسم بالا نمیاد
کاش امشب تموم شه فقط تموم شه..
همراه کش اومدن زمان قلب منم آروم آروم ذوب میشه و باید وایسم تا تموم شدنش رو ببینم
دارم سعی میکنم تو این بلبشوی فکری و بیرونی دلداری بدم و چقد ضعیفم تو دلداری دادن..
نیاز دارم سرم و بکنم تو آب یخِ یخ و چندین دقیقه سرم و نگه دارم تا مغزم خالیِ خالی شه
اینکه بخوام انرژی بزارم و حالم و خوب کنم من و از حال بدمم خسته تر میکنه
بیست روز بین فاطمیه اول و دوم این شکلیه که نمیدونی آهنگ گوش بدی گوش ندی،لباس رنگی بپوشی نپوشی تو یه بلاتکلیفی خاصی به سر میبری