قدشکوتاهبودرفقا.میگیرین
چیمیگم؟
نمیدونم کدومتونزیادروضهرفتین
واهلِروضههستین
حالااینروزامکبعضیعاشقا
ناخواستهخونهنشینشدن😔
توکربلاعبداللهباقدیکوتاهزیر مرکبهادستوپامیزدامامیخوامبگماینوکراازپدرشیادگاریداشته.اخه پدرشمباقدهکوتاهتوکوچههایمدینه خاطرهیبدیداره😭
خبمتوجهشدیچیومیگم😔؟ارهدارمازمادرمونصحبتمیکنم.
راستشقرارنبودولیتاگفتم
قدشکوتاهبوددلمرفتمدینه.
بیاینامشبوفرداشبذکرمون
یاحسنیاحسنباشه😔
پدرشکهتوکوچهگرفتارشدهبودوبهغیرتشبرخوردهبودمیگفتایکاشایکاشیکمقدم بلندتربود الهیحسنجان😭
چراچراقدشبایدبلندتربود؟میگفتاخهدستشازروسرمردشد
خوردبهمادرم😭
میگناقامونامامحسن
ازونشببهبعدپیرشدیهو.
داغونشد.😭
یادهیچیزیافتادمبگمبهتون.
یکی از رفقا چند وقت پیش داشت با خانومش از ی کوچه شب رد میشد میگفت ک حاجی سره کوچه چند تا نانجیب وایساده بودن راستشو بخوای یه لحظه ناخودآگاه ی ترسی اومد تو دلم نکنه نکنه اینا چیزی بپرون؟خلاصه ناموسمه نمیتونم کنترل کنم ک....میگیری منظورم چیه؟اقایون خوب میفهمن ینی چی
خب داشتم از کربلا میگفتم زیاد دور نشیم نمیخوام سر درد بیارم فقط یه یادی بشه.اخه حیفه روز پنجم رسید.
بابا همین دیرور بود انگار میگفتیم حسین؟
بزا شبه اولتو ببینم.شب اول شد حالا بماند بعضیامون دلمون شکست ک تو شهرمون خیلی پاکار نبودن دلمون شکست برا بعضی قوانین و اما شعورمون رو به رُخِ عالم کشیدیم حالا اما شد پنجمین روز 😔.
برادرم خواهرم تموم شدا چه کردیم؟توبه؟یا ن بازم گناه.میگم تلنگری برا خودم بشه البته
نوشتن اقامون ک تو قتلگاه دیگه خسته شده بود😓 و تکیه داده بود ب نیزه بعد عمه جانمون زینب که فریاده وا محمدا میزد یهو این جوانی ک ازش صحبت میکنیم زود خودشو ب حسین میرسونه 😭
همچین ک داشتن با شمیر اربابو میزدن بی رحمانه یهو عبدالله خودشو با بدنش سپرِ جانه ارباب میکنه و میگن این بدن افتاد رو ارباب.تصور میکنی ینی چی؟اقا امام سجاد میگن ک اسبا از رو دو بدن رد میشدن و نمیشد تشخیص داد کدوم پیکر برای کدومشونه کلامه امام سجاده😭
اینجا دسته عبدالله زده میشه و میفته رو ارباش قبل تر هم از ی دستی گفتم ک از رو امام حسن رد شدو مادرمون... 😭اما این ماجرای دست حکایت ها دارد.اخه یه جا دیگه یه دستی قراره برا اهلِ بیتِ ارباب اب بیاره😭😭