پارت ۷۵
اتومبیلش کشید و همین که یقهام را رها کرد، روی زمین
افتادم. گونهام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی
زمین به پیکرهای بیسر مدافعان شهر ناامیدانه نگاه می-
کردم که دوباره سرم آتش گرفت. دوباره به موهایم چنگ
انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله
نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او
بر سرم فریاد زد :»چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده
بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!« پلکهایم را به
سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم
در حالی که رگهای گردنش بریده و چشمانش برای
همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت. عدنان با یک
دست موهای مرا میکشید تا سرم را باال نگه دارد و پنجه-
های دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریدهاش
#ادامه_دارد....
@Jahad1370313
پارت ۷۶
را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم
میلرزید. در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط عشق
حیدر میتوانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بالخره از
چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم
با صورت زیبایش نجوا کردم :»گفتی مگه مرده باشی که
دست داعش به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده
بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!« و هنوز نفسم
به آخر نرسیده، آوای اذان صبح در گوش جانم نشست.
عدنان وحشتزده دنبال صدا میگشت و با اینکه خانه ما از
مقام امام حسن فاصله زیادی داشت، میشنیدم بانگ
اذان از مأذنههای آنجا پخش میشود. هیچگاه صدای
اذان مقام تا خانه ما نمیرسید و حاال حس میکردم همه
شهر مقام حضرت شده و بهخدا صدای اذان را نه تنها از
#ادامه_دارد....
@Jahad1370313
جـھـٰادابـنالعـمـٰاد .
🌾من درد تورا ز دست اسان ندهم...
🌾دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم...
🌾از دوست به یادگار دردی دارم...
🌾کآن درد به صد هزار درمان ندهم...
#شعر
#مولانا
@jahad1370313
گرجی:
#ذکر_روز
پنجشنبہ
لااِلہَاِلَّااللهُ المَلِڪُالحَقُّالمُبیݩ
۱۰۰مرٺبہ✨
@jahad1370313
موانع استجابت دعا_6.mp3
10.62M
#موانع_استجابت_دعا ۶
✨مکتب دعا ؛ بدون پشتوانهی معرفتی
رشددهنده و آرام کننده نیست!
تنها کسی میتواند در این مکتب قد بکشد؛
که همراه با استمرار در دعا، برای افزایش شناخت و معرفتش مستمرّاً تلاش کند.
@jahad1370313
سوغات #شهدا
براے #سیدالشهدا
⇜پاره پارههاے بدنشان بود
حالا تــو چه داری برای پیشکش کردن
به #سیدالشهدا❤️
#اندکی_تامل