eitaa logo
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
1.8هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.3هزار ویدیو
36 فایل
#کپی_مطالب_آزاد 🙂 ارتباط بامشاورین تنهامسیری @MoshaverTM پیشنهادات وانتقادات ونظرات 💫لینک کانال اصلی تنهامسیرآرامش http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
مشاهده در ایتا
دانلود
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘️«یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی‏ لِی فِی الْجَنَّةِ‏» ✍ قرار ملاقات‌ها، آداب دارند! باید برایشان از قبل آماده شد! ▪️وفات سلام الله علیها تسلیت باد @IslamLifeStyles_fars
143 👈🏻 من می‌خوام بگم اون گناهانی که ابلیس تو رو به اون وادار می‌کنه، اون قدر مهم نیست که این یأس رو به شما بده. 😶 این صفت پلیدش رو به شما انتقال میده. 😱 نه اینکه فقط بره سراغ مؤمنان، نه، آب خوش از گلوی هیچ‌کس نمی‌خواد بذاره بره پایین. 👤 استاد پناهیان 🎬 سلسله مباحث حالِ خوب 🌱 @IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧* ✨نگاه خدا 📃قسمت ششم رفتم پایین نگاه به صفحه نکردم گوشیو برداشتم: هو
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧* ✨نگاه خدا 📃قسمت هفتم حرکت کردیم رفتیم پاتوق همیشه گیمون ،سعی میکردیم همیشه جاهایی بریم که خلوت باشه ، - خوب حالا بگو ببینم تو هم قبول شدی؟ عاطی: معلومه که شدم حوزه علمیه جامعه الزهرا - خیلی خوشحالم که تو هم قبول شدی عاطی: اهوم منم ،ولی چه جوری دوریتو تحمل کنم - مگه میخوای بری بمیری اونجا... عاطی: لووووس پاشو ،پاشو بریم بهشت زهرا - هیچی باز این خانم دلش گرفت ( عاطفه هر موقع حالش خوب نبود میرفت بهشت زهرا ،گلزار شهدا ،با یه شهید دردو دل میکرد) راه افتادم سمت بهشت زهرا ، اول رفتیم سر خاک مامان فاطمه ،عاطفه فاتحه خوند و گفت میره گلزار شهدا منم پیش مامان بودم سلام مامان جونم،حتمان میدونی که قبول شدم ،ای کاش اینجا بودی و شادی توی چشماتو نگاه میکردم ،حرفام که تمام شد رفتم دم در بهشت زهرا منتظر شدم تا عاطفه بیاد... یه ربع بعد عاطفه اومد با چشمای پف کرده و قرمز - حاج خانم زیر پامون علف سبز شد،بیچاره اون شهید از دستت خسته شده ... عاطی: ببخشید بریم... عاطفه منو رسوند خونه و رفت منم رفتم توی اتاقم لباسمو عوض کردم رفتم تو اشپز خونه که یه چیزی واسه شان درست کنم که گوشیم زنگ خورد ،بابا رضا بود - سلام بابا جون بابا رضا: سلام سارا جان خوبی؟ - خیلی ممنون بابا رضا: خواستم بگم شام درست نکن ،من غذا گرفتم دارم میام خونه - چشم بابا جون بابا رضا : تا ده دقیقه دیگه خونم - باشه ،خدا حافظ ( اخ جون ،غذا درست نمیکنم ). گفتم تا بابا بیاد میزو بچینم که اومد زود شام بخوریم ده دقیقه بعد بابا در و باز کرد تو یه دستش دوتا پیتزا بود ،یه دستشم یه دسته گل مریم،من عاااشق گل مریم بودم - وااایییی بابا جون دستتون درد نکنه این ماله منه بابا رضا: تو این خونه کی عاشق گل مریمه - من من ( داخل یه گلدون آب ریختم ،گل و گذاشتم داخلش،که بعد شام دارم میرم اتاقم ببرم همرام) بابا رضا: سارا جان تبریک میگم که قبول شدی - شما از کجا متوجه شدین؟ بابا رضا: حاج احمد زنگ زد گفت - بابا جون من خودمم امروز فهمیدم ،اینقدر عاطفه هولم کرده بود یادم رفت بهتون خبر بدم ببخشید بابا رضا:اشکال نداره بابا ،خیلی خوشحال شدم شنیدم... دارد...
