✍حامدزمانی:
بلهـ ، مـن گفتـم سـیاستم سُکوتهـ
ولـے شـرایط هرڪسی بهـ دیگری فرق داره ...
مـا نیاز داریـم ڪه اتحـادمـون رو نـشون بدیـم ...
متاسـفانـہ نبـاید اجـازه بـدیم ڪهـ فڪـر ڪنند مـا تو سـَری خـوردیـم و جـوابـے نداریـم !
اگـهـ قـرار بود شمـا سڪوت ڪنید پـس مـن بـرای چـی میخونم ؟
ما بایـد صـدای همدیـگهـ بـشیم ...
از همدیگه دفاع کنیم ...
هرڪدوممون از دیگری...
این میشه اتحـاد و دشمـن وقـتی اتحاد و اقتـدار رو ببیـنه تـازه گفـتگو رو میـپذیـره ...
اگه نبینه نمیپذیره ...
#حامدزمانی
منبع:
@Rah_bi_payaan
در تلگرام!!
🎶 @ISTA_ISTA 🎶
•| عشقیعنیایستادگی |•
مــــعـــــجــــــزه_عـــــشـــــق رمان ناب و محتوایے #معجزه_عشق پـــــارتـــــــ👑16👑 اومدم و با
مــــعــــجــــزه_عـــشــــق
رمان ناب و محتوایی #معجزه_عشق
پـــارتـــــ👑17👑
بعد از اینکه کارام تموم شد رفتم بیمارستان!!
...
یه مانتوے زرشکے بلند و یک روسرےزرشکےکه مدل لبنانے بسته بودمش پوشیدم.چادرم رو هم سرم کردم.
...
ماشین حامد خیلے داغون شده بود ولے درستش کرده بودن.
تو پارکینگ بود.
سوارش شدم و روشنش کردم.
با پنج..شیش بار استارت زدن بالاخره روشن شد.
هرجاے ماشینو که نگاه میکردم یاد حامدم میافتادم.
بالاخره رسیدم بیمارستان.
...
رفتم تو اتاق حامد.
بهش گفتم:
+پسرم...عزیزم...حرفاتو گوش کردم...
من راضے ام به رضاے خدا...
حالا دیگه این که چه بلایے سرت بیاد با خداست!!!
ولے ازش خواستم اگر اونطورے نشد که میخوام...بهم صبر بده!!!
...
و اومدم بیرون!!
...
با دکترش صحبت کردم
اولش با دیدن من تعجب کرد
ولے بعدش خیلے خوب برخورد کرد
و گفت که:
_پسر شما هوشیاریش بیشتر شده و دیگه هیچ نشونه اے از سرطانش نیست.
ماامیدواریم که زودتر به هوش بیاد و این احتمال هم وجود داره!!
...
+یعنے پسرم نمیمیره؟؟!!
_ خانم شریفے این چه حرفیه!!!؟
+باورم نمیشه!!
_باید خداروشکر کنید که انقدر درصد هوشیارے پسرتون بالاست!!
...
خوشحال بودم ولے نمیتونستم باور کنم!!
زنگ زدم به امیر:📱
+سلام خوبے؟!!😍
_سلام چیشده؟؟!😲
+امیر یه خبر خوب برات دارم!!
_چیشده خانم بگو دیگه!!!
+امیر گفتن درصد هوشیارے حامد خیلے بالائه و احتمال داره هرچه زودتر به هوش بیاد!!😍😍😍
_راست میگے؟؟!!😳😇
+آره میخواے خودت زنگ بزن با دکترش صحبت بکن!!
_باشه حتما!!
و خداحافظے کردم و تلفونو قطع کردم
...
رفتم خونه!!
سریع وضو گرفتم و سجده شکر به جا آوردم و زیارت عاشورا و دعاے کمیل خوندم!!
نمیدونستم باید چیکار بکنم!!
اصلا چیکار میتونستم بکنم!!
داشتم بال در میآوردم..😇😇🤗🤗
ولے هنوزم احتمال اونچیزے که من فکرشو میکردم وجود داشت.
اما من امیدوار بودم!!
...
👑یک هفته بعد👑:
حالا یک هفته گذشته و هنوزم براے حامدم اتفاقے نیافتاده!!!
واقعا دیگه دارم امیدمو از دست میدم!!
شب خوابیده بودم:
ساعت 🕜 ۱:۳۰ بود.
تلفن خونه زنگ خورد.
از خواب پریدم.
امیر رفت و گوشے رو برداشت:
+الوو
_ببخشید اینموقع زنگ زدم
+خواهش میکنم شما؟؟!!
_از بیمارستان تماس میگیرم!
+بفرمایید
_پسرتون به هوش اومده آقاے شریفے!
...
من فقط دیدم امیر از حال رفت.
تلفنو از روے زمین برداشتم
و گفتم الووو...
ولے کسے جواب نداد..
تلفنو گذاشتم و براے امیر آب قند درست کردم!!
...
وقتے به هوش اومد گفت که بهش گفتن حامد به هوش اومده😍😍😍
دنیا دور سرم چرخید..
نمیتونستم باور بکنم!!
من خودمو واسه چیزهاے خیلے بدے آماده کرده بودم!!
اومدم پاشم که افتادم زمین..
امیر پاشد آب قند درست کرد و خوردم!!
وقتے حالمون خوب شد آماده شدیم و رفتیم بیمارستان!!
نمیدونم چی پوشیده بودم فقط یادمه روسرے رو گیره زدم و چادرم و انداختم سرم و دنبال امیر رفتم!!
...
پـــــایــــان پـــــارتــــــ/17/
#معجزه_❤️عشق❤️
#ایستائیسم
✍:نویسنده/یه ایستاده
😍 @ISTA_ISTA 😍
#عکس_نوشته
میگے چرا نیستے؟
چرا هیچے نمیگے؟!!
...
حتما بخونید!!
...
#حامد_زمانی
#ایستائیسم
#متهم
کپی از کانال
@rasmstadegih
در تلگرام!!
🤔 @ISTA_ISTA 🤔
Hamed Zamani - Shamshir.mp3
16.11M
#موزیک_تایم
من یه شمشیر دارم حرف داره درد داره!
...
پ.ن.
اینروزا باید بیشتر به این آهنگ توجه بکنیم!!
...
#حامد_زمانی
#شمشیر
#ایستائیسم
#متهم
⚔ @ISTA_ISTA ⚔