eitaa logo
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
1.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
346 فایل
«پریدن یادمون داده همون که ما رو باور داشت..!» ❤️ کانال ناشناسمون: @Ista_nashenas ••• تـبادلات: @Razaqi48 ••• ارتباط با مدیریت: @Razaqi48 ••• شرایط ِ کپی و..: @Sharayeet 🗓 Channel Created: 1397/12/27
مشاهده در ایتا
دانلود
استوری پیج @istadehgroup
استوری پیج @istadehgroup
استوری پیج @istadehgroup
استوری پیج @istadehgroup
استوری پیج @istadehgroup
حتما تصاویر رو باز کنید و بخوننییید
حتمااااا
دوستان البته آدرس اصلی این پیج اینه👇👇👇👇👇👇👇👇👇
بچه ها تا جاییکه میتونید اینارو نشر بدید (منظورم استوریهاست)
تو پیج داداش حامد زیر یه پست یکی نوشته بود : اینا چه بیکارن کارای تورو تحلیل میکنن😏 (خواسته تیکه بندازه به داداش) داداش حامدم با کمال خونسردی گفته: جواب خودتو خودت دادی😌 ـــــــــــــــــــــــــ نکته اخلاقی: هرکی درباره ایستاده ها بد گفت در کمال خونسردی و ادب قهوه ایش کنید😌😁 😝 @ista_ista 😝
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
مـــعـــجـــزه_عـــشـــق رمان ناب و محتوایـے #معجزه_عشق پــــــارتـــــ👑42👑 رفتم خونه! ... مادرم
مـــعـــــجـــزه_عــــشــــق رمان ناب و محتوایی پــــارتـــــ👑43👑 چون شب قبلش به خاطر درس خوندن نخوابیده بودم!! ... وقتے بلند شدم از خواب ساعت ۵:۰۰ بود. سرحال تر بودم. دیدم مهدے چند بار زنگ زده بهم!! شمارشو گرفتم. -سلام خوبے؟؟!! +سلام ممنون تو خوبے؟؟!! -اره خوبم کارم داشتے؟؟!! +خداروشکر .. خواستم ببینم امتحانت چی شد؟؟!! -عااااااالے بود مهدے!!!!!😍😍عاااالے!!!!!!!!! +خداروشکر .. پس فردا همکلاسیییم!😉 -بله شما مشکلی داری؟؟!! +نه من غلط بکنم مشکل داشته باشم!! فقط خواستم بگم یه وقت از ما جزوه نگیریهااااااا؟!!!!!!! -حالا میگیرم یه روزے ازت!!! +تونستی بگیییییییر و .. -دلم تنگ شده برات +منم .. خب بیا اینجااا -اره باشه الان میام‌!!!! +بیا .. خداحافظ ‌-یاعلے خداحافظ ... لباسامو پوشیدمو رفتم بسیج!! مهدے همیشه اونجا بود. به محرم چند روز بیشتر نمونده بود. مهدے هم به من گفته بود برم‌؛که غیر مستقیم بهم یادآورے کنه!! همیشه این‌طوری بود!! ... بهش کلے کمک کردم! دوباره انرژی گرفتم و حالم کلے خوب شد‌! زمان هیئت ها همیشه اینطورے میشدم! احساس آرامش میکردم‌! تازه راحتترم تصمیم میگرفتم!! ... این مدت داشتم به یک چیزهایی فکر میکردم. چیزهایی که اگر خانوادم میفهمیدن؛خیلی شاید ناراحت میشدن!! راستش من به این فکر میکردم که وارد 😎سپاه😎 بشم!!! اینطوری اگر نمیتونستم هم برم که با داعش بجنگم!! با دشمنای داخلی میجنگم و به مردم و کشورم خدمت میکنم!!! ... ولی نه میتونستم به کسی بگم!!!!نه میتونستم تصمیمی بگیرم!!! البته باید صبر کنم تا درسم تموم شده!!! بعدش با خیال راحت برم سراغ کاری که دوسش داشتم!!! ... بعد از تموم شدن کارها اومدم خونه‌! مادرم گفت: +حامد جان -جانم؟! +زنگ زدم به خانم تهرانی قرار شد شب بیان خونمون واسه تعیین قرار عقد و عروسی!!😍😍 -راست میگید مامان جون؟؟‌! +آره عزیزم دروغم چیه!! باید بری واسه خونه خرید کنی‌!! -چشششششم روی چشم حتما میرم خرید میکنم!! پـــایــان پــــارتـــــ/43/ ❤️عشق❤️ ✍:نویسنده/یک ایستاده ❤️ @ISTA_ISTA ❤️