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧* ✨نگاه خدا 📃قسمت هفتم حرکت کردیم رفتیم پاتوق همیشه گیمون ،سعی میکردی
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧* ✨نگاه خدا 📃قسمت هشتم شامو که خوردم رفتم تو اتاقم ،گلو گذاشتم روزی کنار عکس مامان رو تختم دراز کشیدم گوشیم زنگ خورد شماره خونه مادر جون بود - سلام مادر جون خوبین؟ مادر جون: سلام عزیز دل مادر تو خوبی؟ - خیلی ممنون آقاجون خوبه؟ مادر جون: خوبه ،ولی همش بهونه تو رو میگیره ،چرا نمیای یه سری به ما بزنی ؟ - الهی قربونتون برم ، چشم فردا حتمن میام مادر جون: الهی فدات شم باشه منتظرت هستیم ... اینقدر خسته بودم که بعد خداحافظی از مادر جون رفتم تو کما صبح نزدیکای ساعت ۱۰ بیدار شدم رفتم دوش گرفتم ... لباسامو پوشیدم رفتم سمت خونه مادر جون زنگ در و زدم ،در که باز شد کل خاطراتم مرور شد مادرم چقدر عاشق این خونه بود ،یه حوض وسط حیاط دور تا دورش گل و گلدونای قشنگ ، اطراف خونه هم پر از درخت ،ده دقیقه ای به حیاط خیره شدم که با صدای مادر جون به خودمم اومدم... رفتم داخل خونه مادر جونو بغل کردم و صورتشو بوسیدم - سلام مادر جون خوبین؟ مادر جون: سلام به روی ماهت ،خیلی خوش اومدی - آقا جون کجاست ؟ مادر جون :بالا تو اتاقشه! - پس من میرم پیش اقاجون مادر جون:برو مادر ببینه تو رو خوشحال میشه رفتم سمت اتاق آقاجون ،از لای در نگاهش میکردم و خیره شده به عکس مامان و گریه میکنه ( مامانمو اقا جون خیلی به هم وابسته بودن جونشون واسه هم در میرفت،تو فامیل همه میدونستن مامانم چقدر بابایی) - سلام اقا جون آقاجون : سلام سارای من رفتم کنارش نشستم و سرمو گذاشتم روی پاهاش اقاجونم دست میکشید رو موهامو میبوسید سرمو ( هر موقع حالم بد بود تنها جایی که ارومم میکرد پاهای اقا جونو ،دست کشیدن به موهام بود) - آقا جون خیلی دلم براتون تنگ شده بود، شرمنده که دیر اومدم آقا جون : اشکال نداره بابا ،تو هم حالت از ما بهتر نبود شنیدم دانشگاه قبول شدی؟ سرمو بلند کردمو نگاهش کردم شما از کجا خبر دارین ؟ آقا جون: دیروز حاج رضا زنگ‌زد گفت ،بابا خیلی مبارکت باشه،موفق باشی - الهی قربونتون برم من صدای مادر جون اومد: اکه صحبتاتون تمام شده بیاین ناهار اماده است... بوی قرمه سبزی کل خونه رو پیچیده بود ،منم عاشق قرمه سبزی بودم ناهارمونو که خوردیم ،سفره رو جمع کردم ،ظرفا رو شستم ،اومدم کنار آقا جون تو پذیرایی نشستم ،مادر جون از روی طاقچه یه چیزه کادو شده رو آورد مادر جون: سارا جان این کادوی دانشگاهته امید وارم دوستش داشته باشی... کادو رو گرفتم بازش کردم چادر مشکی بود، (من موقعی میخواستم چادر بزارم که مادرم سلامتیشو به دست بیاره ،وقتی خدا سر قولش نبود من چرا باشم) - لبخند زدمو : دستتون درد نکنه خیلی زحمت کشیدین... دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅 صفحه 184 🌷هدیه به 14 معصوم علیهم‌السلام و ثواب آن برسد به جمیع مؤمنین و مؤمنات ان‌شاءالله. 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🔅 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ❇️ كسى كه با معصيت خدا به دنبال كارى باشد، از مطلوب خود دورتر و به آنچه از آن مى‌ترسيده است نزديكتر گردد. 📚 بحارالأنوار جلد۷۷، صفحه۱۷۸ 🌷 @IslamLifeStyles_fars
سلام مولای ما، مهدی جان در میان تمامی اضطراب ها ، صبحم با سلام بر شما بخیر می شود ... انگار دلم آرام می گیرد ، یادم می آید تنها نیستم . یادم می آید پناهگاه دارم ، پشتوانه دارم ، طبیب و حبیب دارم ، آرام جان دارم ... ... یادم می آید ... پدر دارم ... سلام همه ی هستی ام ... 🌹 @IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| |• « ، این فیلسوف بزرگ اسلامی،می گوید: ✍ برای زندگی اجتماعی بشر ضرورت دارد که : خدای خودش را بشناسد و پس از شناسایی متوجه بشود که از جانب آن قانون عادلانه ای برای زندگی بشر وجود دارد و 👌باز واجب و لازم است وجود داشته باشد، هم تکرار بشود تا همیشه انسان یادش باشد که است و خدایی دارد. وقتی که این تذکر و تلقین در روحش وجود داشت، جلو معصیت و او را می گیرد. 👌 می خواهد کند، می آید جلو چشمش مجسم می شود، می گوید که تو اعلام عبودیت کردی، تو که گفتی من رها نیستم (پس چرا می خواهی ظلم کنی؟) در اینجا چه قانونی دارد؟ می گوید: «و فرضت علیهم بالعبادة المفروضه بالتکریر» به این جهت واجب شده است تا در انسان چنین نیرویی پیدا بشود که در اثر این نیرو که تجدید عهد با است دایماً ایمانش تجدید بشود و این ایمان مانع کردن بشود».  @Islamlifestyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) #جلسه_نوزدهم #بخش_4 ✴️توبه یعنی اینکه: خ
⇦سلسله مباحث :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) 🚫 اگر خداوند متعال بخواد به ما دستور بده، زشته دستور خدا رو ترک کردن حرف خود رو گوش کردن! ‼️باور بفرماید از اون زشت ترِ حرف امیرالمؤمنین رو آدم زمین بزاره کنار حرف خودش رو گوش کنه... ⚡️آخه امیرالمؤمنین این وسط چه تقصیری داره! امام زمان چه تقصیری داره! ⁉️من این رو چیکارش کنم؟! بنا بود من رشد بکنم. راهی جز این نبود که امر مولا بهم برسه! حالا این مولا این وسط چه گناهی کرده من باید به مولا بی احترامی کنم. 🔰لذا استغفار می‌خوای بکنی( شما که دیگه خودی هستی من بهت بگم) بدون اینکه مهدی فاطمه ازت راضی بشه، خدا ازت راضی نمیشه.. خدا میگه: من حالا هیچی گذشتم. ✨بر دامن کبریایی ام ننشیند گَرد✨ ⁉️مادرت رو چی میگی؟! مادرت رو اذیت کردی! از مادر مهم تر امام زمانت رو اذیت کردی! چیکار می‌کنی؟! @IslamLifeStyles_fars