به نام، یاد و توکل بر او
سلام و تلخ و شیرین
هروقت بابام می دید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم،می گفت:
چرا اسراف؟ چرا هدردادن انرژی ؟
آب چکه می کرد، می گفت:
اسراف حرامه.
اطاقم که بهم ریخته بود می گفت :تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه.
تا این که روزی می بایست درشرکت بزرگی برای کار ، مصاحبه بدم.
با خودم گفتم اگه قبول شدم، این خونه کسل کننده و پُر از توبیخ رو ترک می کنم.
صبح زود حمام کردم، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون.
پدرم بهم پول داد و با لبخند گفت : باباجان
۱. مُرتّب و منظّم باش؛
۲. همیشه خیر خواه دیگران باش،
۳. مثبت اندیش باش؛
۴. به خدا اعتماد داشته باش و خودت رو باور کن.
توی دلم غُرولُند کردم که باز هم نصیحت.
خداحافظی کردم.
رسیدم به شرکت،.
تشریفات خاصی نبود.
فقط چند تا فرم بود که پر کردم.
وارد محوطه شدم.
دیدم چند تا آشغال مثل پاکت پفک و پلاستیک فریزر توی مسیر ریخته.
همینطور که می رفتم یاد حرف بابام افتادم؛ ریختمشون توی سطل زباله.
از کنار باغچه رد می شدم، دیدم آب سرریز شده، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه.
شیر آب رو بستم.
پله ها را بالا می رفتم، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ ها روشنه، نصیحت بابام هنوز توی گوشم بود. اونا رو خاموش کردم.
به بخش مرکزی رسیدم.
دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همون کار اومدن و منتظرن نوبتشون برسه.
چهره و لباسشون رو که دیدم،
مناسب نبود.
هر کسی که می رفت توی اتاق مصاحبه، خیلی زود میومد بیرون.
با خودم گفتم:اینا با این دَک و پوزشون رد شدن، مگه ممکنه من قبول بشم؟ عُمرا.
بهتره خودم محترمانه تا عذرمو نخواستن، یواشکی در برم.
باز یاد پند پدر افتادم که مثبت اندیش باش.
نشستم و منتظر موندم.
*حرفای بابام بهم انرژی می داد*
توی این فکرا بودم که اسمم خونده شد.
وارد اتاق مصاحبه شدم، دیدم سه نفر نشستن و به من نگاه می کنن.
بعد از سلام و احوال پرسی، یکیشون گفت: خب، کِی می خوای کارتو شروع کنی؟
لحظه ای فکر کردم،داره مسخره م می کنه؟
یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به خدا داشته باش!
با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان شاءالله بعد از همین مصاحبه.
یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی.
با تعجب گفتم: هنوز که سوالی نپرسیدین.
گفت: با پرسش که نمیشه همه چیز رو فهمید، دو سوم گزینش شما عملی بود. بقیه شم در هنگام کار.
با دوربین مداربسته رفتار شما تحت نظر بود و ما همه چیز رو دیدیم،
یک لحظه همه چی از ذهنم پاک شد. کار، مصاحبه، شغل و...
بجز صورت پدرم.
کسی که ظاهرش سختگیر؛
اما درونش پر از محبت بود.
در ماورای نصایح وتوبیخ های پدرانه، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهیم فهمید.
خدا کند که در آن روز، او هم در کنارمان باشد. آمین.
#جلال_کریمی_مهرجردی
@ Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او
سلام و امید و نوید
چند سالی ست ، حضرت آقا مدظله العالی پیش بینی هایی را علنی کرده اند، که یکی بعد از دیگری در حال وقوع است.
در تاریخ ، مصادیق این رویدادها از لسان انبیا و اولیاء خاص خدا جاری شده است :
۱. حضرت نوح پیامبر اولوا العزم خدا علیه السلام خبر از طوفانی بزرگ را به مردم داد، و چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد؟
ولی شد آنچه شد.
۲. حضرت ابراهیم پیامبر اولوا العزم خدا علیه السلام نوید شکست بت پرستان و نابودی نمرود را داد.
چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد؟
ولی شد آنچه شد.
۳. حضرت موسی پیامبر اولوا العزم خدا علیه السلام نوید آزادی قوم بنی اسرائیل را پس از ۶۰۰ سال اسارت، از دست فرعونیان داد.
چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد؟
ولی شد آنچه شد.
۴. حضرت رسول مکرّم اسلام، محمد مصطفای خدا صلی الله علیه و آله و سلم نوید فتح کسری و روم را داد،
چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد؟
ولی شد آنچه شد و چه شدنی.
۵. حضرت باب الحوایج، امام موسی کاظم علیه السلام فرمود :
مردی از قم قیام می کند و طاغوت را سرنگون می سازد، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد؟
ولی شد آنچه شد.
و حیّ و حاضر دیدیم
و برکات آن را می بینیم و خواهیم دید. ان شاءالله.
۶. حضرت امام زاده والا مقامِ مستجاب الدعوه امام سید روح الله خمینی قدس سرّه فرمود:
این انقلاب اسلامی پیروز خواهد شد و محمدرضا شاه خواهد رفت.
چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد؟
ولی شد آنچه شد.
۷. و اینک امام زاده واجب التعظیم حضرت آیت الله العظمی امام سید علی خامنهای مدظله الوارف،
همچون امام خمینی رحمت الله علیه فرمود: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند ، و بعد از آن همه هیاهوی حمله نظامی به ایران در ۴۰ سال گذشته ، همه دیدند و دیدیم که هیچ غلطی نتوانست بکند.
چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد؟
ولی شد آنچه شد.
۸. حضرت آقا به سیدحسن نصرالله
فرمود : به اذن خدا، در مقابل اسراییل پیروز خواهید شد اگر استقامت کنید.
و این امر محقق شد.
اسراییل در سه جنگ پی در پی شکست خورد.
چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد؟
ولی شد آنچه شد.
۹. حضرت آقا حفظه الله فرمود :
سوریه و عراق سقوط نخواهد کرد.
داعش شکست می خورد.
بشار اسد خواهد ماند.
چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد؟
ولی شد آنچه شد.
۱۰. حضرت آقا مدظله فرمود :
ما پیشرفت در همه ابعاد خواهیم کرد، ساخت ماهواره ، رادار ها ، موشک ها ، پهباد ها ، هسته ای ، علوم گوناگون که در رتبه بالای دنیا هستیم و...
چه کسی در آن زمان این اتفاق های مبارک را باور می کرد؟
ولی شد آنچه شد.
۱۱. و حضرتش خطاب به عربستان
در حمله به یمن فرمود : شما یقینا در مقابل مجاهدان یمنی شکست خواهید خورد.
و حالا پس از چند سال تجاوزگری عربستان ، فضاحت شکست عبری عربی را مشاهده می کنیم.
چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد؟
ولی شد آنچه شد.
۱۲. و اینک امام ما برای آینده ایران اسلامی و منطقه پیش بینی هایی را علنا فرمودند :
#اسراییل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید.
#آمریکا در مقابل ایران به زانو در خواهد آمد.
#عربستان به دست مجاهدان راه خدا خواهد افتاد.
#ایران قله های عظیم دنیا را فتح خواهد کرد.
🔷 وعده های عجیبی است ،
و بسیار بزرگ. وعده ها از جنس پیش بینی تحلیل گران استراتژیک نیست ، وعده ها از جنس وعده های اولیای الهی است.
از آینده خبر می دهد.
از آینده ای با عظمت و بزرگ برای ما ایرانیان و ملت های مسلمان.
🔶باور کنیم وعده های الهی را ،
که این مرد می گوید.
هیچ خدعه و نیرنگی در کار نیست.
تمامی دست های شیطان و شیطانک ها در مقابل او ، مختوم به شکست است ، به اذن الهی.
پس آماده باشیم.
خبرهای خوبی در راه است.
ان شاءالله.
و العاقبه للمتقین.
#جلال_کریمی_مهرجردی
@Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او
سلام و محبت
پیرمرد در اوج ناداری با همسرش زندگی می کرد.
روزی همسرش از او خواست تا شانه ای برایش بخرد.
پیرمرد، خجالت زده نگاهی به همسرش کرد و گفت حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست بند جدیدی بگیرم.
پیرزن فقط لبخندی زد.
فردای آن روز پیر مرد ساعت خود را فروخت و شانه ای برای همسرش خرید.
وقتی وارد خانه شد، دید همسرش موهایش را کوتاه کرده، فروخته و بندی نو برای ساعت او خریده.
💞عشق های دو طرفه.
#جلال و بی بی خانم
@Jalal_va_bibikhanom
به نام،یاد و توکل بر او
سلام و بی رحمانه ترین
این روزها به خاطر اتفاق دردناک قتل رومینا اشرفی، بحث های خشونت علیه زنان بسیار مطرح است و چه خوب می شود اگر این بحث ها به فضای کارشناسی منتقل شود؛ بلکه بیشتر به کار آسیب شناسی دردهای بعضا عمیق جامعه در این موضوع بیاید.
من می خواهم از منظری دیگر به این عنوان بپردازم.
در سالن انتظار مرکز جراحی خانمی در صف انتظار ثبت نوبت با آب و تاب برای خانم های دور و برش می گفت قرار است تمام فیسم(صورت) را عوض کنم. جراحی بینی و پروتز چانه و لیفت صورت و... دوستانم بعدا من را نمی شناسند آنقدر که تغییر می کنم.
با خودم فکر کردم او از میزان دردی که بعد از این همه جراحی زیبایی باید تحمل کند خبر دارد؟ چه انگیزه ای باعث تصمیم به تحمل این همه درد و ریسک جراحی و البته هزینه کمر شکنش می شود؟
آخر چه اجباری برای این کار دارد؟
با خانم دیگری که از صحبت هایش متوجه شدم مادر دو نوجوان است روبرو شدم که مدتی بود از جراحی بینی اش می گذشت و با صراحت می گفت به هیچ وجه ارزش تحمل این همه درد و هزینه را نداشته و به خاطر توصیه های مکرر دوستانش وسوسه شده.
دختر نوجوانی با ذوق می گفت بالاخره موفق شدم پدر و مادرم را راضی کنم بعد از امتحانات بروم برای جراحی بینی. هنوز ۱۷ سال بیشتر نداشت.
خانم جوانی که برای ترمیم اکستنشن مژه آمده بود، از این می نالید که از صبح این سومین جلسه ای است که از این آرایشگاه به آن آرایشگاه برای شارژ مژه و ناخن و موهایش رفته. طفلک سرماخورده بود و با بینی عملی به سختی نفس می کشید.
امیدوارم این خاطره نگاری را که بخشی از مکالمات ثبت شده در ذهنم در باب این موضوع است، اغراق و سیاه نمایی تعبیر نکنید.
این ها آن روی سکه مشغول شدن بخش قابل توجهی از بانوان سرزمین مان به رنج خود خواسته مسابقه زیبایی ست.
نویسنده ای می گفت شاید مسابقه زیبایی بی رحمانه ترین خشونت زمانه ما علیه زنان باشد. زنان و دختران بسیاری صبح تا شب خود را با استرس، تحمل درد و رنج، مراقبت، صرف هزینه و وقت برای حفظ و افزودن زیبایی شان گرفتار می کنند. آن هم زیبایی که نه تابع سلیقه و طبعشان که تابع تعریفی ست که مد روز از زیبایی ارائه می دهد.
او مدام باید تعداد لایک های صفحه اش را چک کند یا چشمش به بازخورد دیگران باشد و دست آخر با کوچکترین جا ماندن در این رقابت بی حاصل، اعتماد به نفسش را به کلی از دست بدهد و کارش به افسردگی و خودتحقیری بکشد یا در اقدامی انتحاری تصمیمات جنون آوری راجع به جراحی های زیبایی بعدی یا تزریق های خطرناک جدید بگیرد.
زنی که قرار است نقطه مرکزی بذل محبت و اداره کننده امور عاطفی و تربیتی یک خانواده باشد، چنان در تارهای عنکبوتی ساخته شده توسط تبلیغات مدلینگ های اینستاگرامی و ماهواره ای و شرکت های تولید و فروش لوازم آرایش و ایده های هر روزه جراحان و انستیتوهای زیبایی گرفتار شده که نه وقت و توانی برای این کانونیت دارد، نه قصد و تمرکزی.
او اسیر است؛ اسیری که تمام طول شبانه روز در اردوگاه کار اجباری در حال بیگاری ست. زنی خسته و آزرده و رنج کشیده که خود هم نمی داند از چه چیزی رنج می کشد. نه شادی و رضایت واقعی را تجربه می کند و نه عشق و محبت عمیق را. تمام مدت محبوبیت و در معرض توجه بودن خود را (همان که به خاطرش آن همه رنج را متحمل شده) در معرض خطر می بیند و ناچار می شود برای حفظ آن رنج بیشتر بکشد و دست آخر پس از تحمل این همه فشار روحی و جسمی مجبور به پناه بردن به انواع قرص ها و داروهای آرامبخش و خواب آور و ضدافسردگی است.
این خشونت های مُد شده خودخواسته، بی رحمانه ترین خشونت زمانه ما علیه زنان است.
https://t.me/Boltan
#جلال_کریمی_مهرجردی
@Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او
سلام
دزدی بخانه احمد خضرویه رفـت.
و بسیـار بگشـت؛
امـا چیزی نیافت که قابل باشد.
خواست که نومید بـاز گردد.
ناگهـان احمد، او را صــدا زد.
گفت: ای جــوان، سطل را بردار و از چـاه، آب بکش و وضو بساز و به نمـاز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید،به تو بدهم؛ مبادا که تو از این خانه با دستان خالـی بیرون روی.
دزد جـوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.
روز شد، کسی درِخـانـه احمـد را زد.
داخل آمد و ۱۵۰دینار طلا نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است.
احمد رو به دزد کـرد و گفت: دینـارها را بردار و برو؛ این پاداش یک شبـی اسـت کـه در آن نمــاز خواندی.
حال دزد، دگـرگـون شد و لرزه براعضایش افتـاد.
گریان به شیخ نزدیکتر شد و گفت: تاکنون به راه خطا می رفتم.یکشب را برای خـدا گـذرانـدم و نمـاز خـوانــدم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیـاز سـاخت. مـرا بپـذیـر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم.
کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد شد.
ﺗﺬﮐﺮﻩ الاولیاء
#جلال_کریمی_مهرجردی
@Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او
سلام و تکبیر😂
رئیسجمهور بود.
روزی از پادگان دوکوهه بازدید کرد. بچه های لشکر ۲۷ محمد رسولالله و سیدالشهدا جمع شدند تا «آقا» برایشان سخنرانی کند.
در یکی از فرازهای سخنرانی- که جای تکبیر نبود- یکی احساس کرد باید تکبیر بگوید! بلند شد و گفت : تکبیر! همه تکبیر گفتند!
ایشان همان جا فرمودند:
عزیزان من! تکبیر باید به موقع باشد و الا رشته سخن از دست سخنران خارج میشود.
همین که تذکر «آقا» تمام شد،
یکی دیگر از بچهها گفت: تکبیر😄!
«آقا» که خودشان هم به شدت خندهشان گرفته بود، فرمود:
حالا سر به سر من پیرمرد میگذارید😂؟
اما بچهها که «آقا» را به خودشان نزدیکتر از این حرفها میدانستند، دست از مطایبه برنداشتند و دوباره یکی از میان جمع بلند شد و گفت تکبیر💞!
اینجا دیگر خنده «آقا» دیدنی بود! آن ایام اوضاع جبههها به لحاظ روحی مناسب نبود، و همین قضیه تکبیرها کلی روح و روان بچهها را شاد کرد.
جالب این که بعد از تکبیر آخر، سخنرانی «آقا» ادامه پیدا کرد و رزمندگان اسلام سراپا گوش شدند تا سخنان ایشان را دقیق، کامل و تا پایان بشنوند» : حسین قدیانی .
#جک_حلال_جلال
@Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او
سلام و هشتم شوال
در سال۱۳۴۴ق قبور ائمه بقيع عليهم السلام و نيز قبر حضرت حمزه در اُحد به دست وهابيون تخريب شد.
علت و انگيزه تخريب :
این ها شرک است.
۱. علاوه بر قبور مطهر ائمه عليهم السلام، ديگر قبور را هم تخريب نمودند :
۲. قبر مطهر فاطمه بنت اسد، مادر اميرالمؤمنین علیهما السلام.
۳. قبر مطهر حضرت ام البنين مادر اباالفضل العباس عليهما السلام،
۴. قبر ابراهيم پسر پيامبر صلى الله عليهما و آله،
۵. قبر اسماعيل فرزند حضرت صادق عليهما السلام،
۶. قبر دخترخواندگان پيامبر صلى الله عليهم و آله،
۷. قبر حليمه سعديه مُرضعه پيامبر صلى الله عليهما و آله.
۸. قبور شهداى زمان پيامبر صلى الله عليهم و آله.
وهابيان در سال ۱۳۴۳ق در مكه گنبدهاى قبر
۹. حضرت عبدالمطلب علیه السلام ،
۱۰. ابى طالب علیه السلام ،
۱۱. خديجه علیها السلام ،
۱۲. زادگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و فاطمه زهرا عليها السلام را با خاك يكسان كردند.
۱۳. در جده قبر حوا علیها السلام ،
۱۴. و ديگر قبور را تخريب كردند.
در شوال ۱۳۴۳ق با تخريب قبور مطهر ائمه بقيع عليهم السلام اشياء نفيس و با ارزش آن قبور مطهر را به يغما بردند.
۱۵. قبر حضرت حمزه عليه السلام
۱۶. و شهداى احد را با خاك يكسان كردند،
۱۷. گنبد و مرقد حضرت عبد الله پدر پيامبر صلى الله عليه و آله،
۱۸. قبر آمنه مادر گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله.
۱۹.قبر اسماعيل پسر حضرت صادق عليه السلام و ديگر قبور را هم خراب كردند.
۲۰. در همان سال به كربلاى معلى حمله كردند و ضريح مطهر را كندند و جواهرات و اشياء نفيس حرم مطهر را كه اكثرا از هداياى سلاطين و بسيار ارزشمند و گرانبها بود، غارت كردند و قريب به ۷۰۰۰ نفر از علما، فضلا و سادات و مردم را كشتند.
۲۱. سپس به سمت نجف رفتند كه موفق به غارت نشدند و شكست خوردند.
#هشت_شوال.
#جلال و بی بی خانم
@Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او
سلام و تو
وقتی کسی از تو
کمک می خواهد،
به این فکر کن که
اول از خداااا خواسته،
و خداااا آدرس تو را
به او داده.
#جلال و بی بی خانم
@Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او
سلام و ونزوئلا
گفت : داداش میخام برم ونزوئلا چجوری برم؟
گفتم : ببین، از تنگه هرمز بیخ گوش امارات میری تو دریای عمان. میندازی توی اقیانوس هند.
یه دور کامل دور عربستان سعودی میزنی میرسی به کانال سوئز.
از بغل صهیونیستا میری توی مدیترانه.
اونجا مواظب باش یه عده دارن تمرین شنا میکنن یه وقت گیر نکنن تو پرّه موتورت. پره غُر میشه.
تهش میرسی جبل الطارق که تحت استعمار انگلیسه از اونجا هم رد میشی. یه راست میری تو کارائیب. یه دست واسه آمریکا تکون بدی رسیدی ونزوئلا.
کسی هم سر راهت رو گرفت، سلام عینالاسد رو برسون؛ خودش میدونه باید چیکار کنه😂.
امین شفیعی
🆘 @Roshangari_ir
#جک_حلال_جلال
@Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او
سلام و آباد
به نظر من قوه قضاییه
اگر بخواهد واقعا با فساد
مبارزه کند،
باید قبرستان ها را
آباد کند😳.
#منتظر_باشید.
#جلال و بی بی خانم
@Jalal_va_bibikhanom