eitaa logo
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
1.8هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.3هزار ویدیو
36 فایل
#کپی_مطالب_آزاد 🙂 ارتباط بامشاورین تنهامسیری @MoshaverTM پیشنهادات وانتقادات ونظرات 💫لینک کانال اصلی تنهامسیرآرامش http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅 صفحه 185 🌷هدیه به 14 معصوم علیهم‌السلام و ثواب آن برسد به جمیع مؤمنین و مؤمنات ان‌شاءالله. 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🔅 امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام: ❇️ ترس(نابجا) با نااميدى مقرون است و کم رويى موجب محروميت است، فرصت‌ها همچون ابر در گذرند؛ از اين رو، فرصت‌هاى نيک را غنيمت بشماريد. 📚 حکمت ۲۱ نهج البلاغه 🌷 @IslamLifeStyles_fars
💚🌥️🍃 *مولای مهربان غزل های من سلام!* سلام مولایم ، مهدی جانم!♥️✋ صبحت بخیرحضرت درمان دلم... "اے راحٺ‌ دل‌قـرارجانهـا برگـرد درمان‌ دلِ‌شڪستہ‌ے ما برگـرد..." الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج (تعجیل در ظهور ۳صلوات) 🌹 @IslamLifeStyles_fars
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز .. ...mp3
4.58M
🔈 ختم گویای نهج البلاغه‌ در ۱۹۲ روز. 🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس 🔷 سهم روز صد و سی و پنجم: خطبه ۱۵۶ تا خطبه ۱۵۵ ┄┄┅┅✿🌷❀🌷✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| |• وقتى همه چيز به اذن خداست، اگر اى به او برد و به او كند، خداى متعال هم او را در همه‌ى امور کفایت می‌کند. 📚 سفینه‌الصادقین، زلزله قائنات 🌹 @Islamlifestyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) #جلسه_نوزدهم #بخش_5 🚫 اگر خداوند متعال
⇦سلسله مباحث :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) ✴️در ادعیه دارید یه فرازایی که خدایا قلب امام زمان رو از من راضی کن تو کمکم کن.! 🤔آقا پس چرا اینجور مضامین صریح توی ادعیه زیاد ذکر نمیشه؟ 😳بابا هنوز ذکر نشده دارن سرما رو همینجوری میبُرن، چی داری میگی؟!!! همینجوری به ما راست راست داریم راه میریم میگن مشرک..! 🍃دیگه اینارم بگن که پدر ما رو درآوردن که...ان شاءالله اقامون بیاد رازهای امامت روشن بشه. رازهای ولایت روشن بشه..! ❇️در تفسیر منصوب به امام حسن عسکری علیه السلام حدیثی آمده از قول امیرالمؤمنین...در زیر کلمه‌ی «مالک یوم الدین» امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید:شنیدم از رسول خدا... 🔹أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَکْیَسِ‏ الْکَیِّسِینَ وَ أَحْمَقِ الْحَمْقَى قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: أَکْیَسُ‏ الْکَیِّسِینَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ، وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ إِنَّ أَحْمَقَ‏ الْحَمْقَى مَنِ اتَّبَعَ نَفْسُهُ هَوَاهَا، وَ تَمَنَّى عَلَى اللَّهِ تَعَالَى الْأَمَانِیَّ. ... ⁉️به نادان ترین آدم و زیرک ترین آدم شما رو با خبر بکنم ؟! 💢گفتن: بفرمائید.... فرمود: زیرک ترین آدما اونه که خودش روحساب بکشه و برای بعد از مرگش کار کنه... ✅این آدمِ زیرکیه...واحمق ترین آدم کسی که از هوای نفسش تبعیت بکنه.! @IslamLifeStyles_fars
🔸 فقط هم از خدا آرزوهای خودش رو می‌خواد.چیزی دیگه نمی‌خواد از خدا..! ✳️در دعای جوشن کبیر همش میگیم 💫خَلِّصنا مِنَ النّارِ یارَبّ 👈دعاهای دنیوی در جوشن کبیر نمی‌کنیم.. البته چون که صد آمد، نود هم پیش ماست. ✳️دعاهای دنیوی هم خود به خود درست میشه... دعای دنیوی هم داشتین بکنین اشکال نداره ولی خب احمق ترین آدم و زیرک ترین آدم معلوم شد. ✴️از امیرالمؤمنین پرسیدن:  «یا اَمیرَالْمُومِنینَ وَ کَیْفَ یُحاسِبُ الرَّجُلُ نَفْسَهَ» ⁉️خب اون آدم زیرکی که نفس خودش رو محاسبه می‌کنه چجوریه؟ 💫می‌فرماید: هر روز خواست خودش رو محاسبه کنه بگه: «يَا نَفْسُ إِنَّ هَذَا يَوْمٌ مَضَى عَلَيْكِ لَا يَعُودُ إِلَيْكِ أَبَداً» 😕این روزی که رفت دیگه برنمی‌گرده ⁉️چیکار کردیم؟کسی رو راضی کردیم؟ حاجت کسی رو برآورده کردیم؟دلی گرفته بود، شادش کرده باشیم؟ 👈دیگه حالا اینا رو ازش سؤال بکن! گوش بدینا.... گوش بدین... ⚡️ادامه دارد... @IslamLifeStyles_fars
14.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔊 استاد ‌‌ 📝 «آیه‌ نور» 📥 لینک دانلود سخنرانی کلیپ👇 🌐 t.me/Masafbox/3365 📥لینک دانلود با کیفیت‌های مختلف 👇 🌐 aparat.com/v/AgBch 🌷 @IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧* ✨نگاه خدا 📃قسمت دهم عاطی: سارا بدون من چیکار میکنی؟ - هیچی یه بسته ت
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧* ✨نگاه خدا 📃قسمت یازدهم شماره عاطفه رو گرفتم(عاطفه خواب بود) - الو عاطفه خوابی؟ عاطی: اره خیره سرم، اگه جنابعالی میزاشتین داشتم یه خواب خوب میدیدم - دیوووونه حتمن داشتی خواب منو میدیدی عاطی: حالا چیکارم داشتی مزاحم - وایییی باورت نمیشه بابا ماشین گرفته برام ( انگار خوابش پرید) عاطی: جانه عاطی، مرگ عاطی راست میگی؟ عاطی: اومدم باید ببری منو بیرونااااا گفته باشم - چششششم، الان برو ادامه خوابتو ببین رفیق عاطی: اره راست میگی، شب بخیر یه هفته گذشت و فردا اولین روز دانشگاه بود، توی این یه هفته خاله زهرا و مادرجون هر روز به بهانه ازدواج بابا میاومدن خونمون خسته شده بودم با شروع کلاسا خیلی خوشحال شدم که تا اطلاع ثانوی خونمون نمیان صبح با زنگ گوشی ساعتم بیدار شدم لباسمو پوشیدو کیفمو برداشتم رفتم پایین نشستم یه کم صبحانه خوردمو سویچ ماشینو برداشتمو حرکت کردم ماشینو کنار دانشگاه پارک کردم و پیاده شدم رفتم داخل دانشگاه کلاس هام‌رو پیدا کردم. کلاسم که تمام میشد می‌رفتم داخل کافه دانشگا مینشستم تا کلاس دیگه ام شروع بشه. تو کافه که نشسته بودم گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم شماره اش مال ایران نیست - الو ( با شنیدن صداش فهمیدم سانازه، دختر خالم ۲۷ سالشه، خاله سودابه ام ۲۰ سالی میشه که رفتن کانادا به خاطر شغل شوهرش یه پسرم داره سهیل ۲۴ سالشه ) - واییی ساناز توییی؟ خوبی؟ ساناز: سلام عزیزم، قربونت برم تو خوبی؟ حاجی خوبه - مرسی، چه عجب یاد من کردی؟ ساناز: ما که همیشه به فکرت هستیم شرمنده نتونستم همراه مامان و بابا بیام موقع خاکسپاری - اشکالی نداره ولی من اینقدر حال روحیم بد بود متوجه نشدم خاله سودابه اومده، از طرف من عذر خواهی کن از خاله ساناز: عزیززززم، حق داری واقعن فوت خاله همه ما رو شوکه کرده بود خوب شنیدم دانشگاه قبول شدی! اونم رشته برق - اره گلم ساناز: بهت تبریک میگم، ای کاش میتونستی میومدی اینجا درست و ادامه میدادی ؟ - میدونم ولی بابا رضا هیچ وقت اجازه نمیده ساناز: چرا اجازه نده، حاج رضا هم تا چند وقت دیگه ازدواج می‌کنه، دیگه چه کار به تو داره - نمیدونم باید باهاش صحبت کنم ساناز: اره باهاش صحبت کن ببین چی میگه، عزیزم من باید برم سرکارم کاری نداری؟ - قربونت برم یه همه سلام برسون خدا نگهدار راست می‌گفت بابا که قراره دیر یا زود ازدواج کنه، چرا نباید بزاره برم از اینجا بلند شدم و از کافه رفتم بیرون کلاسم که تمام شد رفتم خونه، تا برسم خونه دیگه غروب شده بود، تن تن رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم اشپزخونه غذا درست کنم، امشب حتما با بابا صحبت می‌کنم ببینم چی میگه ساعت ۱۰ شب بود که بابا اومد خونه - سلام بابا جون بابارضا: سلام سارا جان بیداری هنوز؟ - منتظر بودم شما بیاین باهم شام بخوریم بابا رضا: باشه الان میرم لباسمو عوض میکنم و میام شامو که خوردیم میزو جمع کردم و ظرفا رو شستم رفتم سمت پذیرایی دیدم بابا داره اخبار نگاه میکنه نشستم روی مبل، صدای تپش قلبم رو می‌شنیدم.... یه نفس عمیق کشیدمو گفتم - بابا رضا( همون طور که چشمش به تلوزیون بود ) بابا رضا: جانم - میشه منو بفرستین کانادا اونجا درسمو ادامه بدم ( بابا تلوزیون و خاموش کرد و برگشت سمت من): برای چی می‌خوای بری؟ - خوب مثل همه آدما می‌خوام برم اون ور زندگی کنم، درس بخونم، پیشرفت کنم بابا رضا: خوب همه این کارا رو می‌تونی همینجا هم انجام بدی - ولی من دوست ندارم اینجا باشم بابا رضا: یعنی می‌خوای منو تنها بزاری؟ - بابا جون شما دیر یا زود ازدواج می‌کنین، این منم که تنها میشم... دارد